نویسنده در این دیار یتیم ابدی است
سعید تشکری نویسنده و رمان نویس یادداشتی را در رابطه با سریال نفس گرم منتشر کرده است.
خبرگزاری تسنیم - سعیدتشکری
- زندگی، یک رشته لامپ نیست که بهترتیب ردیف شده باشد؛ بلکه پرتوی نورانی است، پوششی نیمهشفاف که ما را از زمان شروع ضمیر ناخودآگاه تا پایان در خود گرفته است. آیا رسالت ادبیات و سینما آن نیست که این روح ناشناخته، متفاوت و بیحدومرز را هرقدر نامعقول و پیچیده بهگونهای انتقال دهد که تاحدامکان کمتر بیگانه و ظاهری بهنظر برسد؟ [ویرجینیا وولف] با همین وامگیری میشود سراغ مجموعه تلویزیونی درحالپخش و اتمام از شبکه یک سیما رفت. سریالی ضدمرد و فیمینیستی که هر چه مرد است، بزهکار و خیانتکار است و همه زنان تحت ستم و مورد فریب واقع شدهاند. داستان ملیحه (مرجانه گلچین) زنی اشرافی و موعظهگر که مورد فریب همسرش مرتضی (محمود پاکنیت) واقع میشود؛ اما سیمای واقعی انسانی را که قهرمان مجموعه است، چرا ندارد؟ زنی صاحبمنبر و دارای فضیلتهای آسمانی که تقریباً همه دردکشیدگان چون خود را از خود در عمل و فارغ از سخنان منبریاش ناامید میکند.
هر آنچه در موعظه گفته، مورد تضاد در عمل قرار میدهد. خب این نقطه دراماتیک بسیار جذابی است! ولی یک «اما» بزرگ وجود دارد! اینکه در زندگی ملیحه هیچوقت دچار تنهایی یا پرسش واقعی نمیشود! همه هم را سفارش میکنند! و او در قدرت تمام اشرافی میماند.
تنهاییاش فقط در نیامدن زنها و گوشنکردن به موعظههای او در حد سکانسی کوتاه است! قرار نیست مقام او آسیب ببیند و نمیبیند و دیگران تاوان میدهند! همه در خدمت او هستند، درام زندگی ما در قاب تلویزیون همچنان دچار مشکل است. ارائه تصویری ساده از زندگی جامعه ایرانی ربطی به خوشساختبودن و بازیهای روان موسیقی عالی، ساخته کارن همایونفر و تیتراژ خوش ساخت و قاببندیهای قابلاعتنای سریال تلویزیونی نفس گرم، ساخته محمدمهدی عسگری ندارد. نگاهی به ساختههای مهدی عسگرپور چون گلهای گرمسیری، شیدایی و جراحت نشان از دغدغه آرمانخواهی او دارد.
آثاری که ساخته بهراحتی معاصرسازی دوران ما را نشان میدهد و این ویژگی آثار تلویزیونی و سینمایی اوست؛ اما بیاعتماد به نویسندگان و دستبرد به آنچه آنان مینویسند و آنچه به نمایش درمیآید و دخالت هرگونه کارگردان با هر منظر فکری که باشد، خوشایند نیست. اتاق فکر کارگردان و نویسندگان جای دیگری است.
مقامنامه اخلاقی میان این دو باید به یک اصل برسد. اصل اینکه کارگردان بازنویس هیچ اثری نیست؛ سازنده است، نه نویسنده. از همینجا نقطه بحران آغاز میشود. دخالت در ادبیات به نفع و ضرر چه کسی خواهد بود؟ قرار است در مجموعه نفس گرم تابوی ذهنی مخاطب به کاراکترهای مطلقگرا شکسته شود. این الگو پیش از این در میوه ممنوعه کار آقای فتحی و نوشته آقای علیرضا کاظمیپور و علیرضا نادری نیز بروز یافت و با موفقیت طی شد؛ اما چرا در نفس گرم چنین نمیشود؟ چون اثری که خانم طلا معتضدی و آقای ترابنژاد براساس طرحی از آقای محمدمهدی عسگرپور نوشتهاند، آسیبپذیر شده است.
بازنویسی نهایی باید توسط یک نویسنده انجام بگیرد. حذف او یعنی کناررفتن در نقطه پایان نگارش. جایی گفته بودم نویسنده در این دیار یتیم ابدی است. به فرمودهنویسی سراسر مجموعه تلویزیونی را دربرگرفته است و این عمل توسط کارگردان که باید درام را به تصویر بکشد، اتفاق میافتد؛ چراکه او بازنویس نهایی است.
هر چه من میخواهم، باید بگویید؛ چون کارگردانم! این جمله را تمامی مجموعهسازان به نویسندگان میگویند و تهیهکنندگان را نیز اضافه کنید و باز مدیران را هم! (طلا معتضدی، فیلمنامهنویس مجموعه نفس گرم درباره نگارش این مجموعه، توضیح میدهد: طرح و ایده اصلی فیلمنامه کاملاً براساس آن چیزی بود که آقای عسگرپور مطرح کرد؛ حتی نام شخصیتها نیز براساس ایده ایشان شکل گرفت. بنابراین بنده فقط آن را در مقام یک فیلمنامهنویس نوشتم.) به نقشی که رسانه ملی در بومیگرایی برای خود قایلاند، میرسیم.
بومیگرایی در سریال نفس گرم در شهر کاشان را کمی از منظر شخصیت و رویداد بررسی کنیم. نتیجهاش این میشود که شده است. هر اثر هنری و ادبی تاریخ خصوصی قهرمانان است. تاریخ خصوصی یعنی زندگی خصوصی.
حالا ما از زندگی درون و بیرون آدمهای مذکر کاشان جز پرتاب دیالوگ و کارهای خلاف و حتی قماربازی به شیوه دیواری یا همان سهشیر که به عهد دایناسور قمار کودکان در قدیم بازی میکردند، چه داریم؟ چه زندگینامهای را متصور میشویم؟ نفس گرم قصد داشته چنینالگوی دراماتیکی را نمایش دهد. زنی که شوهرش، یار ایمانیاش، ایمان او را به چالش میکشد.
دروغ! (البته آقای عسگرپور در بخشی از نشست خبری در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران مبنیبر اینکه چرا در همه مجموعهها و فیلمهایی که تاکنون غیر از فیلم «مهمان داریم» کارگردانی کرده از تم خیانت بهعنوان تم اصلی استفاده کرده است، توضیح داد: من تابهامروز اصلابه این موضوع فکر نکردهام و این سؤال شما امشب من را بهشدت به فکر فرو برد. فقط میتوانم بگویم که تم اصلی مدنظر من در سریالهای دیگر ازجمله «شیدایی» و «جراحت»، خیانت نبود.
شاید در درون داستان چنین چیزی وجود داشته باشد؛ اما من باز هم تاکید میکنم که موضوع خیانت، تم اصلی من نیست.) زندگی زن بیمردش به خشکسالی تبدیل میشود.
زنی که در همه امور خیر پیشروست، اکنون خود را باید درمعرض پرسش قرار دهد؟ چرا او؟ آیا این یک امتحان الهی است؟ تنهایی او و زندگی پر از التهاب بعد از مرگ شوهر با یادگاری که برای اوست، از هوویی باردار اهل کاشان، ما در تهران چه داریم؟ این سهراب سپهری اهل کاشان کجاست تا خانه دوست را بسراید؟! باقی مردان تهرانی هم اینگونهاند، مثل شوهرخواهر مرد متوفی (محمد عمرانی) که دغلکار است. مونس خواهرشوهر (رؤیا تیموریان) که کینهمند و عزادار تکدخترش، عروس ناپسری این زن (حامد کمیلی) ملیحه بوده است.
همه ملزومات درام توسط نویسندگان خوشنام فراهم شده؛ اما خروجی آن باید حس مرد را منتقل کند و نمیکند. نبود زندگی. سریال نفس گرم میتوانست عالی باشد اگر جناب عسگرپور به سهم کارگردانی خود راضی میماندند. همه کاشانیها بد هستند. همه تهرانیها حتی بدها هم روشنفکر هستند.
بدویت شهرستان و مرکزیت تهران. این معنا را به مفهوم پوپولیستی آن مطرح نمیکنم تا در شرایط اعتراض اهل کاشان ماهیگیری کنم. گرچه این نگاه از دید عوامل این سریال طور دیگری عنوان میشود. (محمد عمرانی، بازیگر پیشکسوت با اشاره به مشکلات محتوایی مجموعههای تلویزیونی سیما طی سالهای اخیر، گفت: یک اصلی در درامنویسی وجود دارد که آدمها باید آدم باشند و قرار نیست همه آدمها خوبِ خوب یا بدِ بد باشند. متاسفانه در اغلب سریالهای تلویزیونی ما فضا بهگونهای است که وقتی فردی محاسنی دارد، گویی آن انسان بهترین آدم روی زمین است و هر کسی هم که صورت صاف و سهتیغهای داشته باشد و بعضاً هم دارای اسمی غیراسلامی باشد، فوقالعاده آدم بد و خبیثی است.
متاسفانه برخی مدیران که به ماجرا آشنا نبودند، لطمه بسیار بزرگی به درامنویسی زدند. آنها دست بسیاری از نویسندهها را بستند و کاری کردند که ما مخاطبان زیادی را از دست بدهیم و همین مخاطبان از دست رفته به سریالهای بیکیفیت ماهوارهای گرایش پیدا کنند.) تفاوت در شخصیتهای تهرانی و شهرستانی همهجا نمود دارد. زن دوم، ناهید (سیما تیرانداز) چقدر عاشق بچه است؛ اما این عاشقی یکسمتش الگویی بدوی دارد که در زن تهران موجود نیست. زیباترین لحظه واقعی زندگی در سریال نفس گرم وقتی است که فروغ (نیلوفر خوشخلق) در درگیری با پسرش به زمین میافتد و درحقیقت پسر نوجوان او را زمین میزند و او میرود و فقط میگوید؛ دستت درد نکنه. زیبا و تلخ! ولی باز هم روشنفکرانه است.
عمل روشنفکرنمایانه است ونه روشنفکرانه؛ چون عمل و اکت روشنفکری معنایش آگاهی است. این آگاهی چرا در کاراکترهای کاشان وجود ندارد؟ آیا بازی خوب خانم لیندا کیانی (ترانه) قابل مقایسه با بازی بهشدت غلو خانم سیما تیرانداز که بازیگری تواناست، در مجموعه نشان چیست؟ یا میگرید یا فقط به فرموده سخن میگوید. اعمال دراماتیک و پروپاگاندای شخصیتها بهشدت مانع غیرقابل پیشبینیبودن سریال میشود. فقط به فرموده اکت و حرکت و گفتار دارند و نه برمبنای کنشمندی زندگی. کارکتر قابله و درگیری و میزانسن او با ناهید را در زندان به یاد بیاوریم؛ طنز است تا عمل دراماتیک. حمله با چنگال به زن وقت خواب! اما او را در هواخوری تا وقتی دستور داده نشده هم نمیبیند. همهچیز در خدمت درام نیست. به فرموده است. سریال، یک سریال زنانه است؛ یعنی زنمحوربودن باید بار عاطفی را بالا ببرد، اما فقدان روح زنانه در سریال گم است. مرجانه گلچین (ملیحه) بسیاری اوقات مرد است. قیصروار است (البته خود آقای عسگرپور در نشست مطبوعاتی اشارهای به این شخصیت داشتهاند. ایشان گفتند طرح ساخت این مجموعه تلویزیونی را از چند سال گذشته در ذهن داشتم و جالب اینکه در طرح اولیه شخصیت اصلی یک مرد بود که با توجه به محتوای اثر، جذابیتهای خود را داشت.) زن رئیسوار! که دنیا را سفید میبیند. همه باید از او راضی باشند.این خودآرایی درونی هیچ جا نمیشکند. تلنگرهایی میخورد؛ اما از اسب نمیافتد. خانم رؤیا تیموریان، بازیگر توانمند در نقش مونس که اصلاً گم شده است. فروغ فقط کارش فضولی در کار شوهر مونس است. ترانه بهعنوان یک نرس بیمارستان که فقط آشنا به امور پزشکی است! تزریقاتچی میشود تا به فرموده بیاید و دیالوگ بگوید؛ اما به بیماری یعنی به آموختههای پرستاری درباره بیماری اماس خودش آگاه نیست. بسیاری از مردها که اصلاً تعطیل هستند. زنان ما گرفتارند. این حرف من نیست. حرف آنهاست.
تحت ستمِ جامعه مردسالار هستند. ما نویسندگان، تهیهکنندگان محتوا هستیم؛ بغض و بغض و بغض. هیچکس هیچ شادی ندارد. مرگ خنده منظورم است. مرگ رضایتمندی درام از عمل نیک خود کارکترهاست. در یک کار مناسبتی که این مجموعه هیچ ارتباطی با ایام محرم و صفر نداشت. مفهوم شادی درست مثل مفهوم بازی در زیباشناسی یک مجموعه تلویزیونی است. میان بازی و رفتار بازیگر نسبت به نقش تفاوت دارد. بازی یعنی امکان ارائه درونمتنی از یک محتوا توسط بازیگر چنین امکانی وجود ندارد؛ چون ساختمان درام توسط کارگردان و نه نویسندگان بازنویسی نهایی شده است.
پازولینی، استاد مسلم سینما چه خوب در شعرش گفته است:
تنها دوستداشتن و شناختن/ بایسته است/ نه معشوقبودن/ یا شناخته شدن/ پریشانی است/ آزمون عشقی ازدست رفته/ جان شکوفا نمیشود دیگر/ پی برده ام/ که تنها گروه اندکی درمییابند/ شیفتگی هایی را/ که زندگی مرا پی افکنده است/ اگرچه نشانی ندارند از برادری/ برادرند با این حال، زیرا / همان شیفتگی ها را بازمییابند/ که دیگر انسانها / و مسرور و ناهشیار و بی نقص/ از آزمونهایی گذر کردهاند در زندگی/ که به چشمان من ناآشناست! نفس گرم -میتوانست شورآفرین باشد و کاش میبود اگر به نویسندگان اعتماد میداشتیم، اکنون تاوانش را مخاطبان میپردازند!
1394/9/23 / شهرآرا
انتهای پیام/