طبیعت برون و درون به روایت سعدی
خبرگزاری تسنیم: سفرنامهها و سرگذشت مسافرت انسانها به سرزمینهای گوناگون، به ما کمک میکنند تا به پرسشها، درست پاسخ دهیم، تجربهاندوزی و طرح و بیان کردن تجربهها، باورها، دیدنیها و شنیدنیها، یکی از وظیفهها و بایستههای کار هر شاعر و نویسنده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از جام جم، سفرنامهها و سرگذشت مسافرت انسانها به سرزمینهای گوناگون، به ما کمک میکنند تا به این پرسشها، درست پاسخ دهیم، تجربهاندوزی و طرح و بیان کردن تجربهها، باورها، دیدنیها و شنیدنیها، یکی از وظیفهها و بایستههای کار هر شاعر و نویسنده است.
شناختن واقعیت های زندگانی و شناساندن آنها، از راه همین وظیفه شناسی و انجام تعهد نویسندگی، صورت می گیرد.
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، یکی از شاعران و نویسندگان صاحبنام ماست که در این راه، با شیوه ای خاص و هنری والا، مباحث و مضامین را در نوشته هایش طرح کرده که بازتاب تجربه های ارزشمند و جهانگردی اوست؛ تجربه هایی که می توانند نمونه ای از تجربه های مردم روزگار سعدی و بیانگر روان شناختی جامعه انسانی قرن هفتم هجری ایران عزیز ما باشند. کتاب های «گلستان» و «بوستان» سعدی دربردارنده زندگی و مشهودات گرانقدر خود سعدی و نتیجه دیدارها و پندارهای اوست؛ دیدارهایی کوتاه و دقیق که می توانند گزارش سیر آفاقی و تحقیق انفسی این شاعر و نویسنده متفکر در جهان هستی ما باشند.
بخش مهمی از حکایت های «گلستان» و «بوستان» سعدی، شرح سفرهای او به سرزمین های دور و نزدیک و جهانگردی و دنیادیدگی اوست.
«شبی در بیابان مکه از بیخوابی، پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار. گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی از پس. اگر رفتی، بردی و اگر خفتی، مردی، خوش ا ست زیر مغیلان به راه بادیه خفت / شب رحیل، ولی ترک جان بیاید گفت.»
سعدی در حکایتی دیگر که بیشتر به «خاطره» می ماند، این گونه گزارش می دهد: «وقتی در سفر حجاز، جماعتی جوانان صاحبدل، همدم من بودند و همقدم، وقت ها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی و عابدی در سبیل، منکر حال درویشان و بی خبر از درد ایشان تا برسیدیم به نخله «بنی هلال». کودکی سیاه از حی عرب به درآمد و آوازی برآورد که مرغ از هوا درآورد. اشتر عابد را دیدم که به رقص اندر آمد و عابد را بینداخت و راه بیابان گرفت. گفتم: ای شیخ! در حیوانی اثر کرد و در تو، اثر نمی کند.
دانی چه گفت مرا، آن بلبل سحری؟/ تو خود چه آدمیی کز عشق بی خبری؟ اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب/ گر ذوق نیست تو را، کژ طبع جانوری.»
حکایتی دیگر از باب پنجم گلستان نیز می تواند خصلتی سفرنامه ای داشته باشد: «خرقه پوشی در کاروان حجاز، همراه ما بود. یکی از امرای عرب، او را صد دینار بخشیده بود تا نفقه فرزندان کند. دزدان خفا به ناگاه بر کاروان زدند و پاک بردند. بازرگانان، گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندن: گر تضرع کنی و گر فریاد/ دزد زد باز پس نخواهد داد.
مگر آن درویش صالح که برقرار خویشتن مانده بود و تغیری در او نیامده، گفتم: مگر آن معلوم تو را دزد نبرد؟
گفت: بلی. بردند ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت، خسته دلی باشد:
«نباید بستن اندر چیز و کس، دل
که دل برداشتن، کاری ست مشکل»
سعدی بی گمان، تجربه های آموزشی، پرورشی و اخلاقی اش را در جهانگردی و مسافرت کردن هایش به سرزمین های دیگر، یافته است. البته، ارزش های ادبی و بلاغی نوشته های سعدی، بر همگان آشکار است و این ارزش های والا، سده هاست که مایه استواری زبان، فرهنگ و تمدن جامعه انسانی ما بوده است. نگاه این شاعر و نویسنده جهاندیده، در همه نوشته هایش، انساندوستانه و مهربانانه است. ببینید، سعدی در یک اقامت کوتاه در حبشه، آنجا را این گونه دیده است:
«غریب آمدم در دیار حبش
دل از دهر فارغ سر از عیش خوش
به ره بر، یکی دکه دیدم بلند
تنی چند مسکین بر او پای بند
بسیچ سفر کردم اندر نفس
بیابان گرفتم چو مرغ از قفس...»
سعدی در نوشته هایش، خاطره نگاری زبردست و سفرنامه نویسی ماهر است. سعدی در هر حکایت خود، نتیجه انفسی و معنوی به دست می دهد و همان گونه که می بینیم، شیوه نگارش او بیشتر نقلی و گزارشی است. گزارشی از مشاهدات و محاورات او در اقلیم های گوناگون. سعدی در نوشته هایش کوشیده است همه جا طبیعت بیرون (آفاق) را بهانه ای برای بیان طبیعت درون (انفس) خود قرار دهد. به بیانی هر موضوع فردی را در پایان سخن خود (حکایت و نقل خود) به سرانجامی اجتماعی برساند. هیچ حکایتی یا شعری از سعدی نیست که به عبرت و اندرزی پایان نیافته باشد. پایان بندی نوشته های او جمع بندی اندیشه، باور و نظر اندیشمند اوست. لحن انتقادی و زبان طنزآمیز سعدی، حاصل دیدن ها، شنیدن ها و به زبان آوردن های اندیشیده های اوست.
اندیشه ها و باورهایی که در سفرها و رفت و آمدهای عالمانه و نشست و برخاست هایی با عارفان و آگاهان اهل علم و فرهنگ، پرورش یافته و در «گلستان» و «بوستان» و دیگر نوشته هایش، به بار نشسته اند:
«در اقصای عالم بگشتم بسی
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع ز هر گوشه ای یافتم
ز هر خرمنی، خوشه ای یافتم»
انتهای پیام/