خودشیفتگی، سینمای ایران را به یک‌قدمی ورشکستگی مطلق کشانده

خودشیفتگی، سینمای ایران را به یک‌قدمی ورشکستگی مطلق کشانده

خبرگزاری تسنیم: گفتگو با سازنده «ایران برگر» به بحث‌هایی اساسی درباره وضعیت فعلی سینمای ایران کشیده شد. جوزانی معتقد بود فقط یک قشر محدودی از طبقه متوسط برای سینمای ایران باقی مانده است. آنها هم دنبال تأیید پچ‌پچ‌های سیاسی‌شان در فیلم‌ها هستند.

خبرگزاری تسنیم: سازنده پرفروش‌ترین فیلم این روزهای سینمای ایران؛ بیشتر از اینکه درباره فیلمش حرف داشته باشد، نظرات قابل‌توجهی درباره سینمای ایران امروز دارد. مسعود جعفری‌جوزانی، متعلق به نسلی است که با وقوع انقلاب وارد سینما می‌شوند و تا به امروز دوام می‌آورند. اما همین امروز هم هیچ‌کس نمی‌تواند تصور کند که یکی از آرمانگراترین آدم‌های این نسل، بدون فراز و نشیب همچنان روحیات انقلابی‌اش را حفظ کرده است، در حالی که هیچ گاه شعار نداده است، به این جناح و آن جناح حمله نکرده است و در عین حال یکی از صریح‌ترین فیلمسازان آرمانگرای ایرانی باقی مانده است.

تسنیم: آقای جوزانی، «ایران برگر» فیلم جدید شما این روزها بر پرده سینماست و با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو شده است، خیلی‌ها فیلم شما را به عامه‌پسندی و سطحی‌نگری متهم می‌کنند.

«ایران برگر» این آمادگی را دارد که وصله‌هایی از این بزرگتر را هم بخورد. همین که ما جرئت کردیم این فیلم را ساختیم خیلی است.

در ایران نقدنویس نداریم، مخالف‌خوان و موافق‌خوان داریم

اما اصولاً ما در ایران پایگاه نقد درستی نداریم، ما یک سری مخالف‌خوانی داریم و موافق‌خوانی... مخالف‌خوان می‌گوید هرچه فلانی بسازد بد است و موافق‌خوان هم می‌گوید اتفاقاً هرچه او بسازد خوب است، مثل طرفداران تیم پرسپولیس که اگر ببازد هم می‌گویند تیم خوبی است، کاری ندارند چه‌جوری بازی کرده است.

تنها امیدم این بود فراستی علیه «ایران برگر» موضع بگیرد

ای‌کاش ما واقعاً در ایران نقدنویسی داشتیم. سینما بر نقد استوار است، و نه تنها سینما، بلکه من معتقدم هیچ نظام سیاسی، فرهنگی و هنری نمی‌تواند رشد کند مگر به نقد درون خود استوار باشد. نقد رشد و تعالی می‌دهد و بال تولید فرهنگ هر کشور است، اما ما در این زمینه واقعاً ضعف داریم. ما چند منتقد داریم که سینمای آلمان را تحلیل کرده باشند؟ سینمای اروپا را شناخته باشد؟ من نقدهای مسعود فراستی را که می‌خوانم واقعاً خنده‌ام می‌گیرد. الآن سر این فیلم، پیش خودم می‌گفتم تنها امیدم این است که فراستی چیزی علیه «ایران برگر» بنویسد تا فروش کنیم. همه می‌دانند که  فراستی هروقت علیه فیلمی می‌نویسد فروش می‌کند.

نسل جدید منتقدان بیشتر از دو صفحه نمی‌توانند درباره فیلم‌ها بنویسند

نقد خوب هم داریم. آرش نصیری در اعتماد نقد کوتاهی نوشته بود که وقتی آن را خواندم واقعاً خوشحال شدم. حتی به آن فکر هم نکرده بودم و دیدم چه تحلیل خوبی است، نوشته بود علی‌یار، همان نامدار است فقط موقعیت طبقاتی‌شان فرق کرده است، من نه در هنگام ساخت و نه در هنگام نوشتن به این مسئله فکر نکرده بودم و این همان نقدی است که در آن گران فروشی و تقلب نمی‌توانی بکنی. من ندیده‌ام که از نسل جدید منتقدان، کسی بتواند بیشتر از دو صفحه بنویسد،‌ همان اول هم می‌گویند فیلم بدی بود یا فیلم خوبی بود و تمام... .

تسنیم: آقای جوزانی، کلاً جدا از این بحث‌ها، ظاهراً جامعه منتقد و روشنفکر سینما زیاد میانه خوبی با شما ندارند.

من برای آنها دعا می‌کنم. البته روشنفکری به آن معنایی را که مصطلح شده است اصلاً قبول ندارم. روشنفکر یعنی کسی که میانگین سواد، دانایی و حکمتش بیشتر از حد متوسط جامعه باشد اما در ایران این جا نیافتاده است. در ایران از زمان مشروطه تا الآن، روشنفکری بیشتر افکار ترجمه‌ای و حفظ کردن آنها بوده است،‌ از رادیکال‌های فلسفی اروپایی، دین درست کردند و در هنر هم این دین، معیار همه چیز شد .

روشنفکری در ایران، افکار ترجمه‌ای تاریخ مصرف گذشته است

روزگاری خاطرم است که در بنیاد فارابی، دوستی سر «بلوغ» با من سر پروانه فیلم بحث می‌کرد. استناد می‌کرد که چخوف گفته است که اگر در صحنه‌ای از نمایش، تفنگی بر روی دیوار بود باید در آخر نمایش، این تفنگ شلیک کند، والا حضورش در فیلم بی‌معناست. همین یک جمله تبدیل به یک دین برای سینما شده است. برایش مثال زدم که فرض کن من بخواهم فیلم عاشقانه‌ای بسازم، در صحنه‌ای از فیلم به مقتضای داستان، دختر و پسر عاشق به موزه می‌روند، موزه اسلحه. یا اصلا به مغازه اسلحه‌فروشی می‌روند که پر از اسلحه است آخر فیلم همه آن تفنگ‌ها باید شلیک کنند؟ حرف درستی زده است چخوف. ولی در همه زمان‌ها و مکان‌ها و موقعیت‌ها؟

ماجرای روشنفکری در ایران هم همین است. هیچ اشکالی ندارد که هر چیزی خوانده شود و درباره‌اش اندیشه شود. اما اینکه یکسری افکار ترجمه‌ای تاریخ مصرف گذشته، مثل سوره‌های قرآن تبدیل به یک دین شوند، نتیجه‌اش همینی می‌شود که می‌بینید و برای همین است که این قشر در تاریخ معاصر ایران موفق نبودند. افکار ترجمه ای که صد سال است در ایران بوده نه در سیاست و نه در فرهنگ و هنر موفق نبوده است. ممکن است مثلا در موقعیتی، مثل جشن هنر شیراز مجلات را پر می کرده است اما اگر ماندگار بود، امروز هم باقی مانده بود.

کسی جرات نمی‌کرد از «اشک ها و لبخندها» و «دکتر ژیواگو» لذت ببرد

برایتان مثال می‌زنم. «اشک ها و لبخندها» و «دکتر ژیواگو» دو فیلمی هستند که هنوز بعد از گذشت چند دهه می‌توان پای آنها نشست و لذت برد.اما در زمان خودش ما واقعا می‌ترسیدیم که بگوییم فیلم‌های خوبی هستند،واقعا حمله می‌کردند و می‌گفتند این دو فیلم افکار سرمایه‌داری دارند و جو غالب این بود که باید با این فیلم ها مقابله کنیم. این جرات را از همه گرفته بودند که بگویند آنها فیلم های خوبی هستند.

کسی جرات نمی‌کرد بگوید گوشه فیلم «گدار» مشکل دارد/ در مقابل شاهکارهای برگمن را قبول نداشتند

اما کافی بود «ژان لوک گدار» فیلمی بسازد. چنان از او طرفداری می‌شود که کسی جرات نمی‌کرد بگوید گوشه فیلمش مشکل دارد. در صورتی که واقعا حرفی برای گفتن نداشت، تنها فیلم خوبش «از نفس افتاده» بود. از سوی دیگر «برگمن» نادیده گرفته می‌شود. برگمنی که شاهکارهای سینمایی زیادی خلق کرده است و هنوز هم می شود فیلم هایش را دید و لذت برد را بایکوت می‌کردند فقط به این دلیل که می‌گفتند هنرمند بورژوایی است.

این‌ها در تاریخ محو شدند و رفتند و کسی که کل زندگی‌اش را روی هم یک میلیون تومان هم نمی‌خریدند می‌نشست خانه و می‌گفت مردم به خیابان‌ها بریزید و قیامت می‌شد. آنها رسانه داشتند، کتاب چاپ می‌کردند، در تلویزیون بودند اما کسی تره برای حرفشان خرد نمی‌کرد. این همان روح ملی است . الان آقای سیستانی را در عراق نگاه کنید. در یک لحظه می‌تواند همه چیز را به هم بریزد. و می‌دانیم که در عراق هم به اندازه ایران، آنقدر روشنفکر هست که کسی به آنها نگاه نمی‌کند

تسنیم: یک دلیلش البته فکر می‌کنم این است که شما معمولا خلاف جریان آب سینمای حرکت می‌کنید.«ایران برگر» هم در فضای شخصی‌شده امروز سینمای اجتماعی، در فضایی که اکثر فیلم‌ها به روایت دلمشغولی‌های ذهنی خسته و آزرده از دنیای امروز مشغولند، فیلم کاملا متفاوتی است. یک فیلم قصه‌گویی کاملا اجتماعی

سینمای ایران، یک سال پیش از انقلاب شکست خورده بود

این رویه من است، کاری به دیگران ندارم، ما گروهی بودیم که بعد از انقلاب دور هم جمع شدیم و می خواستیم پیشتازان سینمای نوین ایران باشیم. تحلیلی داشتیم از دوران پیش از انقلاب و بر اساس این تحلیل به این نتیجه رسیده بودیم که ورشکستگی سینمای ایران اساسا ربطی به انقلاب نداشته است. سینمای ایران، یک سال پیش از انقلاب شکست خورده بود. دلیل آن هم رشد فکری ملت ایران بود. ملت ایران به یک نوع از بلوغ فکری رسیده بود که کالای فرهنگی نامرغوب را پس می زد و برای یک جرقه بزرگ فرهنگی کاملا آمادگی داشت. غول شرق بیدار شده بود و این بیداری هم ناگهانی نبود. از ماوراءالطبیعه تا خود طبیعت در بیداری ملت کمک کرده بودند.

ملت بیدار شده بود و آن سینمای قبلی شکست خورده بود. بنابراین باید سینمای نوینی به وجود می آمد که با مردم نفس می کشید و درد و مسائل آنها را بازگو می کرد، اما در عین حال نباید مردم را در جهل و ناآگاهی هم باقی نگه می‌داشت.

تحلیل دوم ما هم این بود که در موقعیت‌های زمانی مختلف؛ گونه‌های مختلفی از هنر شاخص فرهنگی جامعه ما قرار گرفته بود. زمانی شعر، زمانی رمان، زمانی عکس و...  اما عصر جدید، عصر تصویر است و امروزه شاخص فرهنگی یک ملت سینمای آن است.

و سینمای معمول ما نمی‌توانست، پاسخی بر این تحلیل‌ها باشد. به همین خاطر از همان ابتدا، مسیر جدیدی، برخلاف مسیر معمول سینمای ایران آغاز کردم.

در اوج جنگ «جاده‌های سرد» را انتخاب کردم و شماتت شدم

زمانی که من «جاده های سرد» را انتخاب کردم خیلی از دوستان می‌گفتند که الان زمان جنگ است چرا تو ماجرای این بچه و داستان دارو پیدا کردن و ... را انتخاب کرده‌ای؟ خیلی انتقادها می‌شد، اما تحلیل من و امثال من این بود که حوزه هنری به اندازه کافی این نوع از فیلم های جنگی را می سازد و این ما هستیم که باید فیلم هایی بسازیم که بچه هایی که از جبهه می آیند بدانند آنچنان امنیت درست کرده اند که دغدغه مردم ما این مسائل است. مادرانشان می توانند به سینما بروند و مسائل خود را در فیلم ها ببینند و لذت ببرند. البته که معتقد بودیم که این لذت بردن نباید با رویا بافی همراه باشد.

تسنیم: و بعد هم که «شیر سنگی» که فکر می‌کنم نام جوزانی با این فیلم به سینمای ایران اضافه شد.

همان مسیری که با «جاده های سرد» آغاز شده بود با «شیر سنگی» ادامه یافت. در «شیر سنگی» مسائل ما جنگ بود، بدون اینکه لازم باشد به صورت مستقیم گفته شود؛ بلکه لازم بود نشان داده شود که نگرش های مختلف، چگونه با هم برخورد کنند. من را بارها برای این فیلم به ارشاد بردند، آخرش من گفتم آقا یا اجازه می دهید بسازم این فیلم را یا اجازه نمی دهید... تکلیف ما را معلوم کنید.حوصله رایزنی و بحث و جدل ندارم.

به «شیرسنگی» 9 ایراد از طرف ارشاد گرفتند، وقتی اکران شد حوزه علمیه به آن جایزه داد

9 تا ایراد از فیلم گرفته بودند. بالاخره با پا در میانی آقای انوار ما پروانه را گرفتیم و فیلم را ساختیم. اما جالب اینجا است که حوزه علمیه بعدش به این فیلم جایزه داد. یعنی به فیلمی که ارشاد ایراد شرعی گرفته بود، حوزه جایزه داد

زمانی که «شیر سنگی» را می ساختیم هم همین حرف ها و نصیحت ها گفته شد که این فیلم چه ربطی به ما دارد. من هم همیشه جواب می‌دادم ربطش با من، من می خواهم هر جور شده این فیلمم را بسازم.

و بعد از آن وقتی ما سراغ این رفتیم که چگونه  ملتی در اشغال به هم پیوند می خورد و در مقابل اشغالگر می ایستد «در مسیرتند باد» به وجود آمد. این فیلم قصه ایران بود. نشان می‌داد که چگونه همه ما ایرانی‌ها در یک بحران سیاسی مثل اشغال، کنار هم قرار می گیریم و به یکدیگر گره می‌خوریم، سینه ها را ستبر می کنیم و اجازه تجاوز نمی‌دهیم
«شیرسنگی» ربطی به سینمای جاری کشور نداشت، همانطورکه «یک مرد، یک خرس» نداشت که بی خود و به خاطر یک بدفهمی، فیلم را قلع و قمع کردند و حرف هایی به من زدند که من خودم سه روزه فیلم را از اکران پایین کشیدم.

«بلوغ» را هم به همین ترتیب ساختم، این فیلم هیچ ربطی به جریان معمول سینما نداشت اما من دوست داشتم نشان بدهم راه حل مشکلات اجتماعی برخورد نیست. زندان نیست. بهتر است که فکر دیگری کنیم. جایی را تدارک ببینیم و این آدم ها را در آنجا جمع کنیم و برایشان کار ایجاد کنیم. اما اینجا هم حمله های بی جایی به فیلم کردند و نگذاشتند که درست اکران بشود، حتی ما فیلم هایی را گرفته بودیم که از یک سینمای خاص تقلب کرده بودند و بچه های پخش آن را به ارشاد بردند اما وزارت ارشاد هیچ کاری نکرد.

و سرانجام وقتی برای ساختن «در چشم باد» شروع به خواندن عمیق تر تاریخ معاصرمان کردم آنقدر تراژدی آن زیاد بود که گاهی من خنده ام می گرفت و این منجر شد به داستان «ایران برگر».

تسنیم: دوست دارم بیشتر در مورد همین «ایران برگر» و شرایط خاص امروز سینمای ایران صحبت کنیم. شاید بخش مهمی از اهمیت «ایران برگر» به شرایط امروز سینمای ما برمی‌گردد. سینمای به شدت شخصی شده امروز ما. سینمای نالان و کم‌رمق که هرگز توانایی درگیر کردن چیزی بیشتر از یک اقلیت محدود چند هزارنفره را ندارد و دامنه شمول «ایران برگر»، حداقل در هدفگذاری‌اش اکثریت جامعه ایرانی بوده است. اصلا چرا به این وضعیت در سینما رسیدیم و چه شد که «ایران برگر» را در این شرایط انتخاب کردید؟

به نظر من این سینما باید درست کالبد شکافی بشود. یک بخش بزرگی از آن چیزی که گفتید به مسئولان فرهنگی کشور بازمی‌گردد، این اتفاقی که افتاده است لزوما دستاورد سینماگران ما نبوده است بلکه بخش عظیمی از آن بر گردن مسئولان فرهنگی کشور بوده است. این نکته اول.

این حرف که من برای دل خودم فیلم می سازم، دروغی است که برای ارضای خود می گویند

اما نکته دوم این است که باید دقت کنیم که این خصیصه آدم هایی است که کار فرهنگی و هنری انجام می دهند. آنها می خواهند افکار و خلاقیت خود را به نمایش بگذارند، اما این را هم نباید فراموش کنیم که تماشاگران هنر هر چه قدر با محصول باشکوه‌تر،تعمیم‌پذیرتر و عمومی‌تری در ارتباط باشند بیشتر لذت می‌برند و این چیزی است که کمتر به آن توجه شده است. این حرف که من برای دل خودم فیلم می سازم، دروغی است که برای ارضای خود می‌گویند، چون موفق نمی‌شوند، به این راه پناه می‌برند.

این اتفاقاتی که افتاده و همه دست به دست هم داده و معلولی را به وجود آورده است که به طرف بیماری دارد پیش می رود.

سینما دارد به سمت ورشکستگی مطلق می رود

ما هنوز باور نکرده‌ایم که سینما به طور کلی صنعت است.سینما دارد به سمت ورشکستگی مطلق می رود. 75میلیون نفر با سینما قهر کرده اند. اگر دو میلیون از 75 میلیون نفر برای دیدن فیلم من به سینما بروند فیلم من می تواند 12 میلیارد تومان فروش بکند. اگر ما بتوانیم 10 درصد از ملت خود را به سمت سینما بکشانیم دیگر نیاز به چیزی نداریم؛ سرمایه در سینما فوران می کند.کاری کرده‌ایم که اگر یک فیلمی می آید 6 میلیارد تومان می‌فروشد، خوشحال می‌شویم.

بنابراین چنانچه گفتیم، بخشی از قهر کردن ملت با سینما، به من سینماگر بر‌می‌گردد و بخشی هم به مسئولین و سیاست‌گذاری هایی که انجام شده و البته بخش دیگر آن هم به خارج از کشور برمی‌گردد. ما از ابتدا که می خواستیم فیلم بسازیم هم‌قسم شدیم که می خواهیم برای ملت خود فیلم بسازیم. حالا اگر کشورهای دیگر از فیلم ما خوششان آمد ما خوشحال می شویم و افتخار می‌کنیم، اما این که از اول برای آنها فیلم بسازیم در قرار ما نبود.

سینمای فرانسه امروز در کشور خودش هم  سینمایی ورشکسته است، آن وقت شده است الگوی ما

کشورهای دیگر جشنواره هایی را شروع کردند که یک سری از بازی های خواسته یا ناخواسته ایجاد شد، و تبدیل به جریانی عجیب شد. سینمای فرانسه امروز در کشور خودش هم  سینمایی ورشکسته است .امروز یک فیلم اسیپلبرگ به اکران درمی‌‌آید و در 2000 سالن به نمایش در می آید و مخاطبان فراوانی هم دارد اما یک فیلم فرانسوی، اصلا نمی‌تواند به فکر رقابت با سینمای آمریکا و هالیوود باشد.واضح است که سینمایی مثل سینمای فرانسه، سینمایی نیست که هدف ما باشد اما ما به آن سمت افتاده‌ایم. چگونه؟ با مکانیزم جشنواره‌ها...

تسنیم: آقای جوزانی بحث درباره جشنواره‌های خارجی و تاثیر آنها روی سینمای ایران چند سالی داغ شده است. رویکردهای مختلفی هم به نسبت جشنواره‌ها و سینمای وجود دارد. از یک سر طیف که معتقد است اصولا سیاست‌گذاری‌ها جشنواره‌ها برای این بود که سینمای ایران را منحرف کنند تا دیدگاهی که می‌گوید، اتفاقا جشنواره‌های خارجی بودند که موجب رشد سینمای ایران شدند

 من اصلا قبول ندارم که آنها نقشه‌ای برای سینمای ما کشیده بودند و توطئه‌ای پشت کار بوده است. این یک روند طبیعی بود، اما ما ندانستیم و در دامش افتادیم.

الان در مورد کشور ما تبلیغات وسیع سیاسی در جریان است. کشوری هم هستیم که تقریبا ناشناخته‌ایم و همه هم کنجکاوند که ببینید آن‌جا چه خبر است. وقتی فیلمی از ما به جشنواره‌ای در خارج می‌رود، انگار پنجره‌ای برای آنها باز شده است که می‌خواهند به درون کشور ما سرک بکشند. فقط همین. بنابراین نمی شود آنها را محکوم کرد. اما طبیعی است که هرچه مای فیلمساز وضعیت را وخیم تر نشان بدهیم، آنها شهامت بیشتری در انتخاب سوژه در فیلمساز می بینند و به او بیشتر توجه نشان می دهند.

خیلی از ما که ندید بدید و خودشیفته بودیم رفتیم خارج و تحویلمان گرفتند و فرش قرمز و مراسم و... به دام افتادیم

اوایل انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) به خانه حاج آقا پسندیده به قم رفته بودند. من تنها فیلمبردار امام در آن دوران بودم و  هرجا امام می رفتند با ایشان می رفتم. در یک دیداری همه بزرگانی که الان یک طرف مملکت را به دست گرفته‌اند نشسته بودند و حرف می‌زدند. امام هم سرشان را پایین انداخته بودند و گوش می‌کردند. آدم‌ها به نوبت می‌آمدند و می‌گفتند امریکا این کار را کرد، انگلیس این کار را کرد... امام به همه آن ها گوش کردند. بعد سرشان را هم بالا نیاوردند و در همان وضعیت پرسیدند، خب شما چه کرده‌اید؟ مگر خدا آنها را طور دیگری درست کرده است؟ شما هم بروید و کاری کنید، حالا که آزاد شده اید هرکاری که آنها خواستند بکنند شما زودتر آن را انجام بدهید.

مشکل ما هم همین است یعنی دائم به دنبال این هستیم که بدانیم خارجی ها چه می کنند، اینکه ما چه می کنیم مهم است.

آنها کار خودشان را کرده‌اند، اما خیلی از ما که ندید بدید و خودشیفته بودیم رفتیم خارج و تحویلمان گرفتند و فرش قرمز و مراسم و... خلاصه خیال کردیم چه خبر است و فیلم بعدی‌ سعی کردیم بیشتر توجه خارجی‌ها را جلب کنیم و خب معلوم است که او در کشور خود ورشکسته است. چون ما می توانیم سر آنطرفی ها را کلاه بگذاریم و بگوییم در کشور ما چه می گذرد اما سر خودمان را که نمی توانیم کلاه بگذاریم. مردم وقتی می بینند به آنها دروغ می گوییم و تمرکزمان روی مسائل پیش پا افتاده و بزرگنمایی آنها  است از سینما دور می شوند.

تسنیم: این بحث‌ها معمولا پیوند مستقیمی می‌خورد با بحث سیاه‌نمایی؛ خیلی از سازندگان و  معتقدان فیلم‌های تلخ و سیاه، منتقدان این نوع فیلم‌ها را محکوم می‌کنند به ندیدن مشکلات و معضلات و می‌گویند این ماجرا سیاه‌نمایی نیست، واقع‌نمایی است و باید واقعیت را به مردم نشان داد و رسالت سینما این است. در مورد فیلم‌هایی که در جشنواره‌ها مورد استقابل قرار می‌گیرد هم این حرف زیاد شنیده می‌شود که مگر چیزی جز واقعیت بازنمایی شده است. به فرض اینکه این روایت آنها از جامعه واقعی باشد چه؟

راه انداختن صف‌های طولانی برای گرفتن مرغ و برنج و... تحقیر ملت بود

من نمی خواهم بگویم که ما به هیچ وجه مشکل نداریم؛ ما هم مشکلات اقتصادی زیادی داریم و من خودم از منتقدین جدی هستم و معتقدم که جامعه مشکل جدی اشتغال و تورم و... دارد و اینکه جوری برنامه می‌ریزیم که در صف‌های طولانی برای گرفتن مرغ و برنج می ایستند، تحقیر ملت است و سیاست‌های نادرستی است که امروز دارد انجام می‌شود. بنابراین اینگونه نیست که ما بگوییم همه چیز خوب است اما وقتی واقعیت جامعه تلخ تر از آنچه که هست گفته می‌شود، چه انتظاری برای استقبال مردم داریم.

طبقه متوسط سینما نمی‌رود تا لذت ببرد، می‌رود تا پچ‌پچه‌های سیاسی‌اش را ببیند و تایید ماهواره دیدنش را بگیرد

کارگری که با هزار زحمت پول درآورده است با شوق و ذوق خانواده خود را به سینما می برد و هزینه می‌کند، اما وقتی متوجه می شود که هیچ چیزی به دست نیاورده است بلکه فقط بدبختی‌هایش را بدتر دیده است، طبیعی است که با سینما قهر می کند، این واقعیت است که سینمای ما با سیاست‌گذاری اشتباه مدیران و همچنین با خودشیفتگی برخی از هنرمندان اکثریت بینندگان خود را از دست داده است و موجب شده است که اکثر مخاطبان سینما طبقه متوسط شهری باشند. این طبقه هم که برای لذت بردن به سینما نمی رود. به سینما می روند تا پچ پچه های سیاسی خود را در فیلم ها ببینند، افرادی که ماهواره نگاه می کنند می خواهند تایید ماهواره را در سینما بگیرند.

تسنیم: حرف جالبی است؛ یعنی شما معتقدید فروش فیلم‌ها در سینمای ایران، ناشی از تمایلات سیاسی طبقه متوسط است؟

فروش خیلی از فیلم‌ها همین است. فیلمی که مورد هجوم و استقبال واقع شده است خواسته های پنهان طبقه متوسط شهری بوده است و همین موجب شده است که آن فیلم در تهران، شیراز، اصفهان یا مشهد فروش خوبی بکند. اما این سینما در سبد خانواده ها نمی رود. زمانی سینما در سبد خانواده می رود که در آن تنوع سلیقه داشته باشیم و برای ملتمان فیلم ساخته باشیم. در سینمای ما ژانر اکشن، ترس و تفریح از بین رفته است، ما فیلمی که در رابطه با مکانیک‌ها باشد و قهرمان آن مکانیک باشد نداریم. مگر قهرمان باید چگونه باشد؟ قهرمان در سینمای ایران تمام شده است. قهرمان به معنای سوپرمن یا رستم نیست بلکه همان بچه ای است که برای نجات دادن خانواده اش تلاش می کند و با گرفتاری های اقتصادی مبارزه می کند.

فقط سعی می کنیم با دست گذاشتن روی نقاط شکننده که نزدیک شدن به آن هوس‌انگیز است دل بیگانگان را به دست بیاوریم

ما فقط سعی می کنیم با دست گذاشتن روی نقاط شکننده که نزدیک شدن به آن هوس‌انگیز است دل بیگانگان را به دست بیاوریم.امروز قصاص، موضوع داغی در سینمای ایران است و این چیزی است که من آن را درک نمی‌کنم و من نمی دانم چرا این مسئله را آنقدر بزرگ می‌کنند.

در تگزاس هم قانون قصاص وجود دارد و زمانی که قاتل بودن یک شخص ثابت می شود قانون قصاص برای او انجام می شود. اما اینجا در قانون ایران، ما امتیاز دیگری هم برای حق انسانی قائل شده‌ایم. اینکه در اینجا خانواده مقتول را می توانند راضی کنند تا شخص را نجات بدهند و این یک امتیاز بزرگ برای حق حیات است. اما در سینما به این مساله اصلا این‌جور نگاه نمی‌کنیم.

فیلم‌های قصاص، پر است از فیلم‌های فرصت‌طلبانه

من با وجود اینکه دوست ندارم هیچ وقت هیچ قصاصی اتفاق بیافتد اما وقتی نگاه می کنم و می بینم که اکثر فیلم های با این موضوع،حتی یک تحلیل و مسئله جالب و قابل تامل ندارند، یک راهکار برای مساله ندارند و پراند از فیلم‌های فرصت‌طلبانه؛ نمی‌توانم خوش‌بین باشم.

به هر حال کشور ما قوانین دارد که ما می توانیم آن را دوست داشته یا نداشته باشیم اما قانون قانون است و باید رعایت بشود، ای کاش فیلمی ساخته بشود که حداقل منظورشان و تحلیلشان را درست بیان کنند و بتوانیم آنها را درک کنیم. سینما فقط دارد خودش را تکرار می‌کند.

گروه اولی سینماگران که بعد از انقلاب به میدان آمدند با یک انرژی عظیم انقلابی و خالصانه وارد شدند.  آن زمان ما در خلوت خودمان هم خجالت می کشیدیم که برای خودمان چیزی بخواهیم.، ما می‌خواستیم افق های تازه ای از خودمان را در دنیا نشان بدهیم. اما این نیت رفته رفته رنگ باخت.هیچ کس نیامد برنامه درستی برای سینمای ما بریزد و بعد هم که رفته رفته از جوهر انقلاب دور شدیم.

جوهر انقلاب ما این بود که ما ملتی هستیم که به بلوغ رسیدیم. ما 110 سال است که می دویم تا به آزادی مشروع خود برسیم. ما اولین کسانی هستیم که در شرق انقلاب مشروطه کردیم، اولین کسانی بودیم که در قرن 20 یک انقلاب فرهنگی عظیم کردیم و حالا باید این انقلاب را جلو ببریم. این‌ها همه فراموش شد و وضعیت اینی شد که می‌بینید.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل