«فاطمیون» پیش‌قراول نبرد سوریه بودند/«ارتش» چندین لشکر داوطلب شهادت دارد

«فاطمیون» پیش‌قراول نبرد سوریه بودند/«ارتش» چندین لشکر داوطلب شهادت دارد

مقام معظم رهبری اولین کسی است که خانواده فاطمیون را به حضور پذیرفتند و این معنای بلندی دارد و باید از این پتانسیل ایجاد شده استفاده کرد.

 به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،سردار فلکی را بیشتر از هر کس، بروبچه‌های تیپ ادوات لشکر 10 سیدالشهدا(علیه السلام) می‌شناسند. او سال‌ها فرماندهی این یگان را که شامل واحد‌های دیدبانی، خمپاره، اسلحه 106 و مینی‌کاتیوشا یا 107 و... می‌شد، در روزهای سخت جنگ تحمیلی بر عهده داشت. او اما در دوران بازنشستگی هم دست از جهاد نکشیده و در دو جبهه فعال است؛ اول، جبهه فرهنگی با تشکیل و اداره هیئت رزمندگان تیپ نینوا که یکی از قدیمی‌ترین و پرمخاطب‌ترین هیئات رزمندگان سطح کشور است. او در این هیئت، با کمک همرزمان قدیمی‌اش، خاطرات و تاریخچه تیپ نینوا را هم مدنظر قرار داده و در روندی حرفه‌ای، با کمک جمعی از نویسندگان در حال آماده‌سازی و تکمیل این مطالب برای انتشار در قالب چندین کتاب است. ناگفته نماند که حاج محمدعلی کتاب «رؤیای پرواز» را با محوریت بخشی از خاطرات خود و برادر شهیدش نیز نوشته که متاسفانه پس از اتمامش، هنوز تجدید چاپ نشده است. این فقط بخشی از فعالیت‌های حاج محمدعلی در حوزه فرهنگ است.

جبهه دیگری که این سردار در آن فعالیت می‌کند، مبارزه با تکفیری‌ها در سوریه است. او فرماندهی در این عرصه را تجربه کرده و ابتدا که با درخواست ما برای گفتگو با موضوع بررسی وضعیت مبارزه با تکفیری‌ها و داعش در سوریه مواجه شد، طفره می‌رفت. او صحبت در مورد نبردی که این روزها در حال انجام است را از لحاظ امنیتی، پرخطر می‌دانست و وقتی بارها به او قول دادیم که به سراغ مطالب طبقه‌بندی‌شده نرویم، بالاخره دعوت ما را پذیرفت و به ساختمان مشرق آمد. گفتگوی ما دقیقا دو ساعت و 58 دقیقه بی‌وقفه انجام شد و آنچه در ادامه می‌خوانید، تنها بخش اندکی از این هم‌کلامی نسبتا طولانی است. متن این گفتگو را قبل از انتشار نیز در اختیار سردار فلکی قرار دادیم تا باز هم اصلاحاتی را در آن اِعمال کند. خواندن این گفتگو را به کسانی که می‌خواهند دلاورمردی‌های فاطمیون و نیروهای جان بر کف ارتش جمهوری اسلامی ایران را از زاویه‌ای دیگر ببینند، پیشنهاد می‌کنیم...

*اگر موافق باشید، صحبت را از بافت نیروهای مبارز و فعال در سوریه آغاز کنیم...

- ما در سوریه ضعف‌هایی داریم که الان نمی‌خواهم وارد آن بشوم ولی بخشی از آن ناشی از ضعفی است که ما در ایران داریم. ما از اینجا به جنوب لبنان می‌رویم و شیعیان آنجا را حمایت می‌کنیم؛ به بحرین و یمن می‌رویم؛ این همه هزینه می‌کنیم و شیعیان آنجا را حمایت می‌کنیم.

در حال حاضر بیش از یکی دو میلیون شیعه و مسلمان معتقد به اسلام محمدی(ص) از برادران افغانستانی در ایران داریم که در ادوار گذشته جمعیت این افراد در ایران بسیار بیشتر از این عدد و رقم می‌شد. ما در ایران بعضا به این افراد یا به عنوان خلافکاران مواد مخدر و یا شرور نگاه می‌کردیم و یا کارگران ساختمانی.

نسل دوم و سوم این برادران متدین که بیش از سی سال است خانواده‌هایشان در ایران زندگی می کنند بخاطر تعهدشان به اسلام و شناختشان از تکفیری‌ها نه بخاطر از قوم ونژادشان دفاع کنند بلکه به خاطر حمایت از ذات شیعه بودن، در سوریه جنگیدند و خونشان باعث شد که به ما ثابت کنند 3 میلیون افغان در این مملکت هستند که باید به این افراد نگاه مثبت داشته باشیم.

ما در لبنان سید حسن نصرالله را پیدا کرده‌ایم در حالی که در اینجا از بین این همه روحانی فعال و انقلابی، یک نفر لیدر و رهبر حاضر در عرصه نبرد را نشناخته‌ایم و این خیل عظیم نیرو را سازماندهی نکرده‌ایم.

ما از این سه میلیون افغان شیعه، نتوانسته‌ایم به خوبی حمایت کنیم. خیلی بد است که 30 سال شیعیان افغان را با همه مظلومیت و مقاومتی که در افغانستان در مقابل استکبار شرق و غرب داشتند، نادیده گرفتیم و آن ها را فقط با نگاه عمله سر چهارراه و یا خلافکار دیده‌ایم. این نسل آمدند و در سوریه با آن حماسه و با آن ایثار و شجاعت و شهامت، تحت فرماندهی نیروهای ایرانی، خوش درخشیدند.

این افغان‌ها تحت فرماندهی نیروهای حاج قاسم از سقوط زینبیه و دمشق و فرودگاه ممانعت کردند و ریخته شدن خون این شیعیان افغان، ما را تحریک و وادار کرد که برویم و کمکشان کنیم. اول آن‌ها رفتند و پیشقراول بودند. فکر نکنیم ما ایرانی‌ها در سوریه می‌جنگیم. این مردان افغان هستند که آن‌جا تحت فرماندهی ما حماسه‌آفرینی می‌کنند.

دو تا اتفاق افتاد که می‌خواهم به آن پرداخته بشود. اسم فاطمیون هم جزو امدادهای واضح الهی است. اسم فاطمیون باعث شد دو اتفاق بزرگ در جهان اسلام رخ بدهد. 1- ما در زمان جنگ، مأمور بودیم در مقابله با حزب بعث عراق، وحدت بین اقوام را ایجاد کنیم. لر، کرد، بلوچ، فارس، عرب و همه اقوام را در قالب‌های مختلف، به لشکرهای رزمی‌ تبدیل کردیم و هیچ وقت هم جرأت این را نداشتیم که بگوییم چقدر برادران سنی و چقدر برادران افغان در این جنگ بوده‌اند. اما این پرچم فاطمیون برافراشته شد. هسته اولیه ارتش آزادیبخش شیعیان و مسلمانان جهان در سوریه فراهم شد. امروز این توفیق را ما بچه‌های نسل زمان جنگ داریم که آن زمان، وحدت بین اقوام را ایجاد کردیم، حالا وحدت بین ملل را ایجاد کنیم.

لشکر زینبیون که پاکستانی هستند، با فرماندهی برادران سپاهی عمل می‌کنند. لشکر فاطمیون، چندین تیپ دارد که برادران افغان هستند و حتی برادران سنی هم در این لشکر دیده می‌شوند. هدایت این لشکر هم با برادران سپاهی است. ما در این لشکرها هم در سطح صف و هم در ستاد، فرماندهانی از سپاه و نیروهای خودشان داریم. این لشکرها در کنار هم با یک لباس، با یک پرچم و با یک سازمان در یک جبهه، جهاد می‌کنند. لشکر حیدریون هم داریم که برادران عراقی هستند. لشکری داریم به نام حزب الله که دو بخش است؛ یکسری‌شان حزب الله لبنان هستند و عده دیگری حزب الله سوریه از اهالی دمشق و نبل و الزهرا هستند.

تشکیل هسته اولیه ارتش آزادیبخشی با این هدف است که ان‌شا‌الله قرار است ما 23 سال دیگر به نام اسرائیل، چیزی نداشته باشیم. الان این لشکرها کنار مرز اسرائل هستند. پایه و اساس این مبارزه را همین برادران فاطمیون گذاشتند.

اتفاق دومی که که رخ داده و خوشبختانه به مرور در حال همه‌گیر شدن است، نگاه قبلی ما به این برادران تغییر کرده وقتی یک پیرمرد افغان را می‌بینیم، می‌گوییم نکند پدر یک شهید مدافع حرم باشد؟ وقتی یک خانم افغان را در مشهد یا در قم و حتی در تهران می‌بینیم، می‌گوییم نکند ایشان یک خواهر، مادر یا همسر شهید باشد؟... البته این نگاه هنوز خیلی جا نیفتاده است.

نگاه بدی که در این چند ساله به برادران و خانواده‌های افغان داشته‌ایم، باعث شده از این پتانسیل بسیار قدرتمندی که در مملکتمان داشتیم، به خوبی استفاده نکنیم.

در زمان جنگ، تیپ فاطمیون از همین برادران افغانستانی بودند که به لحاظ تعهدشان به اسلام و درک‌شان از شرایط استکباری و نقش حزب بعث بصورت مستقل در قالب یک تیپ عمل می کردند.

دو اتفاق افتاده، یکی تشکیل ارتش آزادیبخش شیعی که الان فرمانده‌اش حاج قاسم سلیمانی است و مطیع امر رهبر انقلاب هستند و یک جبهه این ارتش در سوریه است و یک جبهه دیگرش در عراق است و جبهه دیگرش در یمن. قرار نیست که همه این ارتش از نیروهای ایرانی باشند. در هر منطقه‌ای که احساس می‌شود این ارتش در آنجا نیاز است، با ساماندهی مردم همان منطقه، نیروی لازم تامین می‌شود.

اتفاق بعدی این است که ما در مملکت خودمان چند میلیون افغانستانی داریم که در این چندین ساله به ایران آمده و رفته‌اند که ما این‌ها را سامان نداده‌ایم. حتی در ماه محرم هم دسته‌های عزاداری این‌ها را تحویل نگرفته‌ایم و خودمان را از آن‌ها جدا کرده‌ایم. این ضرر ماست. کی باید به این مهم برسیم؟
 

*چرا تعداد نیروهای ایرانی در مقایسه با بقیه نیروها خیلی کمتر است؟

- تدبیر این نیست که ما به عنوان نیروی عمل‌کننده برویم. ما دنبال این هستیم که بچه‌هایی که می‌توانند آموزش و سازماندهی بدهند و مدیریت کنند به سوریه بروند و نیروهای خود آن مناطق، وارد عمل بشوند.

به دلیل اینکه حدود 30 تا 40 درصد نیروهای ارتشی در جریانات ضد دولت سوریه بودند و به دلیل اینکه متمولین سوری گردانندگان این حرکت‌ها بودند بعد از گذشت 4-5 سال، مردم عادی به این نتیجه رسیدند که این حادثه بجز خون و خونریزی و زخمی شدن و ویرانی و خرابی، هیچ چیزی برایشان نداشته، لذا اقبال عمومی و گرایش مردم عادی به آن‌ها به شدت کم شده و برعکس اقبال عمومی ‌برای گرایش به سمت دولت فعلی بیشتر شده است.

ارتشی که یک تعدادی از سردمدارانشان رفته بودند به خارج از سوریه، تعدادی از پادگان‌هایشان تسخیر شده بود و تعدادی از یگان‌هایشان متلاشی شده بود، امروز «منسجم» و «مطمئن» شدند و تجدید قوا کردند، لذا چون چنین اتفاقی افتاده دیگر لزومی‌ ندارد که ما به آنجا لشکرکشی کنیم. به همین خاطر ‌می‌توانیم در کنار برادران ارتش سوریه، با سازماندهی نیروهای بسیجی سوریه، آن‌ها را برای مبارزه آماده کنیم. ما شاید بتوانیم ظرف یک مدتی اشغال دشمنان را در سوریه از بین ببریم؛ همچنان که در کردستان خودمان هم ما این کار را ظرف یکی دو سال انجام دادیم اما کنترل نفوذ دشمنان در سوریه به عهده خودشان است و ما نمی‌توانیم این نفوذ را از بین ببریم. این تغییر نظام و رییس جمهور برای آن مقطع است که حضور دشمن از بین رفته باشد و آن‌وقت نفوذ را در آرامش و با پیاده کردن عدالت می‌توانیم از بین ببریم. ما ظرف دو سال حضور دشمن را در کردستان و غرب از بین بردیم، اما سال‌ها طول کشید تا عدالت و حقانیت‌مان را به مردم محروم کردستان و غرب کشور بشناساینم و امروز می‌بینید که پیرانشهر، بانه و سردشت یکی از امن‌ترین مناطق کشور هستند که‌ هر کسی می‌خواهد برای بچه‌اش جهیزیه بگیرد یا وسایل منزل بخرد، به آن جا می‌رود. 20 سال پیش همین جا پاسداران ما را با موزاییک سر می‌بریدند. در سوریه باید مردم و دولت مردمی با استفاده از این شیوه، نفوذ اجانب را از بین ببرند و این کار خودشان است.

*نظریه‌ای وجود دارد که معتقد است ما به دنبال امحاء کامل داعش در سوریه نیستیم و می‌خواهیم آن‌ها در همین منطقه باشند تا بشود مدیریتشان کرد. شما با این گفته موافقید؟


- خیر. من موافق نیستم. استکبار جهانی به هیچ عنوان دست از سر ما بر نمی‌دارد تا زمانی که قدرت ما بالا باشد.

آن کسانی که می‌گویند چه ضرورتی دارد ما با دنیای غرب تنش داشته باشیم، باید بگوییم، اگر این تنش‌ها را چند وقت دیگر تحمل کنیم، ما به اندازه آن‌ها می‌شویم و دیگر آن‌ها جرأت نمی‌کنند با ما مقابله کنند. ما به دنبال ساخت بمب هسته‌ای نیستیم و فقط به دنبال این هستیم که ثابت کنیم مردم و کشور و میهن ما قابلیت و این توان را دارد که از تمام جنبه‌ها اعم از انسانی علمی اقتصادی فنی و قوانین حقوق بشر و حتی نظامی بالاتر از فرانسه و انگلیس و اتریش و دانمارک برود.

اگر ما دشمن فعلی که علیه ما دارد سازماندهی می‌شود را از بین ببریم، این دیگر جایی برای کشور دیگری نخواهد داشت. وقتی خودمان را قدرتمند نشان بدهیم، دیگر این‌ها کاری نمی‌توانند علیه ما بکنند.

*بقیه نیروهای داعش اگر از سوریه خارج بشوند، کجا خواهند رفت؟

- من بنا به دلایلی از پاسخ به این سئوال شما طفره می‌روم. سر امام حسین (ع) را چه کسی برید؟ ضربه به سر حضرت علی(ع) را چه کسی زد؟ می‌خواهم بگویم این تفکر همیشه هست. من فکر نمی‌کنم در این 1400 ساله چنین ساختاری را نداشته‌ایم. همیشه بوده و خواهد بود. گاهی قوی و گاهی ضعیف. هر چقدر ما قوی باشیم، آن‌ها هم ما را می‌پذیرند. ما اگر قدرتمان را آنقدر بالا ببریم که آمریکا و انگلیس و فرانسه خودشان را در سطح ما و پایین‌تر ببینند، داعش دست پرورده تفکر و پول عربستان و سازماندهی اسراییل و حمایت غرب و ترکیه است. من به قدرت ایران باور دارم.
 

*چه شد که به سوریه رفتید؟

- سال 93 بعد از اینکه داعش به عراق حمله کرد، من داوطلب بودم که بروم. ساکم را بستم و کارم را انجام دادم و تا پای هواپیما هم رفتم اما به دلایلی آن پرواز، آن روز و چند روز دیگرش، کنسل شد. قرار بود به همراه تعدادی از فرماندهان و مربیان نیروی زمینی به آنجا برویم و ببینیم که در کجا می‌توانیم مفید باشیم. ما حدود 50 نفر از بازنشسته‌های سپاه بودیم که پایین‌ترین مسئولیت‌مان در زمان جنگ، فرماندهی گردان بود. تدبیر بر این شد که به عراق نرویم. فکر کنم خردادماه 93 بود. بعد از آن به ماه مبارک رمضان رسیدیم و مشغول روزه شدیم.

اواخر ماه مبارک رمضان بود که برای آزادسازی سد موصل از ما درخواست شد که به عراق برویم. من دیدم که کار عجله‌ای است و قبول نکردم. مدیریت جنگ ما در سوریه و عراق جای بحث دارد. تجربه من می‌گفت که نباید بروم. قدری معطل ماندم تا سال 94 که حجم اعزام نیروهای ما به سوریه بیشتر شد چون عملیات محرم در جنوب حلب و برای ازادسازی خان طومان و عفرین و الحاضر، در پیش بود. مقدماتی هم برای آزادسازی شمال حلب فراهم شده بود. من با یک نفر دیگر از طریق سپاه به سوریه رفتیم و چند مدتی را در آنجا بودیم تا مصادف شد با عید نوروز و این امکان را برایمان فراهم کردند که خانواده‌مان برای زیارت به دمشق بیایند. خانواده ما هم به سوریه آمدند و 5-6 روزی مشغول زیارت بودند و بعدش با هم به ایران برگشتیم.

آشنایان فکر می‌کردند که همه جای سوریه در حال جنگ است و وقتی خانواده آمدند و عکس‌هایی را برای اقوام فرستادند، آن‌ها فهمیدند که در دمشق، آرامش برقرار است خیلی از ذهنیات غلط رفع شد.

بعد از آن دیگر من اعزام نشدم و در حال انتظار به سر می‌برم.

*در مورد حضور ارتش جمهوری اسلامی در نبرد سوریه هم قدری برایمان بگویید.

- خاصیت خون، جوشش غیرت دینی است. وجود ما غیر از بحث تکلیف، باعث می‌شود غیرت مردم در کشورهای اسلامی ‌به ویژه در ایران به غلیان بیاید و مردم احساس غرور می‌کنند.

مثلا در تشییع جنازه یک شهید، جمعیت زیادی را می‌بینید که آمده‌اند، الزاما این جمعیت به این معنا نیست که همه آن‌ها آمادگی برای شهادت دارند اما این را می‌گویند که ما این اتفاق را تایید می‌کنیم و به آن افتخار داریم. لذا اقشار مختلفی از مردم تمایل داشتند که در این حماسه شرکت کنند و با کمک‌های نقدی و غیرنقدی و اعزام‌هایشان، کمک می‌کردند.
 

در بین این اقشار، ارتش جمهوری اسلامی‌ احساس تکلیف کرد که در این عرصه نقشی داشته باشد. آنچنان که من می‌دانم، به حاج قاسم سلیمانی اعلام می‌کنند که ما هم می‌خواهیم نقشمان را ایفا کنیم. حاج قاسم این موضوع را خدمت حضرت آقا گزارش می‌دهند و ایشان هم استقبال می‌کنند از این انگیزه حماسی و مقدس و الهی. تعدادی از برادران داوطلب یگان‌های مختلف ارتش که عمدتا از متخصصین رشته هوابرد بودند، اواخر بهمن سال 94 به سوریه اعزام شدند.

با توجه به اینکه توانمندی این عده آنقدر بود که خودشان بتوانند مستقل عمل کنند، اما تدبیر بر این شد که آن‌ها در درون یکی از یگان‌های فاطمیون قرار بگیرند. این توفیق را خدا به من داد که به نیابت از فاطمیون در خدمت این دوستان بودم.

فضا و شرایط را ما به این عزیزان انتقال دادیم. بعد از گذر زمان کوتاهی یگان تحویل خودشان شد. نه درجه‌شان و نه حتی سلاح سازمانی‌شان در ایران با فاطمیون یکی نبود و پس از حضورشان در سوریه و در مدت کوتاهی که درکنار برادران فاطمی بودند، با آنها هم‌سازمان، هم‌لباس و هم‌سنگر شدند و به صمیمیتی مثال زدنی رسیدند.

به امیر پوردستان هم اعلام کردم که این افتخار ماست که در یکی از جبهه‌های رزم بین‌المللی خارج از ایران همانند دوران دفاع مقدس، همسنگر و همرزم برادران ارتش جمهوری اسلامی باشیم.

*از روحیات برادران ارتشی هم ذکری کنیم.

- هیچ فرقی نمی‌کرد و مثل بروبچه‌های بسیجی بودند. من با فرمانده اعزام کننده‌ این‌ها در ایران صحبت کردم و می‌گفت: یکی از دغدغه‌های من این است که چگونه از سیل موج درخواست‌کننده برای اعزام جلوگیری کرده و بر اساس تدابیر ستاد کل فقط تعداد لازم را اعزام کنم. و الا اگر من رهاشان می‌کردم، چندین لشکر داوطلب داشتیم.

نقش این برادران هم نقش بسیار موثری بود. هم شهید شدند و هم مجروح دادند اما هیچ تاثیر منفی در روحیه‌شان نداشت و از عزم‌شان کم نکرد. هم با تجربه بودند و هم شجاع و با انگیزه.

من نمی‌خواهم شعار بدهم، اما اگر ما آنجا ممانعت نمی‌کردیم، همه این آدم‌ها دوست داشتند در خط اول بجنگند و در خط اول، سنگر این‌ها با سنگر برادران سپاهی و افغان، یکی بود و در یک سنگر باهم استراحت می‌کردند.

این از افتخارات ارتش است که به رغم دادند شهید و مجروح، از انگیزه‌هایشان کم نشد و رشادت‌شان تحت تاثیر قرار نگرفت.

*یکی از مسائلی که دشمنان مطرح می‌کنند، حق ماموریت‌های بالایی است که ادعا می‌شود به مدافعان حرم پرداخت می‌شود. شما که آنجا فرمانده بوده اید، جوابی به این ادعاها دارید؟

والله آدم‌هایی که از ایران یه سوریه می‌آیند، ماهی 100 دلار به عنوان عیدی بهشان می‌دهند.

*شما مشکل زبان و گفتار با رزمندگان فاطمیون نداشتید؟
- این عزیزان عمدتا فارسی را به خوبی حرف می‌زنند و در این رابطه اصلا مشکلی وجود نداشت. همین که در این چند دهه نتوانستیم رابطه صمیمی ‌با برادران افغان در ایران داشته باشیم، آن جا هم این مشکل را داریم. نمی‌توانیم به خوبی با آن‌ها ارتباط بگیریم. در حالی که چیزی حدود 20 تا 25 درصد از آن‌ها، نماز شب‌شان ترک نمی‌شود و می‌شود همان شور و حال رزمندگان زمان جنگ را در آن‌ها دید.

متاسفانه پرچم فاطمیون بلندگو ندارد. در دولت افغانستان هم محدودیت‌هایی دارند و برای کسی که به نبرد سوریه بیاید، 17- 18 سال زندانی هم در نظر گرفته‌اند!

اما ما در مملکت خودمان باید بلندگو در اختیار آن‌ها قرار بدهیم. ابوحامد (شهید توسلی) یکی از فرماندهان فاطمیون بوده و ما به جز چند همایش، از این گروه خیلی حرفی نمی‌زنیم. ما می‌توانیم به یک ساماندهی کلان برای تبلیغ در این زمینه برسیم. این فرزندان افغان که در ایران بوده‌اند و گاها دو رگه هم هستند، رفتاری دارند که همان رفتار برادران بسیجی زمان جنگ را تداعی می‌کند و کم هم نیستند. شاید در نگاه اول هم نتوانید متوجه افغان بودن آن‌ها بشوید. نیروهای بسیار پر انرژی هستند که آموزش هم دیده‌اند و خوب می‌جنگند. خیلی‌هایشان هم اعزام مجدد می‌شوند.

مقام معظم رهبری اولین کسی است که خانواده فاطمیون را به حضور پذیرفتند و این معنای بلندی دارد و باید از این پتانسیل ایجاد شده استفاده کرد.

منبع:مشرق

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران