از «بدوک» تا «محمد رسولالله(ص)»
راهی که مجیدی از «بدوک» آغاز کرد و امروز به «محمد رسولالله(ص)» ختم شده است؛ راهی طولانی و سخت بوده است. مجیدی مسیر خلاقیت فردی را پلهبه پله پیش رفت و امروز در جایگاهی ایستاده است که فیلمش اتفاقی در سینمای جهان است.
خبرگزاری تسنیم: مجتبی اردشیری
این گزاره اثباتشده ای است که جایگاهی که "مجید مجیدی" در سینمای امروز ایران و جهان دارد، جایگاهی مبتنی بر و خلاقیت فردی است.کارگردانی که در کنارتحصیلات آکادمیک در این حوزه، از ساخت فیلم های کوتاه و بازی در 10 فیلم بلند سینمایی کار خود را آغاز کرد و بدون هیچ پشتوانه رفاقتی و مالی خاصی به جایی رسید که بزرگترین فیلم تاریخ سینمای ایران را ساخت و از دیگر سو، چنان اعتباری در مجامع بین المللی به دست آورد که تا سال ها کارگردانی بود که بیشترین جوایز بین المللی را از آن خود کرده است.
این اتفاق در سینمای ایران، منحصرا در اختیار "مجید مجیدی" است؛ کارگردانی که هم تحسین جامعه جهانی را به خود می بیند و هم رضایت جریان های مختلف سیاسی و هنری داخل را.چنین جایگاهی برای فردی که حتی فیلم اول خود را به سختی و نارضایتی خیلی ها ساخت و نتوانست اکران خوبی را برایش رقم بزند، بدون هیچ پشتوانه و اعتبار قابل توجهی، چگونه رقم خورد؟ اینجا باید به یک عنصر بلوغ یافته در نهاد این کارگردان اشاره کرد: "خلاقیت"؛ آن هم از نوع تکامل یافته اش که چندان مبتنی بر تجربه های نسبی نبود و همین عنصر (که این روزها در سینمای ایران جای خالیاش کاملا محسوس است) سبب شد تا مجیدی با دست خالی و با نیروی خلاقیت بی امانی که در وجود او ساری بود، فیلم هایی بسازد که بسیاری از آنها خط شکن عصر خود و جریان ساز برهه های تاریخی خود بودند؛ شاید دنیا باور نمی کرد یک جوان، تنها به پشتوانه همین خلاقیت، تحیر جشنواره های اروپایی، آسیایی و آمریکایی را موجب شود.
نخستین ساخته بلند سینمایی مجیدی در سال 70 رقم خورد."بدوک" حاصل خلاقیت ناب مجیدی در تبیین دردمندی اجتماع آن روز ایران با محوریت سازندگی بود.در سال های ابتدایی پس از پایان جنگ، دولت وقت، تمام تلاش خود را صرف سازندگی و آبادانی شهرها و زیرساخت های ویران باقی مانده از جنگ هشت ساله کرده بود فارغ از اینکه در آن دوران، اتفاقات دیگری در زیر پوست کشور در حال رقم خوردن بود.مجیدی که دغدغه سینمای انسانی از همان اولین کار با او همراه بود، به سراغ به تصویر کشیدن یک تاراج ضدانسانی گمشده در هیاهوهای سازندگی رفت.آن هم در سال هایی که عمده فیلم های سینمای ایران در گونه دفاع مقدس ساخته می شد و سینمای اجتماعی در ایران، به قدری نوپا بود که نمی شد هویتی مستقل با کاریزمایی مناسب و حرفه ای به آن نسبت داد.در چنین شرایطی، مجیدی به سراغ ساخت "بدوک" رفت و در آن، به شکلی ریزبینانه، هم پایه های گونه نوین اجتماعی در تاریخ سینمای ایران بنیان نهاده شد و هم کارگردان، برای نخستین بار در تاریخ ایران، از زبان سینما برای اصلاح بخشی از ناهنجاری های فرهنگی جامعه استفاده ای کارکردگرایانه به عمل آورد.
"بدوک" یک نمونه عینی برای سینمایی است که از دل آسیب ها بیرون می آید اما با تمام سیاهی هایی که نشان می دهد، سیاه نمایی نمی کند و به شکلی ظریف، غلظت داستان را در یک مستند بلند، به شدت بالا می برد.مجیدی با ایجاز منحصر به فرد خود در ارائه تصویری ملهم از حقیقت جامعه منطقه ای خاص (سیستان)، علیرغم تمامی موهبت هایی که برای سینما و جامعه و فرهنگ ایران به همراه آورد، یک اعتبار ستودنی نیز برای خود دست و پا کرد.کارگردانی این چنین منسجم در نخستین ساخته سینمایی اش، با اثری که هم جستارای صریح اجتماعی داشت، هم ملودرامی تامل آور بود و هم گوشه چشمی به سینمای غیرمصطلح کودک و نوجوان در آن سال ها و حتی امروز داشت، سبب یک خوردن جامعه سینمایی آن زمان شد اما دامنه خلاقیت های فردی و دغدغه نگاه انسانی در مجیدی به همین یک فیلم ختم نشد؛ این تازه آغاز راه جهادی او در سینمای تازه پا گرفته ایران بود.
"پدر"، 4 سال بعد روایت می شود با این تفاوت که عمده نگاه کارگردان، این بار از اجتماع به خانواده معطوف می شود و باز همان دغدغه انسانی و توجه ویژه ای که مجیدی به معصومیت های کودکان در مسلخ جبر داشت، این بار نیز به تصویر کشیده می شود.خلاقیت مجیدی در پردازش مفهوم پدر در سینمای تا آن سال های ایران به این گونه بود که همواره از ناپدری در جهت برانگیختگی کاذب احساس مخاطب استفاده می شد که همان مشی فیلمفارسی های قدیم ایران بود اما مجیدی در این فیلم، ابتدا، داستان را از دریچه نگاه نوجوان روایت می کند که ناپدری می تواند سمبلی از خودخواهی ها و خشونت های فردی باشد که دوئیت هایی را در خانواده فراهم می آورد که تمایلات مردانه بالقوه نوجوان را از او سلب می کند و همین، آغازی است برای پرخاش های روانکاوانه نوجوان و در ادامه، داستان تنها محدود به ری اکشن هایی در پاسخ به اقدامات نوجوان خلاصه نمی شود بلکه نگاه انسانی مجیدی علاوه بر لحاظ نمودن دغدغه های بجای نوجوان، به ترسیم دنیای پدرانه نیز می پردازد و جدالی که او می بایست خود را به نوجوان تثبیت نماید.در واقع "پدر"، جدالی است میان دو دیدگاه انسانی و ارزشی در دو حیطه سنی که مجیدی به خوبی از پس بیان دراماتیک آن برمی آید.اینجاست که احساس گرایی فیلم به شکل ذاتی خود متبلور شده و مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد؛ نه از احساسات بالیوودی خبر است و نه از پایه های روایی و بصری کلیشه شده مفهوم پدر در سینمای آن سال ها.مجیدی با این فیلم، علیرغم اثبات تمام شایستگی های خود، نشان داد که استاد بلامنازع آفرینش های ناب احساسی در قاب سینمایی است.
"بچه های آسمان" آشکارا رشک مجیدی به کاراکترهای خود است؛ خالق آن همه نگاه های انسانی، حالا خود محو انسانیت کودکانی شده که برای تبلور معنای آزادگی و رهایی، با یکدیگر کورس می گذارند و رشادت هایی را می آفرینند که تماشای آن در بافت مدرن زندگی امروز نیز تا مغز استخوان آدمی رسوخ می یابد.مجیدی در این فیلم نیز به مانند دو اثر قبلی خود، نگاهی آرمانی به زندگی ندارد؛ تمام تلاش او، بیان دغدغه های به حق انسان هایی است که می خواهند معصوم زندگی کنند حتی آن معصومیت پدری که توان خرید کفش برای دو فرزند خود را ندارد و آن مردانگی های معصومانه ای که سبب می شود نوجوان فیلم برای به دست آوردن جایزه ای که اتوپیای خود و خواهرش است، آن چنان جانانه و مردانه از کوشش دریغ نکند.این فیلم به نوعی، جامع ترین بیان سینمایی از تفکر فلسفی "وحدت در عین کثرت" است؛ جایی که خانواده، یک مفهوم بنیادین است و تفاوت سنی آن، تنها حالت فیزیکی دارد و نه احساسی و داستانی.دغدغه پسر داستان، همان دغدغه پدر است و بالعکس.همه برای یک آرمان انسانی تلاش می کنند تا در مسیر حلال به آن برسند و اتفاقا می رسند.این فیلم، نمونه متکامل انگاره های انسانی مجیدی در ورژن سینماست و البته میخکوب کننده ترین بیان احساسی او در سینما حتی تا به امروز.تلاش کارگردان برای دوری از شعار و شانتاژهایی با بار دراماتیک، به شدت ستودنی است؛ "بچه های آسمان"، خود زندگی است نه ملودرام است و نه متاثر از عطف های داستانی سینما و به همین دلیل به دل میلیون ها مخاطب ایرانی و بین المللی خود نشست."راجر ایبرت" فقید به فیلم، نمره 4 از 4 را دارد و نمره فیلم در سایت تخصصی ام آی دی بی، نمره عالی 8.2 از 10 است. خرق عادت های مجیدی در سینمای ایران ادامه داشت؛ سینمایی که هم ملودرام است، هم نگاهی جدی به نوجوانان دارد و هم ملهم از جامعه روز ایران به دور از هر گونه سیاه نمایی و جنجال آفرینی است و هم، مخاطب را با بارقه های احساسی ناب خود، در جایی امید می دهد و در جای دیگر می گریاند؛ این یعنی استفاده همه جانبه از سینما و بی دلیل نیست که مجیدی چندی پیش در مراسمی عنوان کرد که: "اگر امروز پیامبری بود، با زبان سینما حرف می زد."
"رنگ خدا" تلاش می کند تا تمام نقاط قوت سه ساخته قبلی مجیدی را به صورت یکجا در خود داشته باشد و البته مفهوم بلندی چون نزدیکی به خدا را نیز در لفافه بیان کند.یک اثر کنشمند و تماما دینی که تعریف درستی از اله مان های سینمای دینی در جهان ارائه می دهد تا جایی که "راجبر ایبرت" در مراسم افتتاحیه این فیلم در آمریکا، سخنان خود را به "بسم الله الرحمن الرحیم" آغاز می کند.تلاش مجیدی برای این بیان دینی آن هم با به کار گیری ابزارهایی ساده و البته بدون شعارهای گل درشت و مانیفست های شخصی که برآمده از جهان بینی هر فرد است، هم ستودنی است و هم به سختی بتوان نمونه های مشابه معتبر بین المللی برای آن یافت.فیلمی که باز از دل محرومیت ها به امید می رسد و غلیان انسانیت را در لحظات طاقت فرسای زندگی به رخ می کشد.مجیدی حالا دیگر استاد ترسیم ابعاد انسانی زندگی با استفاده از داده هایی همیشگی اش بود.یک خانواده و اتفاقات مرسومی که پیش پای آنها قرار دارد؛ اتفاقاتی که شاق نیستند و پروداکشن سنگین و آن چنانی نمی طلبند.در تمام این چهار فیلم، فیلمساز، مخاطبان خود را به اعمال انسانی در شرایط سخت فرا می خواند و آیا می تواند برای یک انسان شرایطی سخت از محمد "رنگ خدا" و پدرش پیش آید؟
در "باران"، شکل نگاه انسانی تا حدودی تغییر می کند اما رکن اصلی عشق به همنوع لحاظ می گردد.مجیدی باز به سراغ سوژه روز ایران می رود و به حضور افغان ها در ایران، مشکلات آنها با مردم و قوانین آنها از یک سو و مشکلاتی که خود مسبب بروز آن در میان جمعیت اقلیتی خود هستند و عشق و دشواری های آن می پردازد و باز همان نگاه انسانی ناب در قبال تمامی این رخدادهای نیکو و مذموم به کار آمده و فیلم را حائز مضامین انسانی والایی می کند که نمونه آن در میان فیلم هایی که تاکنون راجع افغان های مقیم ایران ساخته شده، کمتر دیده شده است.با این فیلم، دوره نخست فیلمسازی مجیدی با اله مان هایی مشترک به پایان می رسد و هم زمان با تغییر بافت اجتماعی در ایران و تغییر سبک زندگی خانوادگی، نوع نگاه فیلمساز به مصایب زندگی و بهره وری وی از فرصت های انسانی در زندگی ها به شکل دیگری تغییر می یابد.
"بید مجنون"، اولین ساخته نیمه دوم زندگی هنری مجیدی است.کارگردانی که حالا دیگر پشتوانه ای به شدت قوی و اعتباری بین المللی دارد و به اندازه ای زیرک و کاربلد هست که با تغییر بافت جمعیتی و سبک زندگی در ایران، شاخصه های فیلمسازی خود را نیز همسو با آرمان های نسل جدید پیش برده و حتی به مانند آثار قبلی، جلوتر از زمان نیز حرکت کند.اتفاقی که این بار نیز سربلند از آن بیرون می آید.مجیدی با "بید مجنون" همپای اجتماعش، کمی از آن زندگی های ساده و روستایی بیرون آمده و قهرمان خود را از دل طبقه روشنفکر نسبتا دینی برمی گزیند.استاد دانشگاهی که نابیناست و از این حالت شکوه دارد اما رنجش او تنها برای خودش است تا اینکه بینایی اش را به دست می آورد و زیبایی های جهان مادی را می بیند و حالا او رضایتی نسبی دارد و دیگران از او شکوه ها دارند تا جایی که او را ترک کرده و تنها می گذارند.مجیدی در این اثر به خوبی تعارض میان یوسفی که با آن شرایط، تعهداتی وجدانی با خیلی ها دارد و در این شرایط تازه می خواهد دنیایی جدید برای خود بسازد، بیان می کند تا جایی که مخاطب نمی تواند حق را به شکلی مطلق به یکی از دو طرف متعارض بدهد تا اینکه نگاه انسانی به کمک قهرمان آمده و باعث می شود او با خودش کنار بیاید و انگاره های دینی که به شکلی ناملموس اثرات خود را علی الخصوص در یک سوم پایانی نشان می دهد."بید مجنون" به اعتقاد بسیاری از منتقدان، بهترین فیلم مجیدی تا به امروز است؛ فیلمی که بر پایه همان سینمای ساده و ملموس همیشگی این کارگردان، در پی نشان دادن مفاهیمی عمیق و انسانی است.
در سال 87، مجیدی، "آواز گنجشک ها" را جلوی دوربین می برد.فیلمی که بر پایه قناعت انسان ها پی ریزی شده است و مثال گنجشک که قانع ترین حیوانات محسوب می شود و تمثیل آن به کریمی که به ظاهر انسان بدشانسی است و برای دفع مشکلات مالی خانواده اش در دنیای امروز، وسوسه انجام دادن کارهایی می شود که خیلی زود از انجام آنها سر باز می زند و البته پاداش خود را هم می گیرد.مجیدی در این فیلم و "بید مجنون"، کمی بیشتر از آثار قبلی اش، به نمادگرایی روی می آورد و استفاده دراماتیک بی نظیری از این نمادها به عمل می آورد.مطمئنا اگر او در "آواز گنجشگ ها" با این نگاه حسابگرانه وارد بعد روایی نمی شد، چیز خاصی از فیلم نمی ماند و این اثر هم به مانند بسیاری از آثاری که به قصد تبیین وضعیت انسان های این چنینی در جامعه حال یا اسیر نفس خود می شدند و یا نمی شدند، گرفتار می آمد و یا شعاری می شد و یا سیاه نما.آن خلاقیتی که در ابتدای متن بدان اشاره کردیم، در این اثر مجیدی نیز به کار آمد و در کنار ابزارهای سینمایی او که بارزترینش نگاه انسانی او به کاراکترها و کنش هایشان است، توانست داستانی را روایت کند که در عین سادگی، می تواند اصل و سند روشنگری برای زندگی های امروز باشد؛ فیلمی بی پیرایه که از دو دریچه کریم و نوجوانان به یک موضوع (قناعت) نگریسته می شود و حتی به شکل بصری نیز به این نکته تاکید دارد که مشهودترین آن، سکانس پخش شدن ماهی های قرمز بر روی پیاده رو و نجات آنها با ریختنشان در جوی کنار خیابان است.
با نگاهی به هفت ساخته بلند سینمایی اکران شده مجیدی می توانیم به سهم او در ارتقای سینمای ملی و شناخت جامعه جهانی از سینمای ایران ایمان بیاوریم.سبک مجیدی، سبک خاص اوست که به پشتوانه ابزارهای آن، فیلم به فیلم رشد کرد و هیچ گاه درجا نزد.
و در این سال ها که مجیدی با کوله باری از تجربه، جلوه ها و مظاهر متنوعی از سینمای انسانی را به تصویر کشیده است، آن زمینه لازم برای پرداختن سینمایی به پاک ترین موجود آفرینش در وی فراهم شد.هیچ کارگردانی در سینمای ایران، به اندازه مجیدی، صلاحیت ساخت فیلمی درباره زندگی پیامبر (ص) را ندارد.او این بار در آوردگاهی دیگر، از زبان کاراکتری خارق العاده، انسانیت را فریاد زده است و اتفاقی خاص در سینمای ایران به وجود آورده است.
انتهای پیام/