ارتباطات فست فودی نسل Z
از «ارتباط بادکنکی» که از پربینندهترین برنامههای یوتیوب است تا ارتباط کوهنوردی و پارتنر تهرانگردی، مدلهای جدیدی از ارتباطات جوانهای اواخر دهه ۷۰، ۸۰ و نوجوانان اوایل دهه ۹۰ است که با آنچه بسیاری از دهه پنجاه و شصتیها تجربه کردهاند، فرق دارد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، ادامه یا قطع رابطه را یک بادکنک تعیین میکند؛ چند دختر با بادکنکهایی در دست به خط ایستادهاند و پسری وارد میشود. تعدادی از آنها همان ابتدا و از روی ظاهر پسر با ترکاندن بادکنک، فرصت ادامه ارتباط را از او میگیرند، اما اگر به شناخت بیشتر نیاز داشته باشند، نهایت پس از رد و بدل شدن چند سؤال دَمدستی تصمیم خود را میگیرند.
در این مرحله که بیشتر از چند دقیقه ادامه پیدا نمیکند و زمان تصمیمگیری است یا دخترها بادکنکی را که در دست دارند میترکانند یا پسر شروع به ترکاندن بادکنکها میکند تا در نهایت یک بادکنک نترکیده در دستان یکی از دخترها باقی بماند و این یعنی آن دختر و پسر تصمیم گرفتهاند ادامه رابطه را تجربه کنند. از «ارتباط بادکنکی» که یکی از پربینندهترین برنامههای یوتیوب است تا ارتباط کوهنوردی، پارتنر تهرانگردی و صدها مدل ارتباطگیری جدید همچون بلایند دیت (Blind Date) که همان قرار ملاقات ناشناس است، مدلهای جدیدی از ارتباطات جوانهای اواخر دهه 70، دهه 80 و نوجوانهای اوایل دهه 90 است که با آنچه بسیاری از دهه پنجاه و شصتیها تجربه کردهاند زمین تا آسمان فرق میکند.
اتفاق عجیبی در حال رخ دادن است؛ دوگانهای غریب شکل گرفته و آدمهای تنهای عصر مدرن، در فضایی عیان و بدون حد و مرز، در پی آن هستند تا شریکی پیدا کنند که دغدغههای یکسانشان را با هم به اشتراک بگذارند و هرجا که گمان کردند برداشت اشتباهی داشتهاند، بدون ترس از قضاوت، به آن ارتباط خاتمه دهند؛ این پدیده جدید و قابل تأملی است که باید از منظر کارشناسان و والدین آگاه مورد واکاوی قرار گیرد.
فانتزیهای اغراقآمیز
«قرنها و شاید هزارههای طولانی انسان سر بر آسمان داشت و در این اندیشه بود که روح، آنچنان والا و اهورایی است که بر تن ارجحیت دارد. این دیدگاه در قرن 16 و 17 میلادی تغییر کرد و نگاه انسان به آسمان و اندیشه والا بودن روح جای خود را به «تنانگی» داد؛ بشر دریافت که تن نیاز به رسیدگی دارد و عنصری است که باید به نیازهای آن پاسخ داد. هر دو دیدگاه البته به پیدایش مکتب و نظریههای متعددی منجر شد تا اینکه رنسانس اتفاق افتاد و اندکاندک دانش و علوم مختلفی پدیدار شد که همه یک وجه مشترک داشتند؛ ماده و فیزیک! به طوری که حتی علوم روانشناسی و اقتصادی هم در خدمت همین فیزیک و بدن در آمدند. این دیدگاه تا امروز که به عصر هوش مصنوعی رسیدهایم ادامه پیدا کرده و در کشور ما این پدیده در میان بخشهایی از متولدین نیمه دوم دهه 70 و دهه هشتادیها بیش از نسلهای پیش اهمیت پیدا کرده است.»
دکتر علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی با بیان این مقدمه از رویارویی با نسلی میگوید که در پارهای از موارد از آن سوی بام افتادهاند و در مقابل افراطگرایی سالهای قبل در زمینه روح والا و اهورایی، جسم و نیازهای آن را در اولویت قرار دادند و تنها خودشان را مسئول تعیینتکلیف این نیازها از خوراک و پوشش تا نیازهای دیگر میدانند. به گفته این جامعهشناس، اصل اهمیت قائل شدن برای جسم امر پسندیدهای است، اما افراط در آن به دو دلیل جایز نیست؛ «نخست اینکه با فرهنگ ایرانی تقارب ندارد و دوم اینکه قوانین، خانواده، مدرسه و رسانههای اجتماعی در جهت آموزش مناسب و تبیین این خواسته نوپدید در تمام جهان، بهدرستی عمل نکردهاند. باید به این موضوع اذعان داشت که برخی از جوانان دهههای نامبرده، به گونهای وارد ارتباطات عجیب و غریب شده و از پارتنر بادکنکی تا درج آگهی برای پیدا کردن پارتنر مناسب را امتحان میکنند. اگر هم به هر دلیلی در ادامه دادن آن ارتباط موفق نباشند بهراحتی قطع ارتباط میکنند و سراغ ارتباط بعدی میروند.»
جای خالی تعهد
در گذشتههای نهچندان دور به دلیل نبود بسترهای مدرن، دخترها و پسرها از طریق روابط خانوادگی، تعاملات کوچه و محل زندگی، پیشنهاد نزدیکان و مواردی از این دست با هم آشنا میشدند که در صورت تأیید، در فاصله کوتاهی به ازدواج ختم میشد؛ نحوه آشنایی و ازدواجی که در مواردی هم منجر به شکلگیری خانواده مطلوب نمیشد. شریفی یزدی در مورد این نحوه آشنایی و ازدواج و پیامدهای آن میگوید: «صرف نظر از زن و شوهرهایی که جوهره خوبی داشتند و سعی کردند در کنار هم از پس مشکلات برآیند و آرامش را به زندگیشان دعوت کنند، گروهی از زن و شوهرهای آن نسل که در ابتدای ازدواج شناخت کافی از یکدیگر نداشتند، با مشکلاتی مواجه و به نوعی دچار طلاق عاطفی شدهاند. از آنجا که جدایی رسمی را دور از عرف میدانند، همچنان با وجود همه اختلافات در کنار هم زندگی میکنند و دل آنها به این خوش است که خانواده را حفظ کردهاند.»
گروهی از فرزندان این خانوادهها که در اواخر دهه 70، دهه 80 و حتی اوایل دهه 90 به دنیا آمدهاند، همین جوانان امروز هستند که میخواهند خودشان تعیینکننده باشند. با این اوصاف نمیتوان گفت همه این جوانان انتخاب اشتباهی دارند، اما اغلب روابط عجیب و غریبی که در میان این نسل شاهد آن هستیم، نتیجه همین انتخابهاست. علیرضا شریفی یزدی در این مورد بخصوص هم معتقد است:« آن دسته از جوانانی که تنها برای پاسخ دادن به نیازهای خود وارد روابط میشوند همانهایی هستند که اختیار عمل را به دست گرفتهاند و از آنجا که پدر و مادر یا اطرافیان خود را قبول ندارند خیلی زود تن به رابطه داده و در حال حاضر به جوانانی تبدیل شدهاند که روابط بلندمدت را برنمیتابند و به محض برخوردن به یک چالش، راهحل را در قطع ارتباط میبینند. در حقیقت این گروه که در برقراری روابط طولانی و عجیب و غریب هستند، مهارت حل مسأله را یاد نمیگیرند و این ناتوانی به وجوه مختلف زندگی آنها تسری پیدا میکند، به طوریکه غیر از مسائل اقتصادی که دلیل این روزهای جوانان برای ازدواج نکردن است، ناتوانی در پذیرش مسئولیت و ارتباط طولانی دلیل مهمی میشود که حتی یک بازیگر سینما و تلویزیون در یک برنامه پربیننده در پاسخ به این پرسش که چرا ازدواج نمیکند با صراحت میگوید: شما فکر کنید یکی بیاد که دیگه نمیره... خیلی سخته.»
این تنها آسیبهایی نیست که نسل جدید را تهدید میکند؛ به گفته این روانشناس اجتماعی، پایین بودن اعتماد به نفس، اضطراب، اختلال وسواس فکری-عملی و انواع اختلالات از این دست، محصولات روانی چنین ارتباطاتی هستند.
پلی میان والدین فروتن و فرزندان رُک
از آنجا که نمیتوان همه چیز را سیاه یا سفید مطلق دید، بدون شک میتوان از دل این واقعیتی که بر بخشهایی از جامعه ایران حاکم شده است نکات مثبتی را بیرون کشید و به این واسطه بر بهبود وضعیت کمک شایانی کرد. به عنوان مثال، والدین این نسل خوداندیش، اغلب متولدین اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 هستند؛ والدین جوانی که میدانند اجبار برای انتخاب همسر تا چه میزان آزاردهنده است و از طرفی واقف هستند که دخیل بودن نظرات فردی در انتخاب کسی که قرار است با او یک زندگی مشترک را تشکیل داد تا چه اندازه رضایتبخش است. بنابراین در صورتی که این والدین با مسلط بودن بر اصول فرزندپروری با دختران و پسرانشان تبادل نظر بیشتری داشته و در انتخابهایشان کنار آنها باشند یا در صورت لزوم آنها را با متخصصین و مشاوران متبحر همراه سازند، بدیهی است که پیامدهای مطرح شده به میزان قابل توجهی کاهش پیدا خواهد کرد.
علیرضا شریفی یزدی با تأیید این موضوع به شکاف میاننسلی و در برخی موارد گسست میاننسلی اشاره میکند که در جامعه امروز به دلیل همراه نبودن والدین و فرزندان رخ داده است به گونهای که هر دو فارسی صحبت میکنند اما زبان هم را نمیفهمند. این متخصص با بیان اینکه نسل جدید برعکس والدینشان آیکیو بالا و ایکیو پایینی دارند، معتقد است: «همین موضوع سبب میشود این نسل را طلبکار بپنداریم در صورتیکه آنها به دلیل همین ضریب هوشی بالا و هوش هیجانی پایینتر، حرف و خواستهشان را بهراحتی مطرح میکنند. علاوه بر این آنها اهمیت زیادی به قضاوت دیگران نمیدهند و در صورتی که موضوعی باب میلشان نباشد خیلی رک و واضح با مسأله برخورد میکنند. در واقع با وجود این ویژگیهای مثبت نسل نو و همچنین افزایش امکانات، کاهش تعداد فرزندان و جایگزینی فرزندسالاری با پدرسالاری یا مادرسالاری، والدین باید در گام اول بپذیرند که با یک انسان مستقل صحبت میکنند و سیستم قدرت در خانواده را به صورت افقی توزیع کنند. در گام بعدی هم اجازه دهند فرزند حرف خود را بزند، خواستهاش را بگوید و با کمک متخصصین این حوزه به فرزند القا کنند از پل زدن میان تجربه نسل قدیم و خواستههای نسل جدید استقبال میکنند. در این صورت است که میتوان امیدوار بود صدای زنگ هشدارهایی مثل ارتباط بادکنکی در جامعه کم و کمتر شنیده شود.
منبع: ایران آنلاین
انتهای پیام/