گزارش روزنامهنگار قرقیزستانی از وضعیت ایران و تهران معاصر
خبرگزاری تسنیم: کفایت عسکروا روزنامهنگار قرقیزستانی بعد از سفر به سرزمین ایران یادداشتهایی از این سفر در روزنامه سخن قرقیزستان منتشر کرده است که این روزهای تهران را از دریچه نگاهش به تصویر میکشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سفر به ایران امروز، برای گردشگران خارجی جذابیتهایی خاص خودش را دارد. بخشی از این جذابیتها بهخاطر این است که رسانههای دنیا تصویر درستی از ایران ارائه نکردند. برخورد اولیه گردشگران خارجی با ایران، تناقض آشکار برخورد با ایران مجازی و ایران واقعی را ایجاد میکند، ایران مجازی ساخته سلطه رسانهها و ایرانی همراه با چهرههای باز و دلنشین مردم ایران.
کفایت عسکروا روزنامهنگار قرقیزستانی از دیدار و روزهایش در سرزمین ایران سفرنامهای نوشته است. قصه سفر عسکروا در روزنامه سخن قرقیزستان در 15 خرداد سال جاری منتشر شده است.
وی همراه با یک هیات رسانهای به ایران سفر کرده بود. این هیأت رسانهای به همت رایزنی فرهنگی کشورمان در قرقیزستان از روز سه شنبه 22 اردیبهشت وارد ایران شده و به مدت یک هفته در کشورمان حضور داشتند که هدف اصلی از این سفر آشنایی این گروه با آخرین امکانات و تعاملات رسانه ای و فرهنگی کشورمان بود.
آنچه میخوانید تصویر تهران امروز از دریچه نگاه یک قرقیزستانی است:
در مملکتی عظیم که زمانی نام خلیج فارس را به جهان داده بود، در کشوری که سدهای بزرگ میسازند که در طول قرون خراب نمیشوند، کبوترخانه میسازند تا پرندگانی را به شهرهای بزرگ بیاورند و مردمی به عجایب منارههای جنبان باور میکنند و با هزار و امید و آرزو در انتظار نتیجه مذاکرات هستهای ایران در اواخر ماه ژوئن هستند.
اولین جملهای که در آستانه فرودگاه امام خمینی شنیده میشود "سلام ، خیر ... خوش آمدید!" است. در طول اقامت ما در ایران واژههای فارسی زیادی میشنویم که شباهت بسیار با زبانهای ترکی از جمله زبان مادری من آذری دارد. طی تاریخ پنجهزار ساله این کشور، فرهنگهای پارسیان، آذریها، لرها، ترکمنها و ... در هم آمیخته و ترکیب شده است. ضمناً در ایران بهعکس اروپا و قرقیزستان مردم موقع سلام دادن به خانم دست نمیدهند، بلکه دستها را بهحالت نیایش جلوی صورت خود بالا میآورند و کمی سرشان را خم میکنند و لبخند میزنند. این رسم اندکی عجیب به نظر میرسد و یادآور فیلمهای قدیمی درباره پادشاه و وزیر است که در آن فیلمها با این رفتار به حاکمان سلام میدادند. ولیکن این رسم بسیار خوشایند و دلنشین است زیرا عین یک خانم با زن رفتار میکنند. این رسم از ویژگیهای ایرانیان است که زنها را فقط خانم صدا میزنند.
آرزوی دیرین من برآورده شد: بالهای هواپیمایمان به آسمان تهران نزدیک شده به آن سایه میاندازند ... من همیشه بهخصوص در سالهای اخیر آرزو داشتم به ایران سفر کنم؛ سرزمینی که در سالهای 30-20 قرن گذشته پدرم ابتدا در دوران کودکی و سپس در جوانیاش به این کشور آمده بود.او اهل شهرستان زووند واقع در آذربایجان شوروی بود که تنها یک کوهی بین این روستا و مرز ایران قرار داشت. زووندیها در طول قرنها به دیدن نزدیکانشان آن سوی کوه میرفتند و صنایع دستی و ادویهجات را که در ایران بسیار زیاد بود سوغاتی میآوردند. به آن سوی کوه، دختر عروس میدادند و میگرفتند. در سالهای 1930 خانواده پدرم را مانند بسیاری از آذریها بهجرم عبور مخفیانه از مرز و قاچاق محکوم کردند. سالها بعد ــ در سال 1989 ــ حکم مأمور کمیته ملی امور داخله را که اسم آن ناشناخته است لغو کردند زیرا هیچ استدلال قانونی نداشت.
پدربزرگ عبدالاحد باباش اغلی (که در آن زمان مرحوم شد) در سال 1937 با خانوادهاش به قزاقستان تبعید شده بود وبعدها بهدلیل اینکه اساساً تخلف مرتکب نشده بود بیگناه شناخته شد. از آن زمان سالهای زیادی گذشته و هیچچیز قابل بازگشت نیست اما گذشته تاریخی مرا بهسوی ریشههایم فرا میخواند. در ایران نزدیک شهر اردبیل که معمولاً زووندیها برای خرید به آنجا میرفتند، در یک روستا، خانه و زمینی کوچک از پدربزرگم باقی مانده است، مسیری که طرف ایرانی برای گروهی از خبرنگاران قرقیزی از جمله من در نظر گرفته بود شامل بازدید از تهران و اصفهان بود. هر دو شهر از اردبیل در فاصلهای دور واقعاند، ولیکن من خوشحال هستم زیرا به هر حال در سرزمین ایران هستم، اولین حسی که در هواپیما در زمان فرود به من دست داد این بود که پایتخت ایران را کویر لوت با اندکی تپه فراگرفته است. تهران دو فرودگاه دارد: مهرآباد که سالها قبل و در ابتدا ساخته شده بود و نزدیک منطقه مسکونی تهران واقع است و فرودگاه امام خمینی که هواپیمای ما در آن بر زمین نشست اخیراً ساخته شده است تا از تراکم پروازها کاسته شود و وضعیت زیستمحیطی تهران بهبود یابد زیرا تهران دچار آلودگی هوا است که علت آن نیز وجود تعداد بسیار زیاد وزارتخانهها و شرکتهای متمرکز در آن است. قبلاً در جایی خوانده بودم که یکسوم تمام صنعت این کشور در تهران متمرکز شده است. این فرودگاه جدید در 30کیلومتری پایتخت کشور واقع است و این فاصله کافی است تا مناظر را از پنجره اتومبیل ببینم. منظره همان منظرهای است که از پنجره هواپیما مشاهده میشد: زمینی بهرنگ خاکستری زردفام و گیاهی بسیار محدود در مسیر چند پایگاه نظامی میبینیم: وضعیت بین المللی دشوار خاور نزدیک بیش از نیم قرن دچار مشکلات فراوان است، تحریمها این کشور را وادار میکند همیشه هوشمندانه عمل کند و البته جنگ اخیر ایران و عراق که زمان زیادی از آن نمیگذرد در یاد و خاطره مردم ایران زنده است. در مسیر تهران یک مجموعه عظیمی با منارههای بلند ــ آرامگاه امام خمینی(ره) از جلوی چشمانمان رد شد، رهبر انقلاب اسلامی ایران 26 سال پیش با بدرقه چندین میلیون نفر در محلی خارج از شهر تهران خاکسپاری شد و در این محل آرامگاهی ساخته شد. سالگرد ارتحال آیت الله خمینی(ره)که در اوایل ماه ژوئن است همچنان بهطور سراسری و گسترده برگزار میشود. این روز یکی از ایام مهم در تقویم کشور است.
اما حس و تصور یک کویر لوت که قبلاً از تهران داشتم بهزودی و بهکلی از بین میرود. در هر جایی که ممکن است و حتی در جاهایی که غیرممکن است گیاهی سبز شود (زیرا خاک تهران خشک و سنگی است) تهرانیها و شهرداری تهران درخت میکارد. این درختها عمدتاً همان درختهایی است که در آسیای مرکزی کاشته میشود: توت، کاج، نارون قرمز، اقاقیا، چنار و نیز بوتههای تزیینی (شمشادی که به آن عادت کردیم و گیاهانی عجیب بهرنگ گیلاسی و یا لیمویی).
تهران در دامنه کوه البرز واقع است، گویی بهسوی قلعه توچال حرکت میکند. قلعه توچال از هر نقطه تهران دیده میشود. در مرز جنوبی تهران کویر شروع میشود، در مناطق جنوبی این شهر هوا گرم است و در مناطق شمالی خنک. در مجموع مساحت تهران نه با بیشکک که با کل قرقیزستان قابل مقایسه است. مساحت این کشور که در شمال آن دریای خزر و در جنوب آن خلیج فارس واقع شدهاند تقریباً هشت برابر کشورمان است و [تهران] حدود 12میلیون نفر جمعیت دارد که دو و نیم برابر بیشتر از جمعیت کل قرقیزستان است. آب و هوا و طبیعت ایران متفاوت است. چنانچه به نقشه نگاهی بیندازیم میبینیم که بخش عمده آن را کویر و کوههای سنگی تشکیل میدهند. مناطق شمال غربی و غرب ایران (همان آذربایجان غربی) حاصلخیزترین زمینها را دارد.
رضا سجادی محقق و دیپلمات ایرانی که در سالهای 2013-2009 سفیر ایران در روسیه بود در وبلاگش مینویسد: عملاً یکسوم زمین کشور مناسب کشت است ولیکن کمبود آب و زمینهای غیربارور مانع اصلی این کار است، برای مثال، در روستای احمدی شهرستان بوشهر که آقای محسن حقبین مترجم ما اهل آن روستا بود، فقط گندم بهاره میکارند و سبزیجات را نمیکارند زیرا آب برای آبیاری ندارند. با این وجود ایران تمامی نیازمندیهای خوراکی خود را با ظرفیتهای داخلی تأمین میکند. در میوه فروشیهای ایران در دهه اول ماه مه که سفرمان در این ایام انجام شد، هندوانه و خربزه وجود داشت. حرفهای علی نجفی سفیر ایران در قرقیزستان را به یاد میآورم که در پاییز سال گذشته در دیداری با خبرنگاران گفته بود: "کشورمان چهار فصل سال را دارد. زمانی که در یکی از استانها آخر پاییز است در استانهای دیگر گرمای تابستان است، و بهعکس، بنابراین هیچ محدودیتی در تأمین میوه و سبزی نداریم". البته خربزه و هندوانه بهظاهر کوچک است و قابل مقایسه با خربزه و هندانههای ما نیست. تصور کنید اگر ایران شرایط آب و هوایی و آب ما را داشت ، چه میوههایی را میتوانست داشته باشد! واژه "اربوز" (هندوانه بهزبان روسی) از واژه فارسی "خربزه" به وجود آمده است که البته در ایران بهمعنی خربزه و نه هندوانه است. کوههای سنگی و خشک و آباد نشده که هزاران سال پیش توسط بشر برای سکونت انتخاب شده بود، امروز بهدست تهرانیها بهروشهای مختلف آباد میشود. چنانچه به تپههای ریزش پذیر دقیق نگاه کنید میبینید که آنها با شبکه فلزی درشت کار شدهاند که در این شکافها بذر میریزند و گلهایی را بهشکل نقوش فرشهای ایرانی میکارند.
در تهران در شیبهایی با خاکهای سفت پله میسازند و روی آن بوته میکارند که باعث میشود خاک ریزش نکند. کارگرانی با لباسهای کاری و چکمه صبح تا شب این گلها را با شیلنگ آب میدهند. کار ساختوساز در کوچههای قدیمی و تنگ تهران دشوار است زیرا اگر درختی در پیادهرو نزدیک کارگاه ساختمانی قرار گرفته باشد دور آن درخت را حصار میکشند و تنه آن را با گونی میبندند. بهعکس بیشکک که اگر درختهایی مزاحم پروژه عمرانی باشند، آنها را بهراحتی قطع میکنند. در این میان، حرفهای علی کبریاییزاده رایزن فرهنگی ایران در قرقیزستان به یادم میآید که گفته بود: اگر در حیاط یک ایرانی حتی دو درخت باشد، پدر ، پسر و نوه آن خانه نسل اندر نسل مراقب آن خواهند بود.
تابلوی "بورلاکها (کارگران) در ساحل رودخانه ولگا" اثر ایلیا رپین روسی از جلوی پنجره مینیبوسمان رد شد. ابتدا فکر کردم که اشتباه کردم زیرا مفاهیم ایرانی بهدور از مفاهیم ولگای روسی است. ولیکن اینطور نبود. در 1500 تابلویی که در سطح شهر قبلاً تبلیغ موبایل و خدمات بانکی یا مسکن میکردند اکنون با دستور شهرداری تهران شاهکارهای هنر جهانی را به نمایش گذاشته بودند. این اقدام طی ده روز برگزار میشد. مقامات شهری با این اقدام توانستند با بخش خصوصی به توافق برسند تا مردم تهران بتوانند از این آثار هنری الهام بگیرند و از موزهها و گالریهای نقاشی بازدید کنند.
بهخلاف جهان عرب که تقویم آن قمری است، ایران تقویم شمسی دارد. اکنون در ایران سال 1394 است. اما در مناسبات بین المللی مانند تمام جهان ایران از تقویم میلادی استفاده میکند. ماه مه در تقویم شمسی اردیبهشت است. بهشت در زبان فارسی مانند زبان آذری بهمعنی "بهشت" ("رای" بهزبان روسی) است. این واژه در نامهای محلهها، خیابانها، مراکز آموزشی و رستورانهای ایرانی دیده میشود.
در تقویم شمسی که در ایران و افغانستان رایج است هر یکی از ماههای سال دارای معنی و مفهومی است: اردیبهشت (بهمعنی بهترین راستی) است. سال ایرانی از 22 مارس آغاز میشود. پس از اردیبهشت خرداد (رسایی و کمال) است که در تاریخ 22 مه آغاز میشود.
بهخلاف انتظار تهران نسبت به قاهره که پر از مساجد زیباست، مساجد کمتری دارد. در ساعت مشخص اذان در هر نقطه ایران و از جمله در فرودگاه شنیده میشود، زمانی که ما در بامداد از فرودگاه پرواز میکردیم اذان گفته میشد. امروز برای من مسلم است که بهخلاف پندارهای غلط رایج در قرقیزستان که باید آن را کنار گذاشت ایران کشوری نیست که خانمها در آن فقط چادر سیاه به تن راه میروند بلکه کشوری است که در آن زنان قدر و منزلت دارند و در تمامی عرصههای اجتماع نیز حضورشان ملموس است.
عکس: شیبهای بهظاهر مرده کوهستانهای تهران را به این روش زنده و آباد میکنند که با ساخت پله گل و گیاه در آن میکارند.
حضور یک اروپایی در ایران بدون مترجم سخت و دشوار است زیرا همه تابلوها و نوشتهها از جمله نام خیابانها و حتی شماره گذاری آنها در ایران بهزبان فارسی است. بهندرت تابلویی با ترجمه انگلیسی دیده میشود، ولیکن من در ایران مشکل زبان نداشتم، روزهای اول فقط از طریق مترجممان محسن حقبین حرف میزدیم که به زبان روسی مسلط بود اما بعداً فهمیدم که با هر ایرانی میتوان به زبان آذری حرف زد.
برای مثال، با خانم مریم حمزهلو مدیر روابط عمومی بنیاد اندیشه اسلامی میتوانستیم کم و بیش حرف همدیگر را بفهمیم. او مسئول هماهنگی برنامههای سفر خبرنگاران قرقیزی به ایران بود که بهنحو احسن از عهده این کار برآمد. همسر خانم مریم اهل اردبیل بود که شهری آذرینشین است. اردبیل همان شهری است که زووندیها از جمله پدربزرگ من در قدیم به آن میرفتند. تسلط ایرانیان به زبان آذری به تاریخ و جغرافیای آن منطقه برمیگردد زیرا دو استان آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی با مراکز تبریز و ارومیه کنار هم قرار دارند. بسیاری از آذریها ساکن تهران هستند که البته برای کار و درس به آن شهر میآیند.
در ارتباط با زبان روسی باید گفت که این زبان روز به روز محبوبیت بیشتری نزد ایرانیان پیدا میکند. آن دورانی که هیئت سفارت روسیه در رأس الکساندر گریبایدوف نویسنده بزرگ روسی مؤلف اثر مشهور "فغان از زیرکی" در تهران سال 1829 کشته شد به فراموشی سپرده شد. ایرانیانِ آیندهنگر و هشیار با درک نقش رو به رشد اتحاد شوروی در روابط بین الملل و علاقه به زبانی که شاهکارهای ادبی بسیار به آن زبان نگاشته شده است، گروه زبان روسی را در دانشگاه تهران راهاندازی کردند.
این زبان از همان ابتدای تأسیس این دانشگاه در سال 1934 تدریس میشود. در آن زمان تنها سه نفر زبان روسی میخواندند. امروزه گروههای زبان و ادبیات روسی در چند استان مازندران، خراسان و گیلان و نیز چند دانشگاه دیگر از جمله واحدهای دانشگاه آزاد دایر است. ورودی سالیانه دانشجویان زبان روسی حدود 200 نفر میباشد. امروز بهخلاف گذشته رشته زبان و ادبیات روسی در تمام مقاطع دانشگاه تهران تدریس میشود.
محسن حقبین علاقه ایرانیان را به زبان روسی بهراحتی توجیه کرد: "ما رابطه خوبی با کشورهای مشترک المنافع داریم که این روابط رو به رشد است، برای نمونه، تعداد مسافران روسزبان که به ایران میآیند بهمراتب از مسافران آمریکای لاتین بیشتر است." جوانان ایرانی امیدوارند که ارتباطات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشورها با ایران افزایش یابد.
تمام اساتید زبان و ادبیات روسی دانشگاه تهران فارغ التحصیل دانشگاه دولتی مسکو هستند. محسن نیز میخواهد استاد بشود. البته مسائلی مانند کمبود کتابهای درسی خوب و عدم برگزاری دورههای دانش افزایی، وجود دارد، اولین سؤالی که محسن از ما کرد این بود که آیا متونی بهزبان روسی بههمراهمان هست. وی یک دوره دانش افزایی یکهفتهای در کتابخانه دولتی ادبیات خارجی روسیه گذرانده بود. این تنها سفر خارجی وی بود. از فرصت پیشآمده برای همراهی هیئت قرقیزی بهعنوان مترجم خوشحال شد. وی اکنون دانشجوی فوقلیسانس است که موضوع پایاننامهاش واژههای حقوقی و مشکلات ترجمه متون حقوق کیفری در زمینه جنایات اقتصادی است. در جواب به سؤال من "چرا این موضوع را انتخاب کردهاید، زیرا این موضوع برای یک روسزبان نیز سخت به نظر میرسد؟" گفت که احتمالاً مجبور شود تغییر رشته بدهد و حقوق بخواند. ولیکن محسن خیلی امیدوار است که بتواند کار مناسب در رشته اصلی خود پیدا کند.
بخش روسیه رادیو ایران که سعید حمزهای رییس آن است و نیز فارغ التحصیل رشته زبان روسی دانشگاه تهران است در ایران فعال میباشد. پرویز نعمتی مجری برنامه هفتگی "راکورس" از هیئت ما دعوت کرد تا مصاحبه کنیم. از سؤالهای خبرنگاران ایرانی تعداد رسانههای گروهی در قرقیزستان، میزان تأثیرشان در اذهان مردم، شیوع افکار افراطگرایی دینی در آسیای مرکزی، کارآیی تلاشهای دولتهای منطقه برای مبارزه با آنها بوده است. پرویز نعمتی به زبان روسی روان حرف میزد گویی یکی از ماها باشد. او اهل نارک تاجیکستان است که پس از آمدن به ایران کاری در رادیو پیدا کرد و سپس در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شد و اکنون در رشته دوم زبان و ادبیات روسی تحصیل میکند. برادر وی مترجم روسی مجله "سخن ایران" نشریه بنیاد اندیشه اسلامی است. تاجیکان نیز به زبان فارسی حرف میزنند و مشکل زبانی در ایران ندارند.
در شبکه تلویزیونی پرس تیوی (تلویزیون و رادیو دولتی ایران) با علی دشتی که مسلط به زبان روسی است دیدار کردیم. کار وی انتخاب خبرهای مهم از شبکههای روسی و ترجمه آنها به زبان انگلیسی است. فعلاً تنها دو زبان در ایران (پرس تیوی بهزبان انگلیسی) و اسپان تیوی (بهزبان اسپانیایی) فعال میباشند که قرار است یک شبکه روسی نیز راهاندازی شود. علی دشتی نیز زبان روسی را در دانشگاه تهران فرا گرفت. او به همه کشورهای مشترک المنافع علاقهمند است اما فقط در ارمنستان بوده است. در جواب سؤال در مورد میزان حقوق خبرنگاران در ایران، همتایانمان از شبکه پرس تیوی گفتند که میزان آن بالاتر از حقوق متوسط در کشور است. حقوق متوسط در ایران در سال گذشته 570 دلار بوده است، یعنی حقوق خبرنگاران در ایران بالاتر از قرقیزستان است.
در اینجا باید به نظام آموزشی ایران اشاره کنم. آموزش در دانشگاههای ایرانی مانند قرقیزستان هم رایگان و هم پولی است. کسانی که نمره بالا در آزمون ورودی بیاورند در دانشگاههای دولتی بهصورت رایگان پذیرفته میشوند. برای دانشجویان شهرستانی که البته کیفیت تدریس در آن از مدارس پایتخت پایینتر است، سهمیههایی داده میشود، برای مثال این سهمیه به دانشجویان بوشهری که محسن اهل آن شهر بود داده میشود. کمکهزینه تحصیلی به آنان پرداخت نمیشود ولیکن حدود 30 دلار بهعنوان هزینه غذا برای چهار ماه از دانشجو میگیرند و خوابگاه رایگان به آنها میدهند. در مورد کیفیت آموزش در دانشگاههای ایران، خود ایرانیها نظرات متفاوتی داشتند اما یک دوست قرقیزی که فارغ التحصیل دانشگاه آرابایف و اسلاویانی و دانشگاه تهران است، گفت که سطح آن بالاتر از قرقیزستان است.
در شرایط امروز که منابع آب آشامیدنی در جهان کاهش مییابد کیفیت آب و فرهنگ مصرف آب برای هر کشور اهمیت بیشتری پیدا میکند.
در ایران کیفیت آب بهشدت کنترل میشود و در واقع آب شیر قابل خوردن است. البته در تهران در فصل تابستان آب سرد شیر اندکی گرم میشود و آن را قبل از مصرف داخل یخچال میگذارند. هزینه آب برای یک خانواده چهارنفره حدود 60 صوم در ماه است که در قرقیزستان 276 صوم است. مردم تلاش میکنند در مصرف آب صرفه جویی کنند بنابراین هیچوقت شیر آب رها نمیشود، برای مثال، موقع ظرف شستن ابتدا ظرفها را با مایع ظرفشویی میشویند و سپس آبکشی میکنند. در سرویسهای بهداشتی عمومی نیز تابلوهایی برای رعایت در مصرف آب دیده میشود.
گردش پول در ایران ویژگیهای خاصی دارد. واحد پول رسمی در ایران ریال است اما مردم هزینهها را به تومان حساب میکنند که نام واحد پولی قبل از اصلاحات پولی (80 سال پیش) بوده است. فرض کنید که اسکناسی با پنج صفر (500000 ریال) به یک فروشنده زنجبیل یا پسته میدهید و میبینید که تقریباً چیز زیادی نمیتوانید با این پول بخرید. این مبلغ باید ده برابر کاهش یابد. مسافران خارجی اول گیج میشوند زیرا قیمت دلار نیز 35-32هزار ریال میباشد و با تبدیل 100 دلار آدم یکدفعه میلیونر میشود. ایرانیان به این سیستم عادت کردند. یکی از خانمهای تهرانی به ما توضیح داد که اسکناس 50هزار ریالی را 5هزاری تصور میکنند.
... روز اول سفر به پارک آب و آتش رفته بودیم. جایی بسیار جذاب و زیبا است. شهروندان تهران دوست دارند عصرها همراه با خانوادههایشان به این پارک بیایند که کودکان با لباس از کنار فوارهها میدوند. محوطه این پارک بهحالت یک کاسه در آمده است پر از تپههای سرسبز، ته این کاسه بزرگراه است. برای اینکه مردم بتوانند از یک تپه به تپه دیگر برسند پلی عابر بهنام پل طبیعت بین این دو تپه ساخته شد. این پل دوطبقه است که در هر پیچ آن یک منظره جدید بهروی ما باز میشود. معمار این پل یک دختر 25ساله ایرانی است. این معمار جوان بهخاطر طرح نو و بکر و رعایت اصول زیستمحیطی به جایزه معتبر Architizer A+ دست یافته است. در همین پارک یک بنایی شبیه قلعه قدیمی ساخته شده است. این بنا یک کبوترخانه است. مقامات شهر این کبوترخانه را ساختند تا پرندگانی را به محیط شهر برگردانند. ایرانیان رفتار خاصی نسبت به پرندگان دارند. گفته میشود که دیدن پرنده به یک فال نیک گرفته میشود و مردم سعی دارند به آنها غذا بدهند. کبوترها با آرامش کامل در داخل تورهای کبوترخانه نشسته بودند. در جمهوری اسلامی شهرداران را شورای شهر انتخاب میکند (مانند قرقیزستان) که این شورا هر چهار سال یک بار نیز توسط مردم انتخاب میشود.
بسیاری از افراد، ایران را هنوز کشوری ترسیم شده در عکسها یا فیلمهای قدیمی با کوچه و پسکوچههای باریک با خانمی سیاهپوش که دوان دوان از این کوچه بگذرد تصور میکنند، در حالی که این تصور کاملاً اشتباه است. ایران کشور خانمهای زیبایی است که با سلیقه خاص روسری و شال رنگارنگ انتخاب میکنند و شاد زندگی میکنند. آستین لباس نیز همیشه بلند نیست، گاهی مچ دست و دستبند دیده میشود.
خانم مونا که با او در تهران آشنا شدیم (فارغ التحصیل دانشگاه دوستی ملتهای روسیه ــ مسکو و مسلط به زبان روسی) میگفت که در سالهای قبل وقتی مدرسه میرفت لباس فرم دخترها تیرهرنگ بود که اکنون به رنگهای شاد و روشن تغییر کرده است.
آنچه مسلم است در ایران حرمت و احترام ویژهای برای خانمها قایلند: حق تقدم در هنگام تردد رعایت میشود، آقایان در صورت نبود صندلی خالی جایشان را به خانمها میدهند و البته همانطور که پیشتر نوشته بودم زنان را "خانم" صدا میزنند. از خاطرات این سفر برای من روسریهای ایرانی بود. هیچ روسریای با رنگ و مدل یکسان و تکراری بر سر خانمهای ایرانی ندیدم. نوع جنس روسریها کشمیری، نخی، ابریشمی و اطلسی است که در وسط یا حواشی آن نقش و نگارهای زیبا، غنچههای گلهای ناشناخته آدم را وامیدارد تا بهدنبال کشف نماد این طرحها برود. رنگ روسریها متفاوت است: از رنگهای ظریف ملایم تا رنگهای شاد و پررنگ! خیال میکنی که گویی خیاط ایرانی مانند تجار عاشق اثر جدید خود را زیر پای معشوق زیباروی خود میاندازد و از این کار خسته نمیشود.
روسریهای ساخت ترکیه که وارد قرقیزستان میشود و بهترین جنس در بازار ما محسوب میشود در مقابل فانتزی و ظرافت کار استادان نساجی ایرانی کمرنگ است. خاطرات جهانگردی را در اینترنت خوانده بودم که به ایران سفر کرده و به همه جهانگردان توصیه کرد از سوغاتیهای این کشور روسری بخرند. من به حرفش گوش ندادم زیرا روسری سرم نمیکنم اما وقتی که جلوی ویترینهای سهمتری بازار اصفهان ایستاده بودم که در آن بوستانی رنگارنگ و کمنظیر از روسریهای ایرانی پهن شده بود، متأسفانه هیچچیز نخریدم که الآن از این کار پشیمان شدم. بهنظرم مردم در خیابانهای تهران حتی در مقایسه با بیشکک حضور کمتری دارند. این در حالی است که جمعیت تهران به بیش از دهمیلیون نفر میرسد. ظاهراً یکی از دلایل آن وجود مترو است. دوم اینکه هر ایرانی یک خودروی سواری دارد زیرا بنزین در این کشور ارزان (حدود 35 سنت) است. تراکم ماشین در ساعات مشخص باور نکردنی است. ترافیک بیشکک در مقابل آن ترافیکی نیست. اما در تهران این ترافیک بهسرعت رفع میشود.
راننده مینیبوس ما واقعاً حرفهای بود که میتوانست در ساعات معین ما را به بازدیدهایمان برساند علیرغم اینکه برنامههایمان در اوج ترافیک تنظیم میشد. حتی از نظر یک فردی که اهل رانندگی نباشد مشخص است که در این کلانشهر اقدامات فراوانی انجام میگیرد تا رفت و آمد وحشتناک وسایل نقلیه را تسهیل کند. نمایی از بالای برج میلاد ــ ششمین برج مخابراتی جهان (435 متر ارتفاع و 1700 پله) ــ بهخوبی این تصویر را به نمایش میگذارد. شهر پر از پلهای هوایی، تونلها و جادههای کمربندی است. همچنین تردد در مناطق شهر بهصورت طرح زوج و فرد پلاکهای ماشین تنظیم شده است. اکثر خودروهای ایرانی ساخت داخلی هستند زیرا واردات یک خودروی خارجی بهدلیل حقوق گمرکی بالا که گاهی بهاندازه خود وسیله است مقرون به صرفه نیست.
در هر حال این توانمندی دولت با جمعیت بالا برای تأمین نیازمندیهای خود باورنکردنی و البته تحسین برانگیز است. اما برای هر مسافری که برای اولین بار از ایران دیدن میکند، تاکسی موتوری شگفت انگیز است. موتورهای چابک و پرسرعت که حریف هر ترافیک میشوند و در لحظاتی کوتاه میتوانند مسافر را به مقصد برسانند. کرایه این نوع تاکسی بیشتر از سواری است و به پول قرقیزی برای هر 5 کیلومتری 20صوم میباشد در حالی که با تاکسی معمولی 15 صوم میباشد. اما هرکس بهخصوص مسافر خارجی جرئت رفتن با موتور را ندارد. دوستان ایرانی گفته بودند که مقامات کشور در نظر دارند بهدلیل تراکم بالای جمعیت و آلودگی هوا پایتخت کشور را به شهری دیگر منتقل کنند. اما منطقه مورد نظر فعلاً محرمانه است تا قیمتهای زمین در آن بالا نرود.
تعداد گردشگران در تهران زیاد نیست. البته نقش تحریمها علیه ایران و تبلیغات منفی جهت ایجاد چهره یک کشوری اسلامی بسته در سطح بین المللی اثراتی داشته است، برای مثال، در هتل ما تنها دو سه خانواده اروپایی اقامت داشتند. اما چینیها زیاد به چشم میخوردند که این امر نشان میدهد که این ملت نه از فاصله زیاد، نه از مشکلات اقامت در کشور خارجی و نه از لزوم عادت به فرهنگ دیگر ــ چنانچه این ضرورت وجود داشته باشد ــ هراس دارند. تجارت چینی در ایران توسعه یافته است. بنابر یک منبع روسی، شرکتهای نفت چینی در شش پروژه پتروشیمی ایرانی با قیمت کل 8،6 میلیارد دلار مشارکت میکنند. پکن علیرغم تحریمهای غرب یک رویکرد عملگرا نسبت به تهران دارد و یکی از بزرگترین وارد کنندگان نفت ایرانی میباشد. علاوه بر این بسیاری از کالاها در ایران از جمله پوشاک تولید چین مشاهده میشود. بهنظر من، کمبود جهانگردان در ایران یک وضعیت موقتی است زیرا دولت تلاش میکند آنان را جذب کند و میفهمد که ذخایر نفت و گاز روزی به اتمام میرسد و اما ایران آثار فراوانی برای دیدن دارد. تعداد آثار باستانی، معماری و فرهنگی که خود شاهکارهای ذهن و دست بودهاند و در فهرست جهانی یونسکو ثبت شدهاند زیاد است.
در رابطه با چگونگی حضور در ایران باید بگوییم که انجام شدنی است: تمام خانمهای خارجی که در ایران دیدیم با شالهایی بر سر بودند که البته یا نازک بود و یا فقط نصف سرشان را میپوشاند و بهمعنی احترام به سنتهای ایرانیان است. در خصوص لباس مردان بعید است که یک مرد خارجی با شلوارک در خیابانهای ایران ظاهر شود زیرا بلافاصله همه نگاهها متوجه او میشوند و او مانند یک کلاغ سفید خود را حس خواهد کرد.
نوشته کفایت عسکروا
بیشکک ــ تهران
انتهای پیام/*