تاملی بر شرایط سیاسی دوران امام صادق علیه السلام

تاملی بر شرایط سیاسی دوران امام صادق علیه السلام

خبرگزاری تسنیم: یعنی الزمان چیست ؟ چگونه شناخته میشود ؟ چرا بر اساس آن تصمیم گرفته میشود ؟ چگونه دست امام صادق را میبندد و باعث میشود او حکومت را قبول نکند ؟

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، «ابو مسلم پس از مرگ «ابراهیم امام» به حضرت صادق علیه السلام چنین نوشت : من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت میکنم . اگر مایل هستید کسی برای خلافت بهتر از شما نیست .

امام صادق علیه السلام در پاسخ نوشت : ما انت من رجالی و لا الزمان زمانی نه تو از یاران منی و نه زمانه زمانه من است‌.‌» (سیره پیشوایان با مقدمه استاد جعفر سبحانی مهدی پیشوایی ص384 به نقل از شهرستانی . الملل و النحل . تحقیق : محمد سید گیلانی . بیروت . دارالمعرفه . 1402 ه ق . ج1 ص154)

معنای جمله اول روشن است، ابومسلم یار امام نیست و به دستور او نیست این نکته روشنی است . اما جمله دوم نشان میدهد که اگر حتی ابومسلم هم رجل امام صادق بود باز او قیام نمیکرد و خلافت را انتخاب نمیکرد . چرا ؟ و لا الزمان زمانی اشاره به چه نکته ای دارد؟

یعنی الزمان چیست ؟ چگونه شناخته میشود ؟ چرا بر اساس آن تصمیم گرفته میشود ؟ چگونه دست امام صادق را میبندد و باعث میشود او حکومت را قبول نکند ؟

اهمیت این بحث را کسانی متوجه میشوند که تصمیم دارند در لشکر امام زمان به او کمک بدهند باعث تعجیل فرج باشند . ماجرای امام صادق از این جهت مهم است که قواعد خوبی را از این جهت در اختیار ما میگذارد چرا که ایشان به دلیل شرایط ظاهری زمانشان به شدت در معرض این پرسش بوده اند که چرا قیام نمیکنند و کار را تمام نمی‌نمایند ؟

در روایت مفصلی حضرت این مفهوم را بیشتر باز میکند. این ماجرا در کتاب شریف کافی بیان شده و در این جهت بسیار کمک کننده است. (ج3 ص362 و 363) ماجرا از این قرار است که زراره نقل میکند که حمران درباره قیام امام صادق از او پرسش کرده است که مَتَى یَکُونُ هَذَا الْأَمْرُ فَسُرِرْنَا بِهِ یعنی کی امر فرج و قیام شما محقق میشود که ما شاد شویم امام پاسخ عجیبی به او میدهد و میفرماید  یَا حُمْرَانُ إِنَّ لَکَ أَصْدِقَاءَ وَ إِخْوَاناً وَ مَعَارِفَ  یعنی تو ارتباطات اجتماعی داری. رابطه این سوال و آن جواب چیست ؟ در ادامه و بعد از این جمله مجمل امام داستانی را برای حمران نقل میکند که مساله را تا حدودی روشن تر میکند. داستان عالمی که شاگرد با سواد و پسر بی سوادی داشته و میمیرد و به پسر توصیه میکند در مشکلات سراغ آن شاگرد عالم برو و از او بپرس. در آن زمان پادشاه خوابی دید و برای فهم آن خواب سراغ پسر عالم فرستاد تا از او پرسشی کند پسر به نزد آن شاگرد با سواد میرود و میگوید پدرم به من توصیه کرده بود که درگرفتاری سراغ تو بیایم الان پادشاه میخواهد که سوال او را جواب دهم و من چیزی نمیدانم.

شاگرد میگوید به شرط آن که هر چه جایزه گرفتی من هم در آن سهیم باشم پاسخت را میدهم ، پسر قبول میکند. عالم میگوید پادشاه میخواهد از تو بپرسد که الان زمانه چیست تو به او جواب بده زمانه گرگ است . پسر میرود و پادشاه همین را میپرسد و پسر جواب میدهد و پادشاه به او صله میدهد ولی پسر به آن عالم چیزی نمیدهد . بار دوم همین اتفاق رخ میدهد و پسر سراغ عالم میرود او باز همان قول میگیرد پسر قول میدهد عالم میگوید پادشاه از تو خواهد پرسید زمانه چیست و تو جواب بده زمانه قوچ (گوسفند نر ) است .

پسر میرود و جایزه را میگیرد و دو دل میشود که جایزه را به شاگرد عالم بدهد یا ندهد ولی دست آخر نمیدهد بار سوم هم این اتفاق میافتد وعالم به او میگوید زمانه میزان است . این بار وقتی پسر جایزه را گرفت با عالم تقسیم میکند . شاگرد میگوید من خواستم به تو یاد بدهم که زمان اول زمان گرگ بود و تو هم حق مرا ندادی، و زمان دوم زمان قوچ بود که تصمیم میگیرد ولى انجام نمیدهد، و تو هم تصمیم گرفتى ولى وفا نکردى، و این زمان زمان میزان و عدل است و تو بوعده خویش وفا کردى، اکنون همه این مال را بردار که نیازى به آن ندارم .

امام صادق 2

این داستان را امام صادق برای حمران تعریف میکند . اما این داستان چه ربطی به اصل قیام دارد؟ ظاهرا نشان دهنده رابطه ایست بین قیام و زمانه .

زمانه امری است که مربوط به فضای عمومی انسانها میشود . از سوی دیگر لزوما انسانها متوجه آن نیستند ولی در تصمیم گیری آنها نقش دارد. زمانه خود امری در تغییر است و همین امر در حال تغییر در صورت بندی و شکل رفتاری و زندگی مردم اثر گذار است و میتوان بر اساس صورت بندی های عمومی اجتماعی آن را توضیح داد .

زمانه یک امر حقیقی است نه اعتباری. زمانه با تک تک انسانها رابطه دارد و انسانها میتوانند آن را بشناسند و البته در ادامه خواهیم گفت که انسانها میتوانند آن را تغییر دهند . بر اساس ویژگیهای زمانه میتوان رفتارهای افراد را حدس زد . به نظر میرسد وجود روابط اجتماعی حمران را نیز امام صادق از این جهت تذکر داده است که بر اساس همین نظام روابط اجتماعی میتوان زمانه را تشخیص داد .

امام صادق 3

علامه طباطبایی ذیل آیه تِلْکَ‏ الْأَیَّامُ‏ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ (140 آل عمران) نکات جالب توجهی را در جای جای المیزان اشاره میکند‌. اینکه روزگار در بین مردم میگردد و تغییر میکند یعنی چه ؟ علامه میگوید مراد از یوم یک روز نیست بلکه این ظرف دارای مظروفی است که تغییر میکند . این یک امر اجتماعی است و امری است که به الناس مرتبط است با قدرت و حکومت ها هم البته نسبت روشنی دارد اما یک نکته ای است مرتبط با ناس . که میتواند واحد گردش و تغییر به حساب آید. اساسا به دلیل همین هویت متغیر آن است که در آیه به حیثیت یوم اشاره شده است . در ادامه آیات میفرماید َ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ. این نشان دهنده یک بحث کلیدی فلسفه تاریخی است که گذر زمان و چرخش دورانها و زمانه ها باعث میشود به مرور مومنان با فرایند تمحیص و خالص سازی مواجه شوند و کافران با فرایند تمحیق و از بین رفتن که این بحث مهم و جدی است که در جای خود باید بحث شود .

به هر حال زمانه یک امر اجتماعی ولی حقیقی است و مرتبط با انسانها یا الناس است . امری در حال گردش و تغییر .

شاید بتوانیم در مجموع اشاره به یک روح و هویت اجتماعی کنیم امری که حیات دارد . و در طول زمان تغییر میکند . علامه به صراحت بیان میکند که جامعه نیز مانند انسان است و حال و هوایش تغییر میکند .

با این توضیح مختصر درباره هویت زمانه دو پرسش جدی مطرح میشود ؟ اولا سبک تعامل ما با زمانه باید چگونه باشد ؟ چرا که ما قطعا مختاریم و در تعامل با زمانه، این تعامل باید چه صورتبندی داشته باشد ؟ ثانیا اساسا روش تغییر زمانه چگونه است ؟

روایاتی که اشاره به سبک تعامل با این حقیقت دارند متفاوتند . برخی میگویند باید آن را شناخت . برخی میگویند باید به آن اعتماد نکرد . برخی میگویند باید با آن دشمنی نکرد . برخی میگویند باید تسلیم آن نشد .

این ها نشان از نوعی تعامل با این موجود میدهد که هم موجودیت آن را به رسمیت بشناسیم و نفی نکنیم و هم اینکه تسلیم آن نباشیم بلکه با  آن تعاملی جدی و سازنده برقرار میکنیم . نوع تعامل بستگی به ما و زمانه دارد اما به طور کلی میتوان یک سبک عمده را توضیح داد و آن اینکه زمانه نیازهایی دارد که برخی درست و برخی غلط هستند نیازهای درست را باید شناخت و آن را پیش برد.قال علىّ علیه السّلام: فُضّل العقل على الهوى لانّ العقل یُمَلّکُک الزّمان و الهوى یستعبدک للزّمان. (شرح ابن ابی الحدید ج20کلمه 209) این نشان دهنده آن است که حاکمیت و مالکیت زمانه در دست عقل است و این در فضای هوا است که عبودیت زمانه رخ میدهد . این نشان دهنده آن است که میتواند در تقابل به زمانه به عقل تکیه کرد و آن را تغییر داد .

به این روایات از غرر الحکم دقت کنید :

لا تیأس من الزمان اذا منع و لا تثق به اذا اعطى و کن منه على اعظم الحذر

من فهم مواعظ الزمان لم یسکن الى حسن الظن بالایام‏

این قبیل روایات نشان میدهد که خود را نباید به زمانه بسپاریم . به هیچ وجه . بلکه باید با زمانه وارد تعامل شویم . زمانه در محاسبات ما وارد میشود اما نه در اراده و قلب ما . خیلی متفاوت است که یک امر را ملاک رفتار قلب قرار دهیم یا محاسبات ذهنی . نباید از زمانه مایوس شد و نباید به آن امید بست . برخی روی زمانه حساب وا میکنند حال آنکه باید دقت کرد زمانه امری است در تغییر که عوض میشود .

من عاند الزمان ارغمه و من استسلم الیه لم یسلم‏

نباید به جنگ با زمانه برخواست و نباید تسلیم آن شد . این یعنی چه ؟ یعنی قبول موجودیت زمانه و تعامل درست و سازنده با آن . چرا که فى الزمان الغیر .زمانه قابل تغییر است. گویا با یک موجود زنده در حال تغییر و موثر بر خودمان مواجهیم .

مقابله و رو در رویی با این موجود اشتباه است . گویا اساسا جنگ با این حقیقت امکان ندارد و فقط باید آن را رشد داد . نفی آن امکان ندارد بلکه تربیت و رشد آن ممکن است .امام رضا ع به نقل از امیر المومنین میفرماید مَنْ عَتَبَ عَلَى الزَّمَانِ طَالَتْ مَعْتَبَتُهُ (عیون اخبار الرضا ج2ص53) مَنْ وَثِقَ بِالزَّمَانِ صُرِعَ (همان ) هر کس روزگار را مورد سرزنش قرار دهد و نکوهش کند خود همواره مورد عتاب و سرزنش واقع خواهد شد و کسى که به روزگار تکیه کند زمین خواهد خورد. این ها اشاره به تغییر زمانه دارد و البته این نکته که نباید با آن به جنگ برخواست . بلکه باید آن را تغییر داد .

«این چیز بدى نیست که آدم ببیند چه چیزى از او توقع مى‏رود؛ چون توقع، توقع یک ملت است. شاعر که نمى‏تواند بگوید من از ملتم جدایم، یا به ملتم اعتنا نمى‏کنم. اگر کسى بگوید من با ملت نیستم، آن‏قدر ارزش ندارد؛ یعنى واقعاً در مقیاس و معیار تاریخ، یک چیز بى‏ارزش است. کسى که به مردم خود و به آن انتظار درست زمانه پشت کند، و لو چند روزى هم جلوه‏یى داشته باشد، اما جرقه‏اى بیش نیست. واقعاً این نکته‏ى مهمى است که آدم ببیند الآن حیات اجتماعى این ملت از او چه مى‏طلبد؛ دنبال آن برود.»(گفت و گوی رهبری با شعرا . سال 69)

زمانه امری است که به یک ملت و به یک جامعه و به مردم مربوط است . انسانها نقش آرمانخواهانه خود را نباید از دست بدهند ولی باید با همین حقیقت ارتباط فعال و رشد دهنده پیدا کنند و هنر اساسی انسانها در تغییر زمانه ها این جا است .

این به معنای قبول شرایط جامعه یا حتی یک جامعه نیست به معنای نفی هجرت و خلوت نیز نمیباشد . اساسا انتخاب شرایط زمانه بر اساس انتخاب حاکمان و شرایط اجتماعی شدنی است چرا که حاکم و مردم کلیدی ترین رکن تغییر زمانه هستند که در ادامه خواهد آمد .

باید دقت کرد کسانی که زمانه را میشناسند ویژگیهایی دارند :

امام صادق میفرماید : العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس. یعنی این آدمها دچار اشتباه و خطای در تصمیم گیریهای اجتماعی نمیشوند . برعکس کسانی که این چنین نیستند مورد هجوم اشتباه قرار میگیرند . امیر المومنین میفرماید :  اعرف النّاس بالزّمان من لم یتعجّب من احداثه.  (غرر الحکم ) کسی که زمانه خود را بشناسد از اموری که حادث میشود و جدید است و رخ میدهد تعجب نمیکند . کسانی که قدرت پیش بینی وقایع را ندارند و دچار اشتباهات میشوند اینها زمانه را نمیشناسند و این امر خطرناکی است .

هر زمانه ای نوع رفتار خود را متناسب با خود را نیاز دارد و میطلبد ؛ امیرالمومنین میفرماید: إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَهٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّر(نهج البلاغه ص 489) این یعنی در یک زمانه ای باید حسن ظن را به عنوان گارد اصلی داشت و در زمانه دیگری باید سوء ظن داشت . این بستگی به وضعیت زمانه دارد. خیلی ها در جایی که فضای حسن ظن است به دیگران سوء ظن دارند و برعکس .

اما پرسش دوم این است که اساسا زمانه را چگونه میتوان تغییر داد ؟ این نکته بیان شد که زمانه رابطه روشنی با مردم دارد امیرالمومنین میفرماید : النّاس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم . این نشان میدهد که بین مردم و زمانه رابطه روشنی وجود دارد زمانه در مردم موثر است .

در روایت از امیرالمومنین داریم اذا تغیرت نیه السلطان تغیر الزمان‏(غرر الحکم) این نشان میدهد یکی از عوامل کلیدی در تغییر زمان تغییر حکومت و حاکمیت است و این آثار جدی و کلیدی دارد از جمله این که برای تغییر زمانه میتوان به تغییر حاکمان اندیشید یا با انتخاب یک حاکم میتوان زمانه را انتخاب کرد . در جای دیگر میفرماید اذا فسد الزمان ساد اللئام‏ اساسا زمانه میتواند فاسد شود و خراب شود و این نسبت روشنی دارد با تاثیر گذاری انسانهای پست در جامعه . باز امیرالمومنین میفرماید:«إذا تغیّر السّلطان تغیّر الزّمان»  این ها نشان میدهد که نسبت روشنی بین حکومت و حاکمان و بلکه خواص  و تاثیر گذاران اجتماعی در تغییر و تحول زمانه وجود دارد .

اگر چه زمانه در مردم و در شکل گیری جریانهای اجتماعی موثر است اما شاید کلیدی ترین جریان موثر در شکل گیری زمانه تغییر حاکمان و حاکمیت است .

اما نکته مهمتر این است که چیزی که در تغییر نیت حاکمان یا تغییر آنها نقش جدی دارد مردم هستند .

در واقع دو عامل کلیدی در تغییر زمانه نقش دارند یکی حاکمیت و دیگری مردم . که این دو در تعامل دائمی با یکدیگرند و این دو دست در دست یکدیگر شرایط زمانه را سامان میدهند تغییر زمانه به واسطه تغییر این دو عنصر شدنی است .

این فراز از نهج البلاغه در این زمینه گویا است که

أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَى الرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّهِ عَلَى الْوَالِی فَرِیضَهٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاهِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاهُ إِلَّا بِاسْتِقَامَهِ الرَّعِیَّهِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّهُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَهِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. (نهج البلاغه 334)

این جا امیرالمومنین اشاره میکند که نسبت والی و رعیت کلیدی ترین نسبت در تغییر شرایط است . صلاح رعیت در صلاح حکومت است و صلاح حکومت در استقامت و پایداری رعیت بر حق است .

رعیت را از آن جا رعیت میگویند که باید مراعات حالش شود . اما نکته جدی در اصلاح زمانه توجه همزمان به این دو است . حتی در تغییر والیان نیز عنصر تغییر انسانها و استقامت آنها بر حق است که کارساز است چنانکه قیام انقلاب اسلامی نیز به همین سبک به تحقق رسید .

امروز عدم توجه به مقوله زمانه که در نسبت روشن با حاکمان و بدنه مردم است موجب میشود نتوانیم تصمیم درستی اتخاذ کرده و نقش آفرینی در حرکت ائمه اطهار به سمت ظهور ایفا کنیم .

هویت انقلاب اسلامی را که یک جریان مقدمه ساز ظهور است و نقش تغییر زمانه را بازی میکند همین دو رکن یعنی جمهوریت یا مردم از سویی و اسلامیت و حاکمیت فقیه عادل از سوی دیگر شکل میدهد . نقش جدی مردم در تغییر شرایط و توجه جدی به رهبری و هدایت دینی مردم از سوی دیگر دو عامل کلیدی در تغییر و تحولات زمانه هستند و اینها هستند که دست در دست یکدیگر تغییر زمانه را مدیریت میکنند تا یا تعجیل به زمانه ظهور امام زمان و امام زمانه برسیم .

توجه به تغییر زمانه است که نشان میدهد در هر دورانی چه تصمیماتی باید گرفت . چرا مثلا حضرت امام در زمان مرحوم حائری قائل به تقیه است و روش مرحوم حائری را تایید میکند و بعد از مرحوم بروجردی قائل به انقلاب و قیام است .  توجه به تغییر زمانه است که نشان میدهد چرا در یک دوره حضرت امام قائل به جنگ است و در دوره دیگر قائل به پایان نبرد نظامی . چرا در جایی باید انعطاف نشان داد و جای دیگر باید سر سختی کرد . اینها همه به سبب یک عنصر کلیدی است که در شکل گیری زمانه نقش دارد و آن مردم هستند . مردم هستند که هویت زمانه را شکل میدهند و هم بر اساس و زمینه آنها تصمیمات شکل میگیرد و هم برای تغییر آنها تصمیمات سامان میابد .

منبع: هیأت

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
triboon