نقاط اشتراک پسرعموها و نحوه نفوذ وهابیت به اسلام/«العیینه» چگونه به ویرانه تبدیل شد؟
«آل سعود چه نسل قدیم و چه نسل جدید، شیفتگان و طالبان حکومت و پادشاهی بودند نه طالبان حق، با این حال، ابن سعود وقتی دید که منفعتش در پذیرش دعوت(وهابیت)بیشتر از خطرش است، موافقت کرد تا از شیخ ابن عبدالوهاب و مذهبش حمایت کند».
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، در بخش نخست کتاب افعی شنهای روان نوشته قاسم الزین به روایتهای مختلف درباره نسب و ماهیت اصلی آل سعود اشاره شده بود، از جمله برخی نسب این قبیله را به یهودیان بنیقریظه و برخی به یهودیان بنی قینقاع نسبت دادهاند.در این بخش همچنین به شگرد اجداد آل سعود برای ادغام در قبایل عربی و نیز نقش ویژه سازمان اطلاعات انگلیس اشاره شده بود. بخش دوم این کتاب که به بررسی ماهیت جد آل سعود پرداخته شده، به طور کامل تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
در بخش دوم هم به ماهیت اصلی جد آل سعود و شگرد خاص وی برای پیوستن به قبایل عرب و چگونگی ورود وی به شبه جزیره عربستان پرداخته شد و اینک سومین بخش از این کتاب با عنوان در و تخته با هم جور شد، تقدیم خوانندگان عزیز میشود:
در و تخته با هم جور شد
ظهور جنبش وهابیت در نجد و تحولات مرتبط به آن یک نقطه عطف دراماتیک در تاریخ جزیره العرب به صورت خاص و در منطقه به صورت عام قلمداد میشود، این جنبش با نام موسس خود یعنی محمد بن عبدالوهاب گره خورده است که نسب آن به یک خانواده یهودی در ترکیه(یهودیان الدونمه) برمیگردد که این خانواده از روی اجبار با هدف مخدوش کردن وجهه اسلام و فرار از فشار سلاطین عثمانی به اسلام نفوذ کرد.
مسئله قطعی و اثبات شده از نظر تاریخی این است که «شولمان» جد امام(وهابیون پیشوند امام را به ابتدای اسم موسس وهابیت اضافه میکنند) محمد بن عبدالوهاب از شهرک بورسا(در حال حاضر این شهر چهارمین شهر بزرگ ترکیه به ویژه از نظر صنعتی به شمار میرود) ترکیه آمده که در آن به نام شولمان قرقوزی(لقبی که بر تاجر هندوانه در ترکیه اطلاق میشود)
شیخ شولمان در طول زندگیاش به تجارت هندوانه دست میزد، اما شغل هندوانهفروشی که از آن ارتزاق میکرد، مناسبش نبود و پاسخگوی نیازها و بلندپروازیهایش نبود به همین سبب تصمیم طرفت با دین و محرمات آن تجارت کند، زیرا سودی که در تجارت با دین وجود دارد بسیار بیشتر از سودی است که در تجارت هندوانه وجود دارد و تجارت با دین هم نیازی به سرمایهای جز عمامه ریش بلند، سبیلهای تراشیده و فتاوای پیشپا افتاده و بی ارزش ندارد.
اینگونه بود که شولمان به همراه همسرش از زادگاهش در بورسا به شام رفت و آنجا نامش را عربی کرد و به سلیمان تغییر داد، ولی طولی نکشید که دروغگویی و اهداف باطل وی برای مردم شام برملا شد و مخالفت خود را با خرید و فروش به نام دین اعلام کردند تا اینکه نظرشان مبنی بر قتل وی محکم شد، ولی وی همانند بزدلانی که از رویارویی میترسند، به مصر گریخت، اما طولی نکشید که مصریها هم وقتی به فریب و خدعه وی و باطل بودن مذهبش پی بردند، او را از کشورشان بیرون انداختند، اینبار به حجاز رفت و در شهر مکه مکرمه اقامت گزید و آنجا جامهای دین را با حیلهگری پر میکرد تا اینکه این جامها پر و لبریز شد، آنگاه مردم مکه برای نجات دین از چنگالهای نفاق و سحر و جادو به سرعت وارد عمل شدند و او را دستبسته و در حالی که زبانش بند آمده بود، از مکه بیرون راندند و این تحولات در کمتر از چهار سال رخ داد. پس از اخراج از مکه، به سمت نجد حرکت کرد و در امواج صحرای گرم و خشک سرگردان شد و اینجا را مکان مناسبی برای کشاورزی(کنایه از کاشت بذر خرافات و عقاید انحرافی) خود یافت، وی در شهرکی به نام العیینه اتراق کرد و طولی نکشید که جای خود را در این مکان تثیت کرد، تا اینکه چهره زشتی از رحم کم آب و خشک صحرا زاییده شد و وی نامش را عبدالوهاب بن سلیمان گذاشت که راه پدرش را تمام و کمال در پیش گرفت و حتی سر سوزنی از راه گمراهانه پدرش منحرف نشد و لباس بیدینی بر تن کرد تا اینکه العیینه فریب خورد. در العیینه، عبدالوهاب و یکی از کنیزان فتاوای جهل و جهالت به عقد هم درآمدند که تعداد فرزند نابغه به دنیا آورد که شیخ محمد بن عبدالوهاب از جمله آنهاست، دین قرقوزی به وی لقب امام و امیر المومنین داده است که از راه پدربزرگ و پدرش پیروی کرد و همانند آنها راه سحر و جادوگری و گمراهی را در پیش گرفت.
وی در طول اقامتش در شهرک العیینه، از سوی حاکم آن که فریبش را خورد، به عنوان قاضی شرع و برای داور میان مردم منصوب شد و دست وی را برای صدور فتاوای متحجرانه بازگذاشت، وی به صدور فتوا در تکفیر مردم و هتک نوامیس و مباح دانستن ریختن خونشان پرداخت و از غلاف فقه بدوی تیشهای را بیرون کشید که با آن گنبدها و ضریحها منهدم شد و اماکن دینی که قدمت آن معادل عمر اسلام بود، ویران شد و جام ساکنان العیینه از آب این کینه وهابی لبریز شد و انگیزه فطری سبب شد تا آنها سریعا حکم قتل و اعدام شیخ را صادر کردند، شیخی که تمام عمرش به نفاق و دورویی گذشت، وقتی شرافتمندان العیینه که واقعا به اسلام ایمان داشتند، تصمیم گرفتند وی را به قتل برسانند، شیخ با فرار خود در لباس زنانه، آنها را غافلگیر کرد در حالی که میراث سنگینی از فتاوای شوم و منفور از خود به جای گذاشت، فتاوایی که منشا آن فکر وهابی نفرتآور بود.
و اینگونه بود که شیخ محمد عبدالوهاب در افکار پراکنده بدویاش آواره و سرگردان شد در حالی که دور و برش را افراد متعصب سادهلوحی فرا گرفته بودند که وی آنها را گول زده بود،این افراد به شیخ توصیه کردند به سمت روستای کم جمعیت که از شرایط سیاسی نجد دور بود، به نام الدرعیه حرکت کنند. مورخان در این باره اجماع نظر دارند که علت اصلی عزیمت شیخ محمد عبدالوهاب برای رفتن به روستای الدرعیه، وجود پایگاهی از مریدان و یارانش بود که فریب اوهام و تجارت وی را خورده بودند.«فعالیتهای محمد عبدالوهاب و آنچه را تبلیغ میکرد، در الدرعیه ناشناخته و غریب نبود، بلکه آن را به خوبی میشناختند و وی مریدان و یاران زیادی داشت که در العیینه با وی نشست و برخاست داشتند و در حلقههای دروس وی شرکت میکردند و از وی فرا میگرفتند»علاوه بر وجوى شماری از طرفداران وی، دلیل آخری که شیخ را به سمت الدرعیه کشاند، این بود که رابطه رهبران الدرعیه(آل سعود) با رهبران العیینه تیره بود و به همین سبب شیخ ابن عبدالوهاب در دشمنی با العیینه و مردم آن، رهبران الدرعیه را همراهی کرد، اما برای کسانی که تاریخ جزیره العرب در دوران ظهور فرقه وهابیت و انتقال موسس آن، محمد بن عبدالوهاب به الدرعیه را پیگیری میکنند،واضح است که محمد ابن سعود امیر الدرعیه در ابتدا دیدار با شیخ و استقبال از وی را به خاطر ترسی که از جانب وی برای حکومت خود احساس میکرد، نمیپذیرفت،«اما در ادامه متقاعد شد که همراهی رهبر مذهب وهابی با وی، غنیمتی به شمار میرود که تا حد زیادی به وی برای تقویت حکومت و بسط و گسترش امارتش کمک میکند»
نگاه محمد ابن سعود به دعوت وهابیت یک نگاه فرصتطلبانه و منفعتطلبانه بود، زیرا وهابیت دعوتی بود که ظاهر آن، دین بود، اما ابن سعود آن را وسیله و ابزاری برای حکومت و دروازهای از دروازههای حکمروایی خود میدانست، پس از آنکه چنین باوری در ابن سعود به وجود آمد، مصمم شد با شیخ محمد بن عبدالوهاب دیدار کند تا از تبلیغ دینی وی با هدف رسیدن به منافع سیاسیاش بهرهبرداری کند و همانند دو شیطان که با یکدیگر دیدار میکنند، با وی نشست برگزار کرد و با چربزبانی خطاب به شیخ گفت :« تو را به سرزمینی که بهتر از سرزمین خودت است، مژده میدهم،به عزت و نیرومندی بشارت میدهم» و شیخ هم در پاسخ به وی گفت:« و من هم تو را به عزت و قدرت و فرمانروایی بشارت میدهم».
پس از جشن نفاق سعودی و ارتزاق وهابی، شیخ محمد بن عبدالوهاب در گفتوگو با محمد ابن سعود شروع به صحبت کردن از منحصر به فرد بودن دعوت خود و اصیل بودن افکارش سخن گفت و اینکه این افکار و عقایدش را از اسلام خالص برای مبارزه با بدعتها و خرافاتی گرفته است که در پیکره نجدی ریشه دوانده است و با زبان فریبندهاش، طرحهایی را برای محمد بن سعود آشکار کرد که این طرحها امکان سیطره آنها بر نجد و اطراف آن را فراهم میکند. خوشحالیزایدالوصفی ابن سعود را فرا گرفت و چشمانداز حاکمیت و فرمانروایی و حکومت بر شانه دعوت وهابیت و عقاید آن را نگریست و هنگامی که ابن عبدالوهاب سخنانش را به پایان برد، ابن سعود با تایید سخنان و تمام آنچه مطرح کرد، در عین حال برای پذیرش مذهب و دعوت شیخ وهابیت) یک شرط در مقابل وی قرار داد و گفت :«ای شیخ،اگر ما به یاری تو و جهاد در راه خدا برخیزیم و خداوند برای ما و تو پیروزی را با سیطره بر این کشور به ارمغان آورد، از این میترسم که تو ما را رها کنی و دیگران را جایگزین ما کنی».
این حرف نشان میدهد که ابن سعود اعتقاد یا تعلقی به مذهب وهابی نداشت و تنها به سودها و منافعی اعتقاد داشت که در نتیجه پذیرش دعوت وهابیت کسب خواهد کرد،مسئله برای وی، ایمان به دعوت دینی نبود که اگر بخواهد از میان این دعوت(وهابیت) و امارت، یکی را برگزیند، قطعا امارت و امور حکومتی را برمیگزید، زیرا آل سعود چه نسل قدیم و چه نسل جدید، شیفتگان و طالبان حکومت و پادشاهی بودند نه طالبان حق، با این حال، ابن سعود وقتی دید که مصلحت و منفعتش در پذیرش دعوت(وهابیت)بیشتر از خطر است، موافقت کرد تا از شیخ و مذهبش حمایت کند، چرا که آن را بهترین وسیله و ابزار برای گسترش نفوذ خود بر نجد و صحرای آن میدانست، بنابراین ترجیح داد بر زین اسب این مذهب و افکار تکفیری آن سوار شود به طوری که میان آن دو(ابن سعود و ابن عبدالوهاب) در سال 1744 میلادی، توافق تاریخی به دست آمد که به توافق الدرعیه معروف شد و پس از آن، ابن سعود دستانش را به سوی شیخ دراز کرد و از وی خواست بیعت کند و گفت :«دستانت را دراز کن، خون با خون و هدف با هدف». و ادامه داد:«این سرزمین، سرزمین توست، از دشمنانت نترس، اگر تمام نجد برای اخراج تو متحد شود، ما هرگز با اخراج تو موافقت نخواهیم کرد».
بدین ترتیب، ابن سعود و ابن عبدالوهاب به تفاهم محکمی میان یکدیگر دست یافتند که نقطه عطف مهمی نه تنها در تاریخ دعوت وهابیت و تاریخ جزیره العرب بلکه در تاریخ منطقه عربی و اسلامی شد که هدف از آن تحقق منافع دینی سیاسی مشترک بود، زیرا ابن عبدالوهاب به شمشیر سعودی به مثابه نمادی برای قدرت و سلطه سیاسی نگاه میکرد که در حکومت آل سعود نمایان بود و میتوانست از آن برای نشر آموزهها و اعتقادات مذهب وهابی در مناطق وابسته به مرکز حکومت ابن سعود در داخل جزیره العرب کمک بگیرد و در مقابل، ابن سعود به منظور ایجاد حاکمیت مرکزی یکپارچه مبارزه کرده و از گفتمان دینی برای تحقق اهداف سیاسی خود بهره ببرد، زیرا بخشیدن بعد دینی به جنبش سیاسی سبب پایبندی یاران و طرفداران و آماده کردن خوی سرکش حیوانی برای جنگ و پیروزی آشکار خواهد شد.توافق دوجانبه میان محمد بن سعود المردخائی امیر الدرعیه و شیخ محمد بن عبدالوهاب امیر المومنین(لقبی که وهابیون به وی دادهاند) بر تقسیم قدرت دینی و سیاسی مبتنی بود بر این اساس که رهبری امارت سیاسی به وارثان ابن سعود پس از وی برسد و رهبری دینی هم به وارثان محمد بن عبدالوهاب برسد که از آن به بعد بر آنها، آل الشیخ اطلاق شد.ایدئولوژی مذهب وهابی که ایدئولوژی سازی سعودی بود، به گسترش دامنه حکومت و سیطره آل سعود کمک کرد، زیرا آمادهسازی دینی که یکی از مفاود این ائتلاف(میان ابن سعود و ابن عبدالوهاب) بود، در کشاندن ارتشهای سعودی به جنگهای سخت و ویرانگر و ارتکاب جنایات خونین در راه تحقق منفعت دینی که آن را بیانگر فریضه جهاد میدانست، سهیم بود، هر اندازه حاکمیت و سیطره ابن سعود گسترش مییافت، درگیریها و آمار کشتهها نیز افزایش مییافت، اشباع شدن شهوت و میل خونریزی و کشتار با هوس دینی شعلهور شد که در شعارهایشان آشکار بود مانند:من تجسم التوحید، برادر کسی هستم که از خداوند اطاعت کند، بادهای بهشت وزیدن گرفت، کجایی ای طالب بهشت.
تمام کسانی که پاداش برای خود تصور میکنند و خواهان شهادت(گواهی) هستند، میتوانند بر اساس اسلام سعودی شهادت بدهند به این ترتیب که بگویند «هر کس با آل سعود دشمنی ورزد، گویی با خداوند دشمنی ورزیده است، به خاطر عهد و پیمانی که با خدا بستهای، دشمن خدا را بگیر و بکُش». همه این مسائل بر قدرت آل سعود افزود و به بهرهبرداری گسترده از پوشش وهابی برای گسترش قلمرو پادشاهیاش تشویق کرد و یک بهانه دروغین یعنی خروج از دین را مورد استفاده قرار داد که ابن عبدالوهاب به آن مشروعیت بخشیده تا با این بهانه مردم را پس از تکفیرشان و اعلام خارج بودن آنها از امت اسلام به قتل برسانند و از میان بردارند.
آنها انواع تروریسم روحی و جسدی و دینی را علیه نجدیها اعمال کردند که همه این اقدامات فقط یک هدف را دنبال میکرد و آن جذب راندهشدگان سنگدل و زبانهای مجهز به چماق و شمشمیر بود تا از طریق آن روستای الدرعیه را به پادشاهی تبدیل کنند با نام پادشاهی عربستان سعودی. با این ائتلاف(میان ابن سعود و ابن عبدالوهاب) مراحل نخستین یورش به تمام سرزمین و مردم آغاز شد و آل سعود از سر تا پا، پوشش وهابی بر تن کرد و عقد دین(وهابیت) و سیاست در یک نمایش فریبکارانه جنایتکارانه فاسد برگزار شد که آغاز آن با اعزام فردی که فقه وهابی را فرا گرفته بود به سوی حاکم ریاض به نام «دهام بن دواس» برای ترور وی نمایان شد. پس از موفقیت عملیات ترور وی، آنها(وهابیون) این شهر را به اشغال خود درآوردند و به سمت روستای العیینه حرکت کردند که دشمنی خود با وهابیت را آشکار کرده بود، هر بلایی که توانستند بر سر مردم آن آوردند و دیوارهایش را ویران کرده و چاههایش را پر از سنگ و خاک کردند، درختانش را به آتش کشیدند و نوامیس مردم را مورد تعرض قرار دادند، شکمهای زنان باردار را دریدند و سرهای مردانشان را جدا کردند و اعضای بدن کودکان را تکه تکه کردند تا اینکه العیینه به ویرانهای که تا امروز هم اینگونه است، تبدیل شد.
سعودیها(وهابیون) جنگ تمام عیار و وحشیانهای را (در شبه جزیره عربستان) به راه انداختند که حدود 40 سال طول کشید و امارتهای نجد را یکی پس از دیگری به سیطره خود درآورده و قبایل بدوی را یکی پس از دیگری تسلیم خود کردند، برخی از قبایل نجدی داوطلبانه در برابر وهابیون(سعودیها) تسیلم شدند در حالی که قبایل دیگر با تیزی شمشیر وهابی به آغل سعودی سوق داده شدند.
و (وهابیون سعودی) بسیار بدتر و پستتر از پسرعموهای صهیونیست در فلسطین با تمام ساکنان جزیره العرب رفتار کردند، صهیونیستهای جزیرهالعرب یعنی آل سعود توانستند رسانههای عربی و اسلامی و بین المللی را با دادن رشوه بخرند تا اینکه فتنه سعودی وهابی که در پوشش دعوت به توحید برای دین خدا آغاز شد، همه جا را فرا گرفت این در حالی است که خداوند از آن(فتنه وهابی در پوشش دین) مبراست.
این عقیده وهابی که آل سعود، آن را برای فریب جعل کرد ، هرگز دین نبود بلکه تلاش فرصتطلبانهای بود که دین را برای اهداف و مقاصد صرفا شخصی و قبیلهای به کار گرفته به طوری که نیتهایش در گروهگرایی و سیطره بر مردم و سرکوب و تحقیر و تکفیر کسانی که مخالف شیوه و اسلام آنها خلاصه میشد، اسلام وهابیون برای ظلم بر مردم و تجاوز به آنها به نام دین و توحید به کار گرفته شده است، این دین وهابی که بدون تردید، دین تجاوز علیه تمام بشریت است و تنها کسانی از شر وهابیون در امان هستند که به اباطیل و خزعبلات آنها ایمان بیاورند، دین وهابی، چیزهایی را که وهابیون مدعی هستند بت است، تخریب کرده و در مقابل بتهایی را با تکیه بر جهل و سادگی مردم، ساختهاند که در کاخهای پادشاهی پرستیده میشود.
انتهای پیام/