مرحوم دولابی: شیعه معلومات را میشکافد و اوراق میکند
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در عالم هر مذهبی دیدید رد نکنید. نگویید هرز است، پیچ و مهره ندارد. بگویید شیعه یعنی همه. همه اولین و آخرین شکافنده علوم. شیعه علوم را میشکافد، معلومات را میشکافد و اوراق میکند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در عالم هر مذهبی دیدید رد نکنید. نگویید هرز است، پیچ و مهره ندارد. بگویید شیعه یعنی همه. همه اولین و آخرین شکافنده علوم. شیعه علوم را میشکافد، معلومات را میشکافد و اوراق میکند. هر چه معلوم در دنیا هست آنها را میشکافد، شخم میزند، میریزد کنار، مردم راحت میشوند. باقر یعنی شکافنده علم، شکافنده همه ریزه کاریها. امام باقر(ع) علم را شخم زد، شکافت و در عالم پخش کرد. امام باقر(ع) قرآن را که مخفی بود آشکار کرد. حدیث را آشکار کرد. بعد از کربلا، همه علوم را در صندوق گذاشته بودند، درش را بسته بودند. آن صندوق امام زینالعابدین(ع) بود که در خیمه بود. امام را پُر کردند و پنهان کردند. امام زینالعابدین(ع) شاهد بود. آن وقت زمانی که امام باقر(ع) آمد، چیزهایی را که در پدرش بود آشکار کرد. علم را باز کرد، طوری باز کرد که در دوران حضرت صادق(ع) آن حضرت معلّم تمام روی زمین بود. این کار را امام باقر(ع) کرد. حضرت باقر(ع) علوم را شکافت.
جابر در کربلا کنار قبر نشسته بود، حضرت باقر(ع) آمد، بچه بود، پنج ساله بود، پیغمبر خدا به او فرموده بود که جابر، تو پنج امام را میبینی. کنار قبر مطهر که نشسته بود دید صدا میآید. صدای قافله کربلا بود، از شام بر میگشتند. جابر به غلامش گفت: برو ببین چه خبر است؟ گفت: قافله کربلا از سفر شام برگشتهاند. جابر حدیث پیامبر(ص) یادش آمد. پرسید آیا باقر در بین شماست؟ همراهانش گفتند: بله! و حضرت را زیارت کرد.
کربلا که رفتی داخل حرم توی صحنهای اطراف، در مسجد بالاسر، هر جا که توانستی تنها بنشین، زانویت را بغل بگیر. نمیخواهد روضه بخوانی، نمیخواهد گریه کنی، نمیخواهد زیارتنامه بخوانی. زائر که زیارتنامه نمیخواهد، سر تا پای خودش زیارتنامه است. میروی آنجا مینشینی زانویت را که بغل گرفتی، آقا میبیند، آقا میداند این زائر اوست، دست به سرش میکشد، خوابش میکند. برو آنجا اگر خوابت نبرد، بنشین. دفعه اول که رسیدی، اگر پنج دقیقه بنشینی خوابت میبرد، حضرت(ع) خوابت میکند، میگوید از راه آمدهای یک چرت بخواب خستگیات در برود. از راه رسیدهای. داشت میخوابید، نشسته بود، سرش رفت پایین، داشت فکر میکرد که حضرت فرمود: اِرفَع رَأسَک سرت را بالا کن. جمال آقا را که دید همه چیز کنار رفت. هر چه این ده روز اذیّت شده بود، اذیّت کرده بود، هر کاری کرده بود، همه کنار رفت. پروندهاش را انداختند دور، یک پرونده نو به او دادند.
کتاب طوبای محبّت جلد دوم– ص 167
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی
انتهای پیام/