منزوی، منزوی نشد
خبرگزاری تسنیم: «از عشق تا عشق: یک گفتوگوی بلند ناتمام با حسین منزوی» تازهاثری است منتشر شده در احوالات شاعر نامآشنای امروز از زبان خود او. نویسنده این کتاب اذعان دارد که منزوی بیش از هرچیز به شعر باور داشت و سر آن با هیچچیز معامله نکرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزای تسنیم، سخن گفتن از شخصیتهای برجسته درگذشته، سنتی دیرین و شیرین در میان ایرانیها است که گاه با شیطنتهایی از سوی همصنفانشان نیز همراه میشود. گاه شنیده و دیده میشود که شاعری از همقطارش خاطرهای میگوید و دیگری آن را تکذیب میکند، برخی مواقع نیز پای خانواده مرحوم به میان میآید تا موضوع را روشن کند. حسین منزوی از جمله شاعرانی است که خاطرات بسیار درباره او در سالهای اخیر گفته شده است؛ خاطراتی که گاه از سوی دوستانش نقد میشود. منزوی شاعر متعهد، توانا و قله آمالی برای شاعران جوانتر است که هر کسی دوست دارد که خاطرهای از او در این روزها نقل کند و او را از دوستان و همصحبتان خود بداند، اما در این میان شنیدن از منزوی از زبان خود او، جانمایهای است که کمتر دست میدهد و آب حیاتی است که میتواند پریشانذهنیها را در میان نقل قولهای متعدد از میان بردارد.
«از عشق تا عشق: یک گفتوگوی بلند ناتمام با حسین منزوی» کتابی است از ابراهیم اسماعیلی اراضی که برای اولینبار از سوی انتشارات فصل پنجم در ایام بیست و هشتمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شد. این اثر شامل گفتوگوی نگارنده کتاب با زندهیاد منزوی است که دربردارنده سؤالات مصاحبهکننده و پاسخهای بعضاً ناشنینده از شاعر. اسماعیلی خود این کتاب را اتوبیوگرافی از منزوی میداند که در خود خاطراتی ذکر کرده که روشنکننده بسیاری از مسائل حول و حوش زندگی وی و اجتماع شاعران است. گفتوگوی ذیل به بهانه انتشار این کتاب انجام شده که به قرار ذیل است:
*تسنیم: آقای اسماعیلی! درباره منزوی در این سالها حرف زیاد زده شده است. عدهای از خاطرات او گفتهاند و برخی نیز به بررسی سرودههای او پرداختهاند، با وجود این به نظر میرسد که هنوز ابهاماتی درباره زندگی این شاعر که گفته میشود یکی از بهترین غزلهای عاشقانه را در سالهای اخیر گفته است، وجود دارد. شما در این کتاب به دنبال چه بودید؟ کتاب حاضر چقدر با در نظر گرفتن ابهامات حاضر نوشته شده و موضوعاتش را دستهبندی کرده است؟
این کتاب- همانگونه که از عنوان آن برمیآید- یک گفتوگوی بلند منتشر نشده با حسین منزوی است و کل متن گفتار ایشان است؛ هرچند در این گفتوگو به خاطرات بسیاری نیز پرداخته میشود. این کتاب در حقیقت گفتههای حسین منزوی است که از مرداد 82 در سفرهای متعدد از اصفهان به زنجان شروع شده و تا اردیبهشت 83 ادامه داشته است. کتاب بیشتر یک اتوبیوگرافی شفاهی است که از تولد وی شروع میشود و بعد به بخشهای مختلف زندگی وی اعم از شخصی و ادبی میپردازد. کتاب خاطرات منزوی درباره دیگران نیست، اما در این کتاب خاطراتی از این دست نیز یافت میشود. البته اگر عمری باشد، در مجلدات بعدی به سراغ کسانی میروم که خود حسین منزوی از آنها یاد کرده است و ناگفتهها را از نگاه آنها بیان میکنیم. در مجموع این کتاب سعی داشته که از زبان منزوی، روشنکننده برخی از نکات تیره و مبهم درباره زندگی او باشد، ضمن اینکه علاوه بر این به موضوعات کلیتری نیز میپردازد.
بخش انتهایی کتاب نیز شامل 40 تصویر از حسین منزوی است که همه این عکسها را خود من در این سالها گرفتهام و عکسهای کمیابی است. تصاویری است که تعدادی از آنها در فضای مجازی پخش شده است. این تصاویر به لطف انتشارات فصل پنجم با کیفیت خوب منتشر شده است. خود کتاب هم با جلد سخت و صحافی ویژه منتشر شده و امیدواریم بعد از این همه سال صبوری حق حسین منزوی ادا شود.
* تسنیم: شما در این سالها که فرمودید همراه حسین منزوی بودید و به تبع رابطه بیشتری با ایشان داشتید. درباره زندگی شاعرانه او بگویید و اینکه چقدر شعر و زندگی منزوی به هم نزدیک بوده است.
وقتی که من از منزوی برای اینکه فرصتی دست داد تا درباره او به سخن گفتن بپردازیم، مطلبی را میگوید که در پشت کتاب هم درج شده است: «من هم پیشاپیش یک تشکر از شما بکنم که زحمت این کار را تقبل کردید. ظاهراً باید کسی این کار را میکرد و بین آن کسانی که من میشناسم، اگر قرار بود یکی را خودم انتخاب کنم، بیتردید باز هم شما انتخاب میشدید... به هر حال ممنونم از شما که در روزگاری که حضرات همه به دنبال جشنها و مهمانیها و بزمهای چراغانی هستند، شما این به قول معروف این کلبه تاریک ما را انتخاب کردید برای چنین گفتوگویی».
مخاطب حق دارد نسبت به برخی از کارهایی که درباره منزوی در این سالها ارائه میشود، یک حس بیاعتمادی داشته باشد. زمانی که منزوی زنده بود و با ایمان و باور تمام پای معتقاداتش ایستاد، سختیها را کشید، تبعیضها را تحمل کرد و با تمام باور و ایمانش همه نایدده شدنها را نادیده گرفت، خیلیهای که نبودند، پیدا شدند و نقل قولها کردند. من هم یکی از خوشبختیهای زندگیام این بود که با منزوی مرتبط شدم.
سر شعر با هیچکس معامله نکرد
در مورد پرسش شما باید بگویم که حسین منزوی الآنم نسبت به خیلی از کسانی که در صحنه ادبیات در دهههای اخیر زیستند، شاعر مبراتر و رستگارتری است، به همین دلیل است که او بیش از هر چیز به شعر باور داشت و سر شعر با هیچچیز دیگر معامله نکرد و انسانیتش را به هیچ نفروخت.
او در این مدت زندگیاش خیلی از سختیها را پذیرفت و در این گفتوگو بارها به مصیبتهایی که در زندگی کشیده، اشاره کرده است و بارها تأکید کرده که باز هم همه چیز را به جان میخرم و پای معتقداتم میایستم. به هر حال خدا را شکر کما اینکه این گفتوگو درباره دیگران تأکید میکند و علاوه بر این کلاً سیر تحولات ادبی ما و سیر متنی که به نام حسین منزوی به جا مانده و تکاپویی که این متن همچنان دارد، نشان میدهد که نه تنها منزوی منزوی نشد، بلکه روز به روز دارد بالندهتر و شناختهشدهتر قدم برمیدارد و البته باز هم برخی در این میان تلاش میکنند که این اتفاق نیفتد.
چرا وقتی در آن زمان که منزوی در آمریکا ستاره شد، رسانههای ما اینقدر بیخبر بودند که سکوت کردند و این همه استقبالی را که جوانان نسبت به او در کشور و در بین فارسیزبانان وجود داشت، کتمان کردند؟ تا کی؟ حسین منزوی الآن نه به مثابه یکانسانی که در سال 1325 متولد شده و 1383 کوچ کرده، به عنوان یکمتن هست و هر روز زندهتر است و میبالد و میبالد و میبالد؛ همانند دیگر بزرگان تاریخ ادبیات ایران این اتفاق دربارهشان افتاده است. مهمترین چیزی که به دوستداران ادبیات دلگرمی میدهد این است که پیوند او با نسلهایی که درکش نکردند، بیشتر است. من خودم به عنوان کسی که حداقل از 15 سال از آشنایی نزدیکم با او میگذرد، از پیوندهای تازهای که بین منزوی و نسلهای جدید شعری اتفاق میافتد، روز به روز متعجبتر و ذوقزدهتر میشوم.
*تسنیم: شما به نسبت کسانی که منزوی را از کتابها و آثارش شناختند، آشنایی بیشتری با منش اخلاقی او دارید. طی این گفتوگو و ارتباطی که با آن زندهیاد داشتید، او را از منظر اخلاقی چطور شناختید؟
شاید این پرسش را کمی سخت باشد جواب داد. چون به هر حال من منزوی را فارغ از این گفتوگو مفصل دیده بودم. من سؤال شما را اینطور جواب میدهم که در این گفتوگو فرازهای مختلفی است که شاید در وهله نخست مخاطب فکر کند که فقط و فقط خاطره است، اما این فرازها به شدت به مخاطب کمک میکند که به نگاه منزوی، هستیشناسی او، تحلیل و شکل عاطفهورزی منزوی و جزئیات شخصیتی او نزدیکتر شود.
یعنی اینکه همینکه شما میبینید که فصلی ایشان درباره فلان شخص حرف میزند؛ فلان شخصی که در فضای مجالس ادبی موفق بوده و بعد برایش حوادثی رخ میدهد و وضعیتی که نباید برایش رخ دهد... تمام این موارد نشانه دغدغههای انسانی منزوی است که ورای ادبیاتی بودن و اهل شعر بودن آنها و صرف هموطن بودن داشت. ذکر این دست از مسائل منجر به تحلیل اجتماعی از شاعر هم میشود. مصداقی را اشاره میکند و در کنار آن برخی از خلأها و وضعیت خاص اجتماعی که را نشان میدهد.
منزوی دغدغه انسان داشت
در مورد یک بخشدیگری که میتواند به شدت کمک کند و به شخصت او آشناتر شویم، بخشی است که او درباره خانواده و زنجانی که در آن بزرگ شده، صحبت میکند. این خاطرات در وهله نخست مصداقش حسین منزوی است، اما در عین حال در خیلی از خانوادهها میتواند مصداق داشته باشد؛ مثل تأثیر مطالعه در بزرگ شدن فرزند. ئر این بخش به این میپردازد که پدرش که فرهنگی بوده و مادرش که فرهیخته بوده چقدر در شکلدهی شخصیت او کمک کرده است. از این منظر به شدت این گفتوگو میتواند به مخاطبی که دوستدارد به او نزدیک شود، منظرهای منزوی و اهداف او را بشناسد، بسیار میتواند به او کمک کند.
ماجرای توصیهنامه اخوان ثالث به رهبر انقلاب
*تسنیم: رهبر انقلاب در سالهایی که در مشهد بودند و بعد در تهران، پیوسته در جلسات شعری شاعران حضور داشتند. منزوی در این کتاب خاطرهای از ایشان نقل نکرده است؟
بخشی از کتاب به صحبتهای منزوی درباره نویسندگان چپ و شاعران حزبی اختصاص دارد. از موضوعات مهم دیگر جریان شورای شعر ارشاد و نحوه تصویب سرودها و آهنگها بوده است. در این کتاب تنها خاطرهای که از منزوی درباره رهبر انقلاب ذکر شده، خاطرهای است که در آن اخوان ثالث شعری را در معرفی منزوی برای یافتن کار برای رهبر انقلاب مینویسد که بعد از آن کارش پیگیری میشود. *
------------------------
* در منابع دیگر این خاطره از زبان اخوان ثالث چنین نقل شده است:
پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزلسرای نام آشنای دیارمان از همسرش بخاطر بیکاری جدا شد و دخترش غزل را نیز بخاطر بیکاری به مادرش سپرد .مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار میگشت و چون میدانست که من با آقای سیدعلی خامنهای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رئیس جمهور نشده بودند) آشنایی دارم به نزدم آمد تا توصیهای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاریاش حل شود.
من قطعه زیر را برای همشهری خود آقای خامنهای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آن را نوشت و به خدمتشان برد:
امام جمعه تهران، جناب خامنهای
کسی که این ورق آرد حسین منزوی است
پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزلسرای نام آشنای دیارمان از همسرش بخاطر بیکاری جدا شد و دخترش غزل را نیز بخاطر بیکاری به مادرش سپرد .مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار میگشت و چون میدانست که من با آقای سید علی خامنه ای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رئیس جمهور نشده بودند) آشنایی دارم به نزدم آمد تا توصیهای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاریاش حل شود.
من قطعه ی زیر را برای همشهری خود آقای خامنهای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آنرا نوشت و به خدمتشان برد:
امام جمعه تهران، جناب خامنهای
کسی که این ورق آرد حسین منزوی است
حسین منزوی از شاعران زنجانیست
جوان و فاضل و صاحب قریحهای قوی است
چکد ز لطف و تری آب از غزلهایش
به شور نیز گهی چون جناب مولوی است
چو ریش و پشم اگر گشته خط عارض او
خط کتابت او همچو نقش مانوی است
چو من ندارد اگر هیکلی و بالایی
چه غم! نه خوشگل صوری، که خوب معنوی است
سه چهار بیت از او موقع ورود امام
سروده گشته و طومار آن نه منطوی است
امام گشت چو بیمار، او سرود دعا
که چاپ گشت و مجلهی سروش محتوی است...
انتهای پیام/