نگاهی کوتاه به یک مشکل بزرگ؛ سرگردانی ادبیات انقلاب میان خودیها و غیر خودیها
اگرچه اختلاف نظرها در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی طبیعی به نظر میرسد، اما سختتر آنجاست که هنوز عزم جدیای برای نظریهپردازی در این زمینه نیز وجود ندارد. گویی ادبیات انقلاب اسلامی هم باید زخم غیر خودیها را تحمل کند و هم خودیها را.
خبرگزاری تسنیم، مینا محمدخانی
هرگاه از ادبیات داستانی انقلاب اسلامی سخن به میان میآید، یکی از پرسشها این است که چرا ادبیات این حوزه در چهارمین دهه از میلاد خود، معرف خوبی ندارد؟ به دیگر عبارت، چرا ادبیات این حوزه پس از پشت سر گذاشتن تقریباً چهار دهه هنوز نتوانسته اثری در خور انقلاب اسلامی خلق کند؟ آیا باید زمان بیشتری برای این موضوع در نظر گرفت و ملاک را بر این قرار داد که با گذر زمان، فرصت خلق اثر برای خالقان ادبیات انقلاب فراهمتر میشود یا تولید اثری در شأن و تراز انقلاب اسلامی نیازمند بسترهای لازمی است که هنوز فراهم نشده است؟ به گمان نگارنده، هر دو این پرسشها میتواند محل اعراب داشته باشد.
سالهای اخیر برای ادبیات انقلاب اسلامی، سالهای آزمون و خطا بوده است. ادبیات جدیدی وارد ادبیات معاصر میشود که مؤلفههای خاص خود را دارد و به قول عدهای از ادبا، دارد به یک سبک ادبی مبدل میشود، اما همین سبک نوجوان ادبی، سالهای تجربه را پشت سر میگذارد و ای بسا که این تجربهاندوزی، مضراتی هم برای او داشته باشد. از جمله این موارد، نادیده انگاشته شدن نویسندگانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، از «خودی»های انقلاب اسلامی هستند. در سالهای گذشته به کرات دیده شده که دانهدرشتهای ادبیات، که عمدتاً پیشبرنده جریان روشنفکری بودهاند، از جانب مسئولان فرهنگی مورد اعتنا قرار گرفته و در مقابل، نویسندگانی که در دل انقلاب متولد شدند و آثارشان در میان شور انقلابی تبلور یافته، دچار نوعی سرگردانی شدند؛ سرگردانیای که در نهایت به هرز رفتن نیروهای انقلابی انجامید.
اما این همه ماجرا نیست. اگر از نگاه کوتاهاندیشانه برخی از مسئولان فرهنگی در قبال ادبیات انقلاب اسلامی بگذریم، سر دیگر این رشته به دستگاههای فرهنگی متولی در این زمینه بازمیگردد. تاکنون دستگاههای عریض و طویل فرهنگی که در آمار دادن ید طولایی دارند، چه تعداد داستاننویس و هنرمند دلسوز انقلاب مانند امیرحسین خان فردی معرفی کردهاند که حقاً و انصافاً برای ادبیات این حوزه هم پدر بود و هم سایه سر؟
شاید جدای از نگاه کوتاهاندیشانه مسئولان، خود خودیها هم کمکاری کردهاند! این فرضیهای است که دو از ذهن نمینماید. کتابهایی که در سالهای اخیر نوشته شدهاند- هرچند در خلال آنها آثار خوبی هم به چشم میخورد- نگاهی تکراری را در خود تکرار میکنند. نگاهی که حکایت از برداشتی کمعمق از انقلاب اسلامی دارد. داستانهایی که در دور تسلسل صحنهها و موضوعات تکراری گرفتار شدهاند و این پیلههایی که نویسنده به دور اثرش پیچیده است، مانع از پرواز خیال او در فضا و موضوعات جدیدتر شده است. نگاهی که نشاندهنده مطالعات کم نویسندگان و به قول یکی از داستاننویسان، «تنبلی» آنها دارد.
هرچند بخش قابل توجهی از تکرارهای صورت گرفته، بر عهده نویسنده است، اما نداشتن تعریفی مشخص از ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و روشن نشدن برهه زمانی آن و اختلاف نظرهای متکثری که در این زمینه دیده میشود، نیز بر این امر افزوده است. هنوز میان برخی از نویسندگان و پژوهشگران پرسش است که آیا میتوان ادبیات دفاع مقدس را هم جزء ادبیات انقلاب اسلامی در نظر گرفت؟ و یا باید خط سیر ادبیات انقلاب را از دهه 40، یعنی آغاز مبارزات انقلابی در نظر گرفت یا ادبیات انقلاب اسلامی از دهه 50 متولد میشود؟ و پرسشهای دیگری که پاسخ ندادن به هر یک از آنها، کار را بر نویسندهاش سختتر میکند.
اگرچه این اختلاف نظرها در حالی که عمر این ادبیات فراتر از 40 سال نرفته، طبیعی به نظر میرسد، اما سختتر آنجاست که هنوز عزم جدیای برای نظریهپردازی در این زمینه نیز وجود ندارد. گویی ادبیات انقلاب اسلامی هم باید زخم غیر خودیها را تحمل کند و هم خودیها را.
انتهای پیام/