متنوع؛ اما کمی کسالت‌آور

متنوع؛ اما کمی کسالت‌آور

جشنواره نمایش‌های آیینی سنتی، دو سالانه‌ای است که می‌خواهد واقعیتی به نام نمایش ایرانی را زنده نگه دارد. در زمانه‌ای که سهم نمایش ایرانی در سالن‌های تئاتر اندک است، آیا این اغتنام وقت به درستی درک شده است؟

خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم

هفدهمین جشنواره آیینی سنتی از روز چهارشنبه در بخش صحنه‌ای آغاز به کار کرده است. در این یادداشت به اختصار نگاهی به سه نمایش از این جشنواره می‌اندازیم. این سه نمایش با آنکه تلاش قابل تقدیر سه گروه جوان است، اما هر سه نمایش‌نامه از درک نادرست از نمایش‌نامه و متن ضربه می‌خوردند. با آنکه نمایش سنتی اصولاً برای ما با ریتم سریع و هیجان تعریف می‌شود، برخی از نمایش‌ها درگیر مسائلی ذهنی‌اند و کمتر به مخاطب توجه دارند یا آنکه با خوانشی نادرست - براساس مقتضیات مکان و زمان - اثری کسالت‌بار پدید آورده‌اند.

***

1. بهرام

نعمان برای پسر یزدگرد اول، بهرام قصری بنا می‌کند. بهرام کودک با دختر سنمار، معمار این قصر همبازی است و آنان با هم بزرگ می‌شوند. نعمان سنمار را از فراز کاخی فرو می‌اندازد که خود بنا کرده است. بهرام به پادشاهی می‌رسد و باید برای خود همسری برگزیند. بهرام در میان طمعکاران دربار محاط شده است. فتنه، همبازی سابق قصد دارد انتقام پدر را از بهرام بگیرد و بهرام او را به مرگ محکوم می‌کند. فتنه زنده می‌ماند و بهرام زن‌بارگی پیشه می‌کند. عشق بهرام در دل فتنه فوران می‌کند؛ اما بهرام که امیدی برای زندگی ندارد، جانش را به دست سرهنگ خود می‌سپارد و به قتل می‌رسد.

این خلاصه‌ای بر نمایش چهار پرده‌ای «بهرام» نوشته و ساخته سجاد یاری است. نمایش روایتی جدید از زندگی بهرام گور یا بهرام پنجم است که در دربار عربان حیره رشد کرده است. در این روایت بهرام در یک باتلاق که به دست عاشق سینه‌چاک معشوقش به قتل می‌رسد. در واقع نمایش ترکیبی از روایت هفت پیکر نظامی و نگاه شخصی نویسنده است. 

«بهرام» در ساختار نیز ترکیبی از نقالی، پرده‌خوانی و اجرای کلاسیک یک تئاتر است. نقالی چندان شباهتی با نقالی‌های رایج ندارد. بیشتر شبیه به دکلمه‌خوانی است. نقال تسلطی بر متن نداشته و بارها در اجرا دیالوگ‌هایش را فراموش می‌کند. با آنکه نمایش «بهرام» داستان جذابی برای نقل انتخاب می‌کند؛ اما روش درستی در روایت انتخاب نکرده است.

چهار پرده بر درهایی نقش بسته‌اند که تبدیل به موتیفی در نمایش می‌شود. سنمار دری ساخته که تنها به دست دخترش باز می‌شود و در نهایت این بهرام است که آن را می‌گشاید و پشتش هیچ چیز نیست. در وهله نخست داستان‌هایی که به حکم پرده روی در نگاشته شده‌اند تاثیری در روند نمایش ندارند و با حذفشان هیچ خللی در اثر ایجاد نمی‌شود. مسئله بعد آنکه هدف از نقل این نمایش چیست یا یک روایت از داستان بهرام و افکارش یا بیان عبارات شبه‌فلسفی درباره حرکت و توقف و ساختار؟

پر کردن دیالوگ‌ها با حرف‌های فلسفی تنها اثر را کش‌دار کرده است و در نهایت مخاطبان را به سمت کم حوصلگی پیش برده است. «بهرام» گنگ و مبهم است و نمی‌تواند داستانی ساده را نقل کند. خستگی تمرین‌های فشرده در اثر موج می‌زند و این خستگی از صحنه به مخاطب منتقل می‌شود.

2. دیوان تئاترال

نمایش داستان مشدی ببول است که عاشق سرور می‌شود. مقتضیات مکان و زمان به وی اجازه نمی‌دهد به عشق خود برسد. شهر در بی‌آبی به سر می‌برد. ببول تصمیم می‌گیرد به بیستون رود تا همچون فرهاد کوهکن تیشه بر کوه زند. او فرهاد را در بیستون می‌بیند و در می‌یابد او هیچگاه عشقی به شیرین نداشته است. با این همه تیشه ببول به آب می‌رسد و با سرور ازدواج می‌کند.

نمایشنامه استاد محمد پیش‌تر در سال 1380 توسط خود او اجرا شده بود. نمایشنامه ترکیبی از ترانه‌هایی است که استاد محمد در سرایش آنها استاد بود. ترانه‌هایی که وابسته به سنت نغمه‌های کوچه بازاری است و بخشی از فرهنگ فولکوریکی است که استاد محمد در آن رشد یافته است؛ اما برخی صحنه‌ها نمایش وارد فاز دیالوگ‌های معمولی می‌شود.

در همان سال 1380 با آنکه منتقدان نمایشنامه استاد محمد را ستوده بودند؛ اما ناهمگونی در ساختار آن را نقد کرده بودند. مهدی غلامی کارگردان این نمایش به ظاهر نسبت به متن استاد محمد وفادار مانده است. آن را همانطور که نگاشته شده است، اجرا کرده و تنها به بحث میزانسن و بازیگردانی تکیه کرده است. از همین رو نمایشش درگیر برخی مشکلات شده است.

برای مثال در صحنه‌های موزیکال نمایش ریتم خوبی دارد، مخاطب را به وجد می‌آورد؛ کما اینکه برخی از بازیگران در این فضای اپرا گونه تنها حرکت می‌کنند بدون آنکه حرکاتشان روایتگر باشد. زبان بدن در نمایش کارکردی ندارد؛ بخصوص در مورد بازی سیاه در این نمایش. اما در صحنه‌های بیستون، نمایش از رمق می‌افتد. با آنکه آفتاب و مهتاب، دو راوی نمایش در این صحنه‌ها حضور دارند؛ لیکن شخصیت فرهاد بر کلیت اتمسفر صحنه سنگینی می‌کند. در نهایت نمایش از یکدستی خارج می‌شود.

3. ناخدا خانم

در جزیره خارک، ناخدا خانم، دختر مرحوم ناخدا خدر، بزرگ جزیره است و روزی مردم جزیره از سرمایه اوست. کشتی ناخدا خانوم توسط پاسگاه و به سبب قاچاق سوخت مصادره می‌شود و معیشت مردم در خطر است. در همین اثنا ناخدا غلوم، خواستگار سابق و مالک چند کشتی از ناخدا خانوم می‌خواهد با او ازدواج کند و بزرگی جزیره را به او بسپارد تا معیشت مردم را درست کند؛ ولی ناخدا خانوم حاضر به پذیرش این خفت نیست.

«ناخدا خانم» نوشته علیرضا غلامی و به کارگردانی حامد مهینی و و علیرضا غلامی اثری است وابسته به عقاید و سنت‌های مردم خارک. در این نمایش مخاطب می‌تواند با آیین‌هایی همچون رقص کرمی، حنا بندان، چرب شیرینی، نیمه‌خوانی، رقص غولک و ... آشنا شود که همگی به نوعی به رابطه زندگی مردم خارک به دریا اشاره دارد. از همین رو کارگردانان تا توانسته‌اند در فضاسازی نمایش از المان‌های بهره برده‌اند که این رابطه را تداعی کند. همانند سازه اصلی نمایش که شبه‌لنجی است یا لباس شخصیت‌ها که از تور ماهیگیری ساخته شده است.

در همین راستا نویسنده موضوعاتی از قبیل مرگ، زندگی، عروسی و .. را در همان قالب محلی نقل می‌کند که به شدت اسطوره‌نگر و افسانه‌مآب است. نمایش بسیار شبیه به ادبیات رئالیسم جادویی است که بارها توسط محققان ادبیات جنوب کشور مورد مداقه قرار گرفته است و در این نوشتار قصد اثبات آن را نداریم. 

«ناخدا خانم» با حرارت آغاز می‌شود. موسیقی پر طراوت جنوب، حرکات موزون آتشین و پرتحرک و ریتم سریع نمایش مخاطب را به وجد می‎‌آورد؛ اما ناگهان نمایش در میانه از نفس می‌افتد و کسالت به همراه می‎‌آورد. اگرچه نمایش چنین کسالتی را طلب می‌کند؛ اما میان‌پرده‌ها کمکی در ایجاد تعادل نمی‌کنند. دلیل این امر نیز را باید در نمایشنامه اثر جستجو کرد که از قدرت دراماتیک بهره نمی‌برد. 

داستان نمایش براساس یک اصل بنا شده است: اختلال در یک نظم همیشگی. در خارک همواره مردم از طریق دریا رزق خود را به دست می‌آورند چون خاک جزیره شور است. حال دریا نیز از آن دریغ شده است و این یک اختلال است. ناخدا خانم به عنوان بزرگ جزیره باید تصمیم بگیرد و نمایش برای همین است که مخاطب بفهمد که تصمیم ناخدا خانوم چیست. در نهایت یک ساعت طول می‌کشد ناخدا خانوم تصمیم مبهم خود را بگیرد. این یعنی تمام این یک ساعت بی‌خود و بی‌جهت صرف شده است.

با آنکه نمایش در تلاشی قابل تقدیر در پی ایجاد ارتباطی استعاری میان وقایع نمایش و اعتقادات محلی است؛ اما همه چیز تکرار می‌شود و گویا قرار نیست داستان پیش رود. تنها چند پیشینه مثل رابطه خدر و غلومی یا قتل قربان به دست رسول نقل می‌شود - نه اجرا - اما در پیشرفت درام دخیل نیستند. اتفاق نهایی می‌توانست در همان ابتدا رخ دهد.

نمایشنامه ضعیف موجب شده است که اجرای خوب بازیگران در سایه داستان محو شود. گروه موسیقی این نمایش بهترین بخش آن است که به کمک انواع سازهای ممکن علاوه بر خلق موسیقی محلی جنوبی با همان مقتضات ذهنی مخاطب، به صداسازی برای نمایش بپردازند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل