نقد ادبی ذوقی و سلیقهای نیست/ برخی بیتوجه به کیفیت رمان ایرانی، از راهنیافتن به ادبیات جهان مینالند
محسن سلیمانی میگوید: منتقدان ما، غیر از شاید چند نفر، واقعاً در زمینه نقد معیارمند و صاحبنظر نیستند و تازه این چند نفر هم وقت یا حوصله ندارند که همه کتابهای منتشرشده را بخوانند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ادبیات معاصر ایران در دهه 90 حرکتی لاک پشتی را آغاز کرده است، از یک طرف با حجم انبوه تولیدات مواجه هستیم که آثار نویسندگان جوان و نوقلم در بینشان بسیار است و از سوی دیگر با کمبود آثار شاخص که لذت خواندن یک رمان خوب را به مخاطب بچشاند. اگر در دهه 70 و 80 نویسندگانی چون سید مهدی شجاعی، رضا امیرخانی، محمدرضا بایرامی، احمد دهقان و ... توانستند ادبیات معاصر را روح و جانی تازه ببخشند، در دهه 90 به نظر میرسد ادبیات دچار نوعی رکود و رخوت شده است، دلایل بسیاری برای این رکود برشمرده شده است، اما عمده نویسندگان و صاحبان اندیشه معتقدند که نبود نقد ادبی به معنای واقعی کلمه، موجب شده تا انگیزه نویسندگان از میان برود. به نظر میرسد، مسئله نقد ادبی و بررسی آثار یکی از مهمترین مسائلی است که به دلیل ناکارآمدی یا رویه عجیبی که در چند سال اخیر باب شده است، بخشی از ماجرای دامن زننده این رخوت برشمرده میشود. نویسندگان توانمند زیادی از نوع و سبک آنچه با نام نقد مطرح میشود، دلخورند و به آن اشکال دارند و نقد درخوری برای آثار خود نمییابند، برخی منتقدان حرفهای هم در مقابل از بخش زیادی از آثار که این روزها با نامهای متعدد نویسندگان چاپ میشود، گلایه دارند. دو سوی این ماجرا در دامنهای قابل پذیرش و از جایی به بعد قابل طرد شدن و اشکال است.
تسنیم به همین مناسبت با محسن سلیمانی، نویسنده و منتقد ادبی که این روزها رایزن فرهنگی ایران در بلگراد است به گفتوگو پرداخت. سلیمانی معتقد است که منتقد ادبی اصولاً به سواد دانشگاهی نیاز دارد، بنابراین ما در ایران جز چند مورد انگشتشمار صاحبنظری که در زمینه نقد معیارمند توانمند باشد، نداریم. او معتقد است یکی از موانع راهیابی ادبیات ما به جهان کیفیت پایین رمانهای ایرانی است که در سایه نبود نقد معیارمند ایجاد شده است.مشروح این گفتوگو به این قرار است:
* تسنیم: شما سالها در ایران دست به قلم بودید و در کنار نویسندگی داوری چند جایزه را نیز بر عهده داشتید، به نظر میرسد، نقد ادبی در جامعه ادبی ایران امروز بسیار کمرنگ است و شاید از رهگذر این موضوع باشد که یک کتاب نه چندان با اقبال مخاطب مواجه میشود و نه شاهد این هستیم که نویسندگان ایرانی پس از انتشار چند کتاب به درجهای از استانداردهای شاخص در این حوزه که غالباً بر اثر نقد صحیح کتاب ایجاد میشود، میرسند. علت را در چه میدانید؟
من از آن طرف به این سئوال جواب میدهم. شاید به قول بعضیها داستان نویسی نیاز به سواد فنی و رفتن به کلاس نداشته باشد، ولی متاسفانه نقد ادبی نیاز به سواد دانشگاهی و درس خواندن دارد و چون منابع و معیارهای نقد ادبی امروز بیشتر در کشورهای انگلیسی زبان تولید و در بیشتر دانشگاههای این کشورها تدریس میشود، منتقد ادبی حتماً باید زبان انگلیسی را در حد استفاده از این منابع بداند( از روی ترجمه های فارسی برخی از کتابهای پراکنده در زمینه نقد ادبی نمی شود- حداقل- منتقد برجستهای شد.) گمان میکنم اغلب منتقدهای ما غیر از شاید چند نفر، در زمینه داستان در سطحی که گفتم، واقعاً در زمینه نقد معیارمند صاحب نظر نیستند و تازه این چند نفر هم نه تنها وقت یا حوصله ندارند همه کتاب های منتشر شده (رمان و داستان و کتابهای نقد) را بخوانند، بلکه حتی از وجود این منتقدان فرهیخته در داوری جوایز ادبی هم کمتر استفاده میشود.
نکته دوم این که داستان وقتی تولید میشود ناشری پیدا میشود، که آن را منتشر کند و مردمی هستند که آن را بخرند و بخوانند. اما از کتابهای نقد چه کسی حمایت مادی و معنوی میکند؟ مردم، ناشران، دانشگاهها و یا دولت؟ آیا اساساً منتقدان جایگاه لازم را در جامعه دارند؟ آیا نقد حرفهای معنی دارد؟ آیا کسی میخواهد سالها تحصیل کند و منتقد شود؟ تازه ما در زمینه نقد اصولی یک عالم کار نکرده داریم؛ بیست سال پیش من پیشنهاد کردم همه نقدها درباره برخی از رمانها در کتابهایی مستقل جمعآوری شود و یا کتابنامه نقدها منتشر شود و یا درباره برخی از رمانهای برجسته فارسی کتابهای نقد با استاندارد دانشگاهی تولید شود ... اما چه کسی باید هزینه این کارها را بدهد؟ چه کسانی باید دنبال این کارها بروند؟ بنابراین خود به خود نقد حرفهای و دانشگاهی نه نوشته میشود و نه منتقدان با سواد و دانشگاهی با هزینههای کمرشکن سنگین زندگی، عمر و وقت خود را برای آن می گذارند، آن هم در جامعهای که کسی حاضر نیست بهای مادی برای نقد بپذیرد و باز برای همین هم شاید هیچ کس منتقد نمیشود و ما در برابر هزار نویسنده به زور شاید یک منتقد خبره داشته باشیم.
نکته سوم: تنها جایی که امروزه روز رمانها و داستانها را احتمالاً به نحوی نقد میکنند در داوری جوایز است. تعداد کمی هم در مطبوعات، نشریات و سایتهای ادبی. البته نقدهای داوران معمولاً روی کاغذ نمیآید بلکه آنها درباره آثار مذاکرهای میکنند و تعدادی کتاب برتر را بر میگزینند. بنابراین، این نوع نقدها باعث اعتلای معیارهای نقد و پژوهشهای ادبی در سطح دانشگاهی نمیشود.
نکته چهارم: منتقدان وجودشان ضروری است آنها با تحلیل و بررسیهایشان هم خوانندگان را عمیقتر و آگاهتر میکنند و هم معیارهای فنی و ادبی برای نویسندهها تولید میکنند و هم سطح آثار را در یک کشور بالاتر میبرند. آنها ناظران کیفی هستند.
نکته پنجم: با همه اینها یک موقع من پیشنهاد کردم این چرخه معیوب را برعکس کنیم به جای اینکه رمانهای معیوب تولید کنیم و بعد آنها را نقد یا تعداد زیادی را به دلیل کیفیت پایین در جوایز کنار بگذاریم، ناشران همت کنند و رمانهای نویسندهها را قبل از چاپ زیر نظر یک راهنما( منتقد ادبی برجسته) و با همکاری خود نویسندهها ویرایش کنند و یا در واقع تصحیح کنند. (اگر طرح ، شخصیت پردازی ، زاویه دید و ... در آنها ایراد دارد، قبل از چاپ با همکاری جناب راهنما و نویسنده مشکلات- حداقل ابتدایی - هر رمان رفع شود) چرا که کتاب یا رمان هم از یک نظر مثل یک کالای فرهنگی است. شما نمیتوانید کالای بد مثلاً یک نوشابه غیر استاندارد ، تولید کنید بعد از مردم بخواهید آن را بخرند و بخورند و بعد هم یک عده کارشناس درباره کیفیت بد آن نظر بدهند! هر عقل سلیمی به شما میگوید عیبهای کالایتان را قبل از توزیع حل کنید نه بعد از پخش در بازار و مسموم شدن یک عده از مردم! (در مثل البته مناقشه نیست).
حالا که صحبت از کیفیت کالا و رقابت در بازار (ادبیات جهانی) است به نظرم این طوری کیفیت رمانهای ایرانی هم برای صادرات! خیلی بهتر می شود! (خیلی از دوستان مینالند یا سینهکوبی میکنند که ما را در ادبیات جهان راه نمیدهند ولی هیچ کس صحبت از کیفیت رمان ایرانی نمیکند.)
* تسنیم: نقد ادبی در ایران در بسیاری از موارد با حب و بغض شخصی و نقد نویسنده یکی میشود و به جای اثر این نویسنده است که مورد انتقاد قرار میگیرد، چرا بعد از همه اینسالها نتوانستهایم بین این دو تمیز قائل شویم و نقد را گسترش دهیم.
معمولاً این گونه نقدها ذوقی است تا معیارمند. ضمناً نقد به معنای ایرادگیری نیست. ولی نقد ادبی ارزیابی و( بیشتر ) تحلیل است آن هم به قصد کمک به خواننده برای درک بیشتر از اثر و کسب لذت بیشتر از آن. البته نقد ادبی در سطح دانشگاهی رویکردهای گوناگونی دارد، به همین جهت هم میگویم منتقد باید حتماً تحصیلات ( ترجیحاً ) دانشگاهی در این زمینه داشته باشد. چون چنین منتقدی میداند که مثلاً نقد اخلاقی، سیاسی یا عقیدتی ( مارکسیسم، فرویدیسم ، یونگ گرایان، اگزیستنسالیسم و ...) اثر فقط موقعی جایز است که خود نویسنده اثر و خوانندهها هم درباره اخلاق، نوع سیاست و فلان عقیده و معیارهایش با منتقد هم نظر باشند و باز به قول منتقدهای دانشگاهی ( به ویژه فرمالیستها یا شکل گرایان ) بسیاری با استفاده از رویکرهای علوم دیگر انسانی مثل روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ و... اثر نویسنده را بررسی میکنند که به اعتقاد آنها چنین نقدی بیشتر صحبت درباره مسائل بیرونی یا پیرامون اثر است تا خود اثر. البته پیرامون گرایان هم برای خود حرفهایی دارند آنها می پرسند آیا میتوان آثار عقیدهگرای و وجودگرایی مثل تهوع(سارتر) را بدون مدد گرفتن از فلسفه اگزیستنسیالیسم نقد کرد؟ و جنگ و صلح( تولستوی) را بدون صحبت از تاریخ و فلسفه تاریخ ؟ و سپید دندان ( لندن ) را بدون صحبت از فرویدیسم و دارونیسم ؟ برادران کارامازوف(داستایفسکی ) را بدون صحبت از فلسفه اخلاق و روانشناسی و روانکاوی ؟ و آثار گورکی را بدون صحبت از مارکسیسم؟ امروزه البته دیدگاههای تازهتری نیز در نقد مطرح شده است مثل نقد ساختارگرایانه ، نقد بافتاری ، نقد بینامتنی ، نقد نشانه شناختی و...
پس می بینید که نقد اثر نیاز به سواد زیاد و معیارهایی دانشگاهی دارد و دیگر اصلاً ذوقی و سلیقگی نیست.
* تسنیم: یک بعد دیگر نقد ادبی نویسندگان هستند، اساسا نویسندگان ایرانی تا چه اندازه با نقد آثارشان موافق هستند و از آن استقبال میکنند؟
این نکته اصلآً مهم نیست. برگردیم به همان مثال کالا. وقتی فردی کالایی تولید و توزیع کرد نمی تواند بگوید کسی حق ندارد درباره کیفیت کالای من نظر بدهد. البته طبعاً نویسندههایی که دوست ندارند بیاموزند از بررسی آثارشان ناراحت می شوند. و نیز نویسندههایی که گمان میکنند هر چه مینویسند در و گوهر است؛ البته منظورم از نقد باز همان نوشتههای در سطح معیارهای دانشگاهی است نه نقدهای ذوقی و سلیقهای. یا نقدهای به قصد تبلیغ برخی از آثار خاص و یا تحویلگیریهای دو سویه.
انتهای پیام/