خودم هم باورم شد فرمانده این جمع هستم!

خودم هم باورم شد فرمانده این جمع هستم!

«دزفول که بودیم، ۱۲۰۰ سرباز آوردند. بازی استقلال و پرسپولیس بود و ناگهان همه ناپدید شدند. هیچ حرف گوش نمی‌کردند. گفتم بگذارید برایشان سخنرانی کنم. چون سربازهای سپاه بودند، همین که هیبت مرا از دور دیدند، بسرعت حاج احمد را شناختند.

 به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،گفتگوی "ایسنا" از فعالیت او در  تئاتر دانش آموزی آغاز شد و حجازی فر با یادآوری آن تجربه‌ها گفت: «از سال 70 در شهر «خوی» تئاتر دانش‌آموزی کار می‌کردم. کارهای طنز اجرا می‌کردیم. یادم می‌آید همزمان با جنگ بوسنی، نمایشی درباره آن اجرا کردیم به نام «فریاد تا نهایت» که در جشنواره‌ کشوری انتخاب شد.  پدرم رئیس آموزش و پرورش  نقده و میاندوآب بود و اینها جزو معدود شهرهایی بودند که آموزش و پرورش‌، سالن خوبی برای تئاتر داشت. 6 ماه سال کار می‌کردیم. تماشاگران‌مان بچه‌های کانون‌های مدارس بودند. حتی تماشاگر عمومی هم داشتیم. در دوره‌ای، امور تربیتی آموزش و پرورش با ما قرارداد بست و حتی شب‌ها برای مردم، اجرا و بلیت فروشی می‌کردیم. در آن دوره واقعا از تئاتر درآمد داشتیم. هر کاری می‌کردیم که درس نخوانیم! از کلاس فرار می‌کردیم و خیلی خوش هم می‌گذشت.» 

«از همان دوره ارتباط با تماشاگر و تاثیرگذاری بر او را یاد گرفتم؛ تجربه‌ای که حالا خیلی به کارم می‌آید. حُسن تئاتر به همین است. وقتی سال 77 وارد دانشگاه شدم، چندین کار به صحنه برده بودم.»

قدر موقعیتم را می‌دانم

او که این روزها مشغول تمرین نمایش «مکبث» است ادامه داد: «این نمایش را برای جشنواره تئاتر عروسکی کار می‌کنم که احتمالا تا مدت‌ها، آخرین کارم در تئاتر باشد. از قبل برنامه‌ریزی ذهنی داشتم که مدیومم را عوض کنم. نه اینکه تئاتر برایم مقدمه‌ای برای ورود به سینما باشد، ولی می‌دانستم بعد از به دست آوردن یکسری تجربیات، زمان آن است که سراغ کارگردانی سینما بروم. امیدوارم تا سال بعد بتوانم فیلمنامه‌ام را تکمیل کنم و دنبال تهیه‌کننده و دیگر مسائل بروم.»

حجازی‌فر افزود:«همیشه به همسرم می‌گفتم در 40 سالگی فرمتم را عوض می‌کنم. «مکبث» هم قرار بود قبل از 40 سالگی اتفاق بیفتد که نشد و حالا آن را برای جشنواره عروسکی آماده می‌کنم. در واقع آن را برای به دست آوردن تجربیاتی تازه در حوزه بازی، کار می‌کنم. «ایستاده در غبار» شاید از این جهت برایم خوب بود که الان بیشتر هوای بازیگرانم را دارم و تلاش می‌کنم بهترین شرایط را برایشان فراهم کنم.»

او در پاسخ به این پرسش که این تغییر چقدر برخاسته از موفقیت «ایستاده در غبار» است؟ توضیح داد: «طبعا ممکن است بسیاری این ذهنیت را پیدا کنند که موفقیت این فیلم در تصمیمم برای تغییر مدیوم موثر بوده است. همچنان که خودم قبلا با خواندن بعضی گفت‌وگوها، حدس‌هایی می‌زدم اما الان کمی سخت‌تر قضاوت می‌کنم. ولی واقعا این برنامه را داشتم. وقتی «مزرعه پدری» را بازی کردم، پیشنهادات زیادی برای بازی داشتم و حتی برای بازی در «خداحافظ رفیق»، با مبلغ خوبی قرارداد بستم اما عذرخواهی کردم چون حس کردم مسیری که می‌روم، در برنامه‌ریزی ذهنی‌ام نیست. برای هنر خیلی سختی کشیدم و قدر موقعیتم را می‌دانم. ولی حس می‌کنم الان به قدر کافی در ارتباط با مخاطب در تئاتر تجربه بدست آورده‌ام. اگر در «ایستاده در غبار» به لحاظ بازی من اتفاق خوبی افتاده، محصول همین تجربیات تئاتری است. اما تولید تئاتر واقعا طاقت فرساست.»

دنبال مقصر نیستم

حجازی فر با اشاره به شرایط دشوار آماده سازی یک اثر نمایشی اضافه کرد: «برای تمرین یک گروه 50 نفره، اتاقی کوچک در زیرزمین خانه عروسک داریم و ناچاریم تکه‌تکه تمرین کنیم. حتی جایی نداریم که بازبینی برویم. هزینه‌ها بالاست و ساخت و ساز سخت. در فاصله میان اجرای جشنواره و اجرای عمومی، جایی برای نگهداری دکور نداریم . قبلا راحت‌تر بود. دنبال مقصر نیستم. به هر حال کار کردن و یاد گرفتن، هزینه دارد ولی آدم شرمنده بازیگرانی می‌شود که چند ماه در سخت‌ترین شرایط تمرین می‌کنند و نمی‌توانیم حداقل‌ها را برایشان فراهم کنیم و بعد انتظار داریم در جهان نقش‌اش فرو برود و بهترین عملکردش را ارایه دهد!»

وی گفت: «از روزی که برای بازی در «ایستاده در غبار» قرارداد بستم تا شروع فیلمبرداری 6 روز فاصله بود و اصلا وقت نشد بترسم، برای نقش طراحی کنم و ... خودم را در موقعیت قرار دادم و از تخیلم استفاده کردم. در تئاتر هم همیشه ظرف سه،‌ چهار روز کار می‌بستم چون بچه‌ها به دلیل استرس و آماده نبودن، بهترین عملکردشان را ارائه می‌کردند.»

شهرت واقعا مزخرف است

کارگردان «ملاقات بانوی سالخورده که کم‌کم دارد مشهور می‌شود، اما شهرت را دوست ندارد؛او در این باره توضیح داد: «خدا را شکر به واسطه گریمی که در فیلم دارم، مردم خیلی مرا نمی‌شناسند ولی اشتباه کردم و چند برنامه تلویزیونی رفتم و حالا بعضی‌ها مرا می‌شناسند در حالی که به شدت خجالتی هستم. سال‌های قبل،همیشه به عنوان  خبرنگار به جشنواره فیلم فجر می‌رفتم. با بچه‌ها گوشه‌ای می‌ایستادیم، چای می‌خوردیم و گپ می‌زدیم. اما امسال عکاس‌ها که عکس می‌گرفتند، ناخودآگاه برمی‌گشتم که ببینم از چه کسی عکس می‌گیرند! یعنی به شرایط عادت نداشتم و برایم خیلی سخت بود و هنوز هم عادی نشده است. شهرت واقعا مزخرف است. الان با مترو رفت و آمد می‌کنم. قیافه‌ها و رفتارهای زیادی می‌بینم و دارم یاد می‌گیرم .اما حس کردم به اندازه کافی دیده‌ام و تجربه دارم که بخواهم فراغ از خودنمایی، فیلم بسازم. به همین دلیل انگیزه‌ام، ورود به کارگردانی سینماست نه بازیگری. گاه می‌بینیم چطور بعضی فیلمسازان بزرگ در سال‌های اخیر، آثار بدی ساخته‌اند چون هر چه از جامعه و مردم فاصله بگیریم، روی هوا و براساس داشته‌های قبلی کار می‌کنیم درحالیکه برای کار در تئاتر یا سینما باید حرفی برای گفتن داشته باشیم. با این همه مصیبت از خوی به اینجا نیامده‌ام که از رویاهایم دور بمانم. تا حد ممکن و تا جایی که به کسی آسیب نزنم، برای رسیدن به آنها تلاش می‌کنم.»

وی درباره ایده هایی که برای نوشتن فیلمنامه دارد، توضیح داد: «ایده‌های زیادی برای نوشتن فیلمنامه دارم؛ طنز، اجتماعی و همیشه هم دفاع مقدس را خیلی دوست دارم چون پر از قصه‌ها و آدم‌هایی است که می‌توان درباره‌شان فیلم ساخت. از چند سال قبل بر این ایده‌ها کار می‌کنم و بعد از چند سال هنوز انرژی‌شان برایم حفظ شده است ولی چون تنبلم، بیشتر ذهنی است. با این حال خیلی مهم است با چه کاری وارد شوی.»

تلاش کردم شبیه نابازیگر باشم

کارگردان «رومئو و ژولیت» با فیلم جنگی به سینما معرفی شد و شاید این موضوع بر ادامه روند کاری‌اش موثر باشد.

او گفت: «ایستاده در غبار» برایم اتفاق خوبی بود. الان برایم اتفاقات عجیبی می‌افتد. هنرپیشه‌ها زنگ می‌زنند، پیام می‌دهند... تلاش کردم شبیه نابازیگر باشم ولی خوشبختانه دیده شد. گروهمان هم خیلی فوق‌العاده بود. انگار در فضای تئاتر بودم. بویژه محمد حسین مهدویان بشدت نابغه است و غریزی کاری می‌کند. همه ما، خودآگاه و ناخودآگاهمان در خدمت کار بود. برای سعید روستایی و احسان بیگلری هم خیلی خوشحالم. امیدوارم فیلم ما هم در گیشه خوب بفروشد. سعید هم در خیلی کارهای تئاتری، دستیار کارگردان بود. الان تئاتر، سینما را قبضه کرده. در تئاتر چنان بازی‌های رئالی می‌بینیم که در سینما نیست. امیدوارم سینماگران آن قدر باهوش باشند که در بخش متن، بازی و... از تئاتر بهره ببرند.»

در کار خیلی صبورم

حجازی فر اضافه کرد: «دوست دارم یک بازی دیگر در سینما داشته باشم، نقشی خیلی متفاوت‌تر از«ایستاده در غبار». شاید از خودخواهی است ولی می‌خواهم ثابت کنم کاری که کرده‌ام، اتفاقی نبوده است. بلافاصله بعد از جشنواره سه، چهار پیشنهاد داشتم که در کویر می‌گذشت اما برایم سخت بود. نمی‌توانستم ارزش افزوده‌ای هم برای آن‌ کارها باشم. الان می‌توانم بدون تعارف بگویم در «ایستاده در غبار» ارزش افزوده داشتم. این فیلم معجزه داشته و پاداش صبوری‌ام بود. اگر پیشنهادات قبلی را پذیرفته بودم، این نقش نصیبم نمی‌شد. چون چهره‌ای می‌خواستند که شناخته شده نباشد و تماشاگر از او ذهنیتی نداشته باشد. کلا در زندگی‌ام، اتفاقات دیر می‌افتد اما بالاخره می‌افتد. بهتر است خیلی به این موضوع فکر نکنم. بالاخره در زمان خودش پیش می‌آید. برای کار برخلاف امور دیگر، خیلی صبورم.»

وی گفت: «اما دیگر پیشنهاد بازی در فیلم جنگی را نمی‌پذیرم چون فیلم‌هایی جنگی که ساخته می‌شوند، بیشتر مضحک هستند تا جنگی. در طنز، بازیگر خیلی خوبی هستم. البته فکر می‌کنم اگر کسی با من آشنا نباشد، چنین پیشنهادی نمی‌دهد.»

سهمم را بیش از بازیگر می‌دانم

او که برغم بازی درخشانش در جشنواره فجر کاندیدا هم نشد، در این باره تصریح کرد: «یکی از داوران جشنواره فجر گفت متفاوت‌ترین و بهترین بازی مال تو بود. اصلا به جایزه و نامزد شدن فکر نکرده بودم. شاید اگر از اول جشنواره برای جایزه، انرژی می‌فرستادم، اتفاق می‌افتاد. کار خیلی سختی بود. اگر تماشاگر بازیگر نقش اصلی را دوست نمی‌داشت، چه بلایی سر فیلم می‌آمد؟! سهم خود را بیش از بازیگر می‌دانم، تخیلم را وارد کار کردم. هرچه در تئاتر یاد گرفته بودم، در این فیلم به کار گرفتم. سر صحنه می‌فهمیدم کدام سکانس را می‌گیریم. خیلی آماده نبودم. البته از نظر بدنی کم آوردم. هر چند در پایان تکاور شده بودم!»

این هنرمند ادامه داد: «بیشتر موفقیتم، به دلیل چینش درست موقعیت‌هاست. آدمی که خشم و عاطفه‌اش شبیه پدران‌مان است که همه دوستشان داریم. طبق عادت تئاتری، چندین بار با تماشاگران فیلم را دیده‌ام. واکنش‌هایشان خیلی جالب است. مادرم که تازه کار با تلگرام را یاد گرفته می‌پرسد، پیغام می‌دهد«حاج احمد چطوری؟»

پدرم را بازسازی کردم

حجازی فر با ارایه توضیحاتی درباره شیوه بازی‌اش در فیلم «ایستاده در غبار» افزود: «برای بازی در این فیلم، پدرم را بازسازی کردم. دو تا از عموهایم در عملیات کربلای 5 شهید شدند. از آن‌ها الگو گرفتم. مادرم با دیدن اولین صحنه‌ای که با ریش دیده می‌شوم، گفت: «باباتی!». الگوی ذهنی‌ام، آدم‌های دوست داشتنی آن دوران بودند. حتی کسانیکه به جنگ باور ندارند، برای آدم‌های آن احترام قایلند. جالب است مثلا در سینما زن و شوهری حزب‌اللهی نشسته‌اند که مرد در طول فیلم توضیحاتی به همسرش می‌گوید، چند صندلی آن طرف‌تر هم چند دختر هستند که از ظاهرشان پیداست تعلقی به این فضاها ندارند اما واکنش‌شان به فیلم مثل هم است و من لذت می‌برم. آن هم در شرایطی که از چپ و راست، مسابقات خوانندگی، استندآپ کمدی و ... همه را مقابل هم قرار می‌دهند اما تماشاگران ما، انگار بیشتر همدیگر را دوست دارند چون قهرمان این فیلم، قهرمانی ملی است که به نفع هیچ جناحی مصادره نشده است.

مدیران با اشتباه‌هایشان، دافعه ایجاد می‌کنند

وی با ابراز تاسف از وضعیت آثار دفاع مقدس خاطرنشان کرد: «بلایی که بر سر تئاتر و سینمای دفاع مقدس ما آمده، به دلیل سوءمدیریت‌هاست در حالیکه آدم‌های جنگ کاملا دوست داشتنی‌اند. به یاد دارم در اختتامیه یکی از جشنواره‌های تئاتر دفاع مقدس که جشنواره بسیار پراشتباهی بود، همین که پدر شهید جهان آرا روی صحنه رفت، از همان ردیف اول تعدادی از بچه‌ها که در شروع برنامه مدام دبیر جشنواره را هو کرده بودند، «ممد نبودی» را خواندند. برگزارکنندگان جشنواره اول خیلی ترسیدند، فکر کردند بچه‌ها مسخره می‌کنند اما در 30 ثانیه کل سالن به پا خاستند و ممد نبودی را خواندند و گریه می‌کردند. حالا هم که این خاطره را یادآوری می‌کنم، موی تنم سیخ می‌شود. برای سربازان و کشته‌های وطن‌شان ارزش قایلند اما مدیران با اشتباه‌هایشان دافعه ایجاد می‌کنند و این کار خیلی هنر می‌خواهد ولی «ایستاده در غبار» نقطه بسیار روشنی در کارنامه موسسه اوج است.  یک شخصیت جنگی زمانی ملموس می‌شود که هم اشتباهش را ببینیم و هم نرمی‌اش را.»

باید کارهایی انجام دهی که وظیفه‌ات نیست

او که این روزها بشدت درگیر تمرین «مکبث» است که شهریور ماه در جشنواره تئاتر عروسکی به صحنه خواهد رفت، افزود: «در این نمایش «مکبث» را بازی می‌کنم. چون تئاتر را به چشم حرفه‌ای نگاه نمی‌کنم. کاملا آن را به عنوان فضایی برای تجربه کردن و یاد گرفتن نگاه می‌کنم. از طرف دیگر مخاطب تئاتر محدود است. الان موفقیت تئاتر لزوما به خوب بودن کار، بستگی ندارد. هنرمند باید توانایی کارهای دیگر هم داشته باشد. جایی هم که پول نیست، خیلی از کارها را باید خودت انجام دهی؛ کارهایی که اصلا وظیفه تو نیست. این‌ها خسته‌ام می‌کند. هیچ دوست ندارم فقط به خاطر درآمد کار کنم. همین که کار بتواند هزینه‌ها را پوشش دهد، برایم کافی است. در تئاتر نگاهم اصلا انتفاعی نیست.»

«ایستاده در غبار» برایم نوعی نشانه است

حجازی‌فر تاکید کرد: «تئاتر واقعا سخت است. هر بار که کار می‌کنم، می‌گویم آخرین کارم است. باید کمی شیوه کارم را تغییر بدهم نه فقط به خاطر خودم بلکه به خاطر بچه‌هایی که می‌شناسم. بازیگرانی داریم که درس بازیگری خوانده‌اند ولی سینما از آن‌ها بهره نمی‌برد چون آنان را نمی‌شناسد. گاهی حس می‌کنم باید با همین تیم تئاتری‌ام در مدیومی دیگر کار کنم. به هر حال تجربه است. شاید هم اصلا موفق نشوم ولی «ایستاده در غبار» برایم نوعی نشانه است. دوستان قدیمی‌ام می‌دانند همیشه از سینما حرف زده‌ام. اصلا به خاطر سینما دانشگاه رفتم. این طور آدمی هم نبوده‌ام که به دفاتر فیلمسازی بروم و درخواست نقش کنم. در حالی که تعدادی از دوستانم چنین می‌کردند اما به من برمی‌خورد که چنین کاری کنم.»

همیشه وسوسه هست

وی با تاکید بر اینکه هرگز دوست ندارد کاری را برخلاف علاقه‌اش انجام دهد، گفت:« بازیگری بویژه در سینما بهترین کار دنیاست. خوب پول می‌دهند و نازت را هم می‌کشند! با این حال در اوج نیاز، یکسری کارها را قبول نکردم چون به تأثیرگذاری‌اش می‌اندیشیدم. در حد ناچیز و فقط به خاطر درآمد، بعضی از آن پیشنهادات را پذیرفتم. فقط به خاطر این کار زنده‌ام. اگر امروز این «مکبث» نباشد، هیچ کاری برای انجام دادن در این دنیا ندارم. این است که مرا نگه داشته وگرنه براحتی می‌توانم افسرده شوم. جالب است وقتی تصمیم می‌گیری کاری را انجام ندهی، از چپ و راست پیشنهاد می‌آید! همیشه وسوسه هست!»

این بازگر و کارگردان تئاتر ادامه داد: «در تئاترهمه جور تجربه‌ای دارم؛ از متن‌های کلاسیک شکسپیر تا بیضایی یا کارهایی آیینی، یا مثلا اجرایی براساس افسانه آذری «سارای». به نوعی مرده شور هستیم! کاردر شهرستان خیلی سخت بود. همه کاری کردم؛ عکاسی، تدوین، برگزاری همایش، بازاریابی، مدرک بازاریابی بین‌المللی دارم. هرکاری کردم تا ناچار نشوم کاری را که دوست ندارم، انجام دهم. ترجیح می‌دهم اگر کاری مورد علاقه‌ام نباشد، کار بی‌ربط انجام دهم. الان با افتخار می‌گویم ولی وقتی بازاریابی می‌کردم، آب می‌شدم از خجالت.»

صدای گنجشک‌ها و سکه‌ها را می‌شنیدم

هادی حجازی فر در بخش پایانی این گفتگو با یادآوری تجربیاتش در دوره سربازی به ایسنا گفت: « دوره سربازی‌ام در زندان بود. هیجده نوزده ساله بودم و مسئول فرهنگی و باید حکم اعدام می‌خواندم. با زندانیان دوست شده بودم. با پسری به نام مجتبی دوست شدم که اعدامش کردند. یادم است وقتی می‌خواستند او را ببرند از من جوراب خواست، جوراب خودم را دادم. او را بردند. حکم را خواندم. چارپایه را کشیدند. وقتی افتاد، نگاه نکردم اما صدای گنجشک‌ها و سکه‌ها را می‌شنیدم. باید در حال آویزان بودنش، عکس می‌گرفتیم و ما سربازهای بینوا او را روی برانکارد می‌بردیم در حالیکه جورابم پای او بود. مرگ و زندگی بود و زندگی او را اجرا کردم که یک کار کاملا تجربی و ناتورئالیستی بود.»

او در پایان مطرح کرد: «همه بخش‌های زندگی‌ام دراماتیک است. علی‌رغم اینکه بشدت ولخرجم، در خرج کردن ایده، بشدت خسیسم. گاهی فکر می‌کنم ای کاش این اندازه تجربه‌های سخت نداشتم. یک ساندویچی معمولی بودم که ماه رمضان ساندویچ سرد می‌فروخت، اما الان که این جا هستم، راضی‌ام.»

 

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon