باعث تأسف است که نویسندگان خوب درگیر کارگردانی می‌شوند

باعث تأسف است که نویسندگان خوب درگیر کارگردانی می‌شوند

شهرام کرمی به سراغ مرگ‌آگاهی و رابطه آن با فرزندکشی رفته است. او با نگاه شاعرانه خود در جهان استعاره‌ها سفر کرده است تا به ما تصویری انسانی از روابط خانوادگی و وابستگی‌هایش نشان دهد. این گفتگو کاوشی در ذهن مرد خوش‌اخلاق تئاتر ایران است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، این روزها نمایش «چه کسی سهراب کشت؟» بدون داشتن چهره‌های آن‌چنانی و شامورتی‌بازی‌های رایج برای جلب مخاطب، با حضور بازیگرانی که تنها آنان را با تئاتر می‌شناسیم، روی صحنه تالار قشقایی با مخاطبان قابل قبولی مواجه شده است. بهرام شاه‌محمدلو، رویا افشار، فرید قبادی، سروش طاهری، حسین پورکریمی، آبان حسین‌ آبادی بازیگران تازه‌ترین اثر شهرام کرمی هستند.

ادبیات شاعرانه نمایش در کنار بازی دقیق بازیگرانی چون بهرام شاه‌محمدلو، رویا افشار و فرید قبادی، «چه کسی سهراب را کشت؟» را به اثری قابل تأمل بدل کرده است که شما را با اندیشه‌های مردی آشنا می‌کند که همواره در باب اخلاق مداقه می‌کند. او با نگاهی روانکاوانه، کمی علاقه به چخوف و نوعی سردی شاعرانه در پی مفاهیمی است که ذهنش را مشغول می‌کند.

اینها هم بهانه می‌شود تا کنجکاوی کنیم و دریابیم شهرام کرمی این روزها به چه می‌اندیشد و در پی چیست. این مصاحبه تلنگری است برای یافتن و کشف دنیای شهرام کرمی.

***

تسنیم: چرا این‌قدر در کارهایتان پدر در مرکز قصه قرار می‌گیرد؟

اعتراف می‌کنم در سه سال اخیر محورِ نمایشنامه‌های من پدر شد

شهرام کرمی: هم پدر و هم مادر، این دو کار آخر من را دیدید که پدر در آن نمود دارد. قبل‌تر مادر بود. مثلاً در «پوتین‌های عمو بابا» یا «بلوط‌های تلخ هر دو مادر بود». در «بلوط‌های تلخ» مادری بود که سه فرزندش در سه دوره جنگ از دست می‌دهد، یعنی ویرانی کامل برای آن اتفاق می‌افتد. در پوتین‌های عمو بابا مادری بود که بچه‌اش را از دست می‌دهد و زن پسر بزرگش را راضی می‌کند که زن پسر کوچک‌ترش شود. با اینکه حکم بچه‌اش را داشت. این دو کار اخیر من است که بیشتر نمود داشت. درحالی‌که دو کار قبلی‌ام یک فضای دیگری داشت. «لطفاً با مرگ من موافقت کنید» یک فضای دیگری است؛ ولی اعتراف می‌کنم در سه سال اخیر - یک کاری که شما ندیدید - «نامه‌های شرجی» که نمایشنامه آن را نوشتم و متنش برگزیده جشنواره مقاومت خرمشهر شد و به‌زودی چاپ می‌شود، در این سه کار محورِ نمایشنامه‌های من پدر شد، یعنی هرچند مقطعی روی یک کاراکتر تمرکز می‌کنم و یک‌دفعه خیلی روی آن کار می‌کنم. در این نمایشنامه پدر خیلی نمود دارد. همه‌چیز جنبه‌های پدر است. در «خروس» باز یک مقدار درصدش کمتر بود.

تسنیم: اینجا پدر خیلی حرف می‌زند. انگار زبانش باز می‌شود و به صحبت کردن شروع می‌کند.

بیش از 10 سال این نمایشنامهٔ «چه کسی سهراب را کشد»  در ذهن من بود و بالاخره آن را نوشتم

شهرام کرمی: بله. البته دو موقعیتِ داستانی متفاوت است. ما گریزی نداریم از اینکه چند مقطع یک‌بار ذهن ما را یک چیزی مشغول کند. اشخاصی ذهن ما را تسخیر می‌کنند و این کاملاً طبیعی است. برای همین می‌گویم نویسنده باید با فاصلهٔ زمانی کارش را تولید بکند که بتواند یک سیری را تولید کند و اینکه کارهایش هم مثلاً در شخصیت داستان شبیه هم نشود؛ ولی این شباهت‌های اجتناب‌ناپذیر است و ناآگاهانه هم است. اصلاً به این فکر نمی‌کردم. هر وقت درگیر سوژه‌ای می‌شوم مدت‌ها طول می‌کشد، شاید بیش از 10 سال این نمایشنامهٔ «چه کسی سهراب را کشد»  در ذهن من بود و بالاخره آن را نوشتم «خروس می‌خواند» شاید 3، 4 سال درگیر آن بودم که آن سوژه را بنویسم، الآن مدت‌هاست درگیر یک سوژه‌ای هستم. نمی‌دانم چه زمانی می‌خواهم آن را بنویسم و درگیر آن می‌شوم.

تسنیم: ده سال پیش چه اتفاقی افتاد که سراغ چنین داستانی رفتید؟

نسل ما آخرین نسلی بود که شاهنامه برای آنها جدی بود

شهرام کرمی: هر نویسنده‌ای سوژه‌هایش را از منابع مختلف می‌گیرد. یک‌وقت‌هایی یک کارِ هنریِ خوبی می‌خوانید روی آدم اثر می‌گذارد. یک‌وقت‌هایی تجربه‌های شخصی شما در محیط و اطرافتان کسی را می‌بینید. اتفاق و ماجرایی را شاهد هستید. روی شما اثر می‌گذارد. یک‌وقت‌هایی هم در دایره تخیل و خیالید. منابع فکری یک نویسنده یکی از اینهاست. من خیلی سعی می‌کنم روی محیط و اطرافم تمرکز کنم. اینکه ماجرای «چه کسی سهراب را کشد» نوشتم از بچگی من شاهنامه می‌خواندم. نسل ما آخرین نسلی بود که شاهنامه برای آنها جدی بود، همیشه عکس‌های رستم و سهراب را نگاه می‌کردم و همیشه فکر می‌کردم چقدر سخت است یک پدری پسرش را بکشد و بعد از کشتن چه می‌کند و به چه فکر می‌کند؟!

داستان خطِ حرکتی فکر و رفتار کاراکتر است

مدت‌ها به این فکر می‌کردم، حوادثی مختلفی می‌دیدیم. اگر دقت کرده باشید ماجرای فرزندکشی به‌شدت در جامعه به‌عنوان یک اتفاقِ شوک‌انگیز نمود دارد. ما همیشه این اتفاق را می‌بینیم بعد چند اتفاق یک‌دفعه در ذهن من اثر گذاشت. یک مقطعی در شهر ما یک اتفاقی افتاد، یک مردی دنده‌عقب رفت و پسرش را کشت. یک مقطعی پدر و پسری از اقوام ما رفتند و در دریا شنا کنند، بعد پدر می‌رفت پسر هم دنبال او می‌رفت، بعد پسر خفه شد و پدر تا یک عمر عذاب وجدان داشت که آیا او می‌توانسته کاری بکند یا نه؟ این اتفاقی بود که خیلی نمود داشت تا اینکه دو سال پیش یکی از دوستانم در جاده به سمت شمال می‌رفت. گفت داشتم سبقت می‌گرفتم و همسرم هم دائم به من می‌گفت سبقت نگیر، بچه‌ام بغل همسرم بود، مجبور شدم ترمز ناگهانی بگیرم و بچه‌اش از ماشین به بیرون پرتاب شده بود و بعد یک مدت دوستم دچار مشکل روحی-روانی شده بود. با من درد و دل می‌کرد، این قضیه روی من خیلی اثر گذاشت و مدام عذاب وجدان داشت و با من مطرح می‌کرد. این عوامل شخصی در کنار جهان‌بینی خودم، اینکه قصه را از یک‌جا می‌گیرم، قرار نیست من داستانی را پرداخت کنم. من همیشه معتقدم که داستان خطِ حرکتی فکر و رفتار کاراکتر است، داستان برای من یک بهانه است، داستان یک پوسته است که ما را درگیر یک ماجرا می‌کند؛ ولی همیشه دوست دارم اتفاق و حرکتِ اصلی داستان درونِ آدم‌ها بیفتد.

تسنیم: پس شما خیلی موافق ارسطو نیستید و بر این باروید طرح بر شخصیت ارجحیت دارد؟

شهرام کرمی:بله. اتفاقاً همیشه با این سر بچه‌ها بحث دارم که چرا ارسطو این دیدگاه را مطرح کرده است و همیشه به این نکته تأکید دارم و همیشه آثار چخوف را مثال می‌زنم. همیشه می‌گویم چرا چخوف حرکت در درونِ شخصیت‌هاست؟ چرا این اتفاق می‌افتد؟ چرا این فرمول خوب جواب می‌دهد؟  البته معتقدم آن هم یک نوع است شاید در بین آثار من. بیست و چند کاری که از من چاپ شده یا نوشتم شاید آن نوع کارها را هم بشود پیدا کرد.

تسنیم: پدر بودگی شما در کارها خیلی دیده می‌شود آیا شما رابطهٔ خودتان با بچه‌ها را واکاوی می‌کنید یا نه رابطهٔ خودتان با پدرتان؟

همیشه یک فضای شاعرانه را درخصوص آدم‌ها دوست دارم

شهرام کرمی: یک بخشی از اشاره شما درست است. یک بخشی هم اشارهٔ روانیِ درستی است. من پدرم را از دو سالگی به بعد ندیدم، پدرم فوت کرد و یک خلاء بزرگی در زندگی من اتفاق افتاد. در نمایشنامه هم یک‌جایی می‌گوید پدرم رفت سفر و پدر بودن برای من یعنی بوسهٔ پدر. یک تصویری کودکی است. من چیزی از پدرم یادم نمی‌آید. فقط یادم می‌آید تبِ شدیدی داشتم یک پدری پیشانی من را بوسید و الآن که عکس‌هایش را نگاه می‌کنم می‌بینم او پدر من بود که من را بوسید و همیشه یک فضای شاعرانه را درخصوص آدم‌ها دوست دارم. در این کار خیلی سعی کردم بروم به سمت زبان شعر، کلمه به کلمه آن شعر است و تحت تأثیر شاهنامه است و همه به من می‌گویند ارجاع تو به شاهنامه چیست؟ می‌گویم پر از ارجاعات است، اسم کاراکترها همه اسامی شاهنامه‌ای است، پسری که می‌میرد آرش است، مادر ناهید است، پدر جمشید است؛ حتی دکتر مرداس است.

کاراکترها شخصیت‌های شاهنامه‌ای هستند؛ حتی سفری که می‌خواهم بروم می‌روم به سمت دماوند، یک سفر عروج‌وار است، یعنی ارجاعاتی که من سعی کردم یک بازخوانی داستان رستم و سهراب باشد. من مانند داستان روایت می‌کنم. می‌توانم این ارجاعات را به شکل دیگری در اثر نمودش را داشته باشم. به‌هرحال این پدر بودن بخشی از این است که اساساً من آثار اجتماعی را دوست دارم. آثاری که به روابط خانواده می‌پردازد به‌شدت دوست دارم. شاید ازاین‌جهت خیلی تحت تأثیر ایبسن باشم. خیلی دوست دارم مناسبات و ارتباطات انسانی چه در محیط و چه در جامعه را تحلیل کنم. برای همین خانواده را سمبل اجتماع می‌گیرم. شما می‌توانید شخصیت‌ها را در آثار من به اجتماع ارجاعات بدهید. می‌شود این ارجاعات را در کار دید؛ البته با تفسیرهای مختلف نه اینکه من قطعاً خواستم یک تفسیر اتفاق بیفتد.

تسنیم: پسر بزرگ شما نمایش را دیده است؟

یک نسل جدید فوق‌العاده با کار من ارتباط برقرار می‌کنند

شهرام کرمی: بله. پسرم دو کار من را بیشتر از همه دوست دارد، چون از بچگی همهٔ کارهای من را می‌دید. یکی پَت را بیشتر از خروس دوست داشت، یکی هم مدریک. می‌گوید مدریک یک نمایش دیگری است و خیلی برای من باعث خوشحالی است؛ چون پسر من نسل جدید و امروزی است. پسرم 20 سالش است. یکی از خوشحالی‌های من در اجرای چه کسی سهراب را کشت، این است که یک نسل جدید فوق‌العاده با کار من ارتباط برقرار می‌کنند. جالب است نسل میانی یا گذشته بازخورد منفی نشان می‌دهد و حتی از کار خوشش نمی‌آید.  دیشب هم ما 16 هنرجو از بچه‌های نظرآباد داشتیم که آمده بودند کار را دیدند. میانگین سنی آنها 16 سال بود.

مسئلهٔ مرگ، مرگ‌آگاهی، مرگ‌اندیشی و هویت در کار است که خیلی هم زبان شاعرانه و فلسفی دارد. نمایشنامه من زبان شاعرانه، فلسفی دارد که مناسب اهالی فکر است. با آن بهتر می‌توانند ارتباط بگیرند؛ چون من معتقد به اندیشه در تئاتر هستم. من اصلاً نمی‌خواهم حتی یک نور کوچکِ روی صحنه  بی‌دلیل باشد؛ حتی نمی‌خواهم یک کلمه از دیالوگ شخصیت من بی‌دلیل باشد. ولی برای خودم جالب است که این بازخورد، بازخورد خوبی باشد؛ چون این احساس خطر را هر نویسنده‌ای همیشه دارد که درباره چه بنویسم. چرا بنویسم؟  آیا مخاطب چیزی که می‌نویسم را دوست دارد یا نه؟ من همیشه به این فکر می‌کنم چیزی که نوشتم دغدغهٔ مخاطب است؟ به آن فکر می‌کند؟ از سالن که بیرون می‌رود می‌گوید موضوع چه بود؟ چون ما با زندگیِ روزمره و شاید هم همیشگی روبه‌رو هستیم، اتفاقاتِ روزمره. مورگان فورستر می‌گوید پنج تجربه بیشتر در زندگی نداریم که آن هم مدام تکرار می‌شود و این تجربه‌ها تولد، مرگ، خوردن و آشامیدن و عشق است. البته خودش می‌گوید بازتاب تمام آثار هنری بیشتر در مورد عشق است. کمترین آثار به مرگ می‌پردازند و کمترین آثار هم به تولد می‌پردازند. می‌گویند چون ما به آن آگهی نداریم. این جمله مورگان فورستر هم همیشه در ذهن من باقی ماند.

تسنیم: یعنی غلبه کردید بر نگاهی که عشق غالب است؟

شهرام کرمی: بله، کاملاً یک‌جا سعی کردم. گفتم بروم سراغ سوژه‌ای که همه می‌گویند نه خیلی سخت بود. سراغ سوژه‌ای به نام مرگ رفتن.

تسنیم: در خروس هم مرگ نمود دارد؟

شهرام کرمی: بله. اساساً نوعی چالش است؛ چون شما وقتی از عشق صحبت می‌کنید یک زندگیِ جاریِ مرسوم است. من و شما دائم درگیر عشق هستیم. زندگی بدون عشق معنی ندارد، یعنی دائم از مرگ فرار می‌کنید. مرگ‌هراسی یک پدیدهٔ همیشگی انسان بوده است. حالا اگر بخواهید بروید به سمت مرگ‌اندیشی و مرگ‌آگاهی دیگر خیلی دشوارتر خواهد بود و خوشحالم این چالش را برای خودم انجام دادم و چیزی که کابوس من بود، یک نشانه بود در کارهای گذشته‌ام. این بار مستقیم به آن پرداختم، یعنی رسماً رفتم سراغ چیزی به نام مرگ.

تسنیم: یکی از ویژگی‌های اجرای شما سادگی و بی‌آلایش بودن اجراست. چگونه توانستید مفهوم پیچیده و فلسفی را ساده بیان کنید که مخاطبان به شعف بیایند و خوشحال شوند از اینکه این قصه را روی صحنه می‌بینند

معتقدم نباید تئاتر را پیچیده کرد، زبان ساده چیزی است که در همهٔ آثارم نمود دارد

شهرام کرمی: خیلی سخت بود؛ ولی سعی کردم با زبان ساختار و فرم مناسب این را روی صحنه شکل بدهم. من اولاً همیشه سعی می‌کنم با موضوعات ساده برخورد کنم. زبان نمایشنامهٔ من کاملاً ساده و قابل‌فهم است. من شاید از یک جنبه با ارسطو تضاد داشته باشم ،در طرح و داستان؛ اما از یک جنبه خیلی ساختار کلاسیک را دوست دارم. اینکه اثرتان باید قابل‌فهم باشد. ما چرا راحت با آنتیگونه و ادیب ارتباط برقرار می‌کنیم؟ چرا با آثار شکسپیر که بسیار عمیق است ارتباط برقرار می‌کنیم؟ ما الآن از دید فلسفی می‌دانیم این آثار چقدر عمیق‌اند. همیشه معتقدم نباید تئاتر را پیچیده کرد، زبان ساده چیزی است که در همهٔ آثارم نمود دارد، سعی می‌کنم قابل‌فهم باشد.

همیشه از اینکه بخواهم نگاهِ سلیقه‌ای داشته باشم یا بخواهم دیدگاهِ شخصی‌ام را بخواهم انتقال بدهم، پرهیز می‌کنم. به نظر من کاری که نویسنده‌های بزرگ دنیا انجام دادند، موضوعات مهم و فلسفی را با زبان نمایشی و زبان قابل‌فهم انتقال دادند. من هم سعی کردم این را انتقال بدهم. در هنرهای نمایشی مهم نیست که شما نشانه یا نمادی را خلق می‌کنید و یک معنایی را پشت آن می‌بینید. مهم این است که همان معنایی را که می‌بینید تماشاگر فهم بکند، اگر تماشاگر فهم نکند به نظر من اثر شما اثر شخصی می‌شود.

در بعضی از تئاترهای تجربی، عامهٔ مردم از همان ابتدا تجربه می‌کنند، یعنی اتفاق‌های ناگواری در آن شکل می‌گیرد

من همیشه به نکته‌ای خیلی فکر می‌کنم. به نظر ما یک‌جاهایی اشتباه می‌رویم. مثلاً دارم فکر می‌کنم به ماهیت تئاتر تجربی، تئاتر تجربی ماهیتاً تئاتری است که می‌خواهد دنیای جدید را در هنرِ نمایش کشف کند، این ویژگیِ خاص خودش را دارد. ما وقتی تئاتر تجربی کار می‌کنیم، تئاتری تجربی را کار می‌کنیم برای اهل علم و فن، یعنی کسانی که تئاتر می‌بینند و تئاتر می‌خوانند و عاشق تئاتر هستند و حرفه‌شان تئاتر است. مانند نمایشنامه خواندن که نمایشنامه خواندن اهل فن و اهل ادبیات با آن ارتباط برقرار می‌کنند. عامهٔ مردم نمی‌توانند نمایشنامه بخوانند؛ ولی در بعضی از تئاترهای تجربی عامهٔ مردم از همان ابتدا تجربه می‌کنند، یعنی اتفاق‌های ناگواری در آن شکل می‌گیرد. ما تئاتر تجربی را می‌توانیم ابتدا آغاز کنیم. به پختگی برسانیم و برسد به تئاتر حرفه‌ای، یعنی تئاتری که آگاهانه روشی را دنبال کند. چرا گروتوفسکی در فضای آزمایشگاهی تئاتر کار می‌کرد؟ او که همیشه نمی‌رفت گروهِ انبوهی از مردم را بیاورد، او تئاتر آزمایشگاهی را کار می‌کرد و بعد به مرور توانست روش خودش را فراگیر کند.

تسنیم: در ایران تئاتر حرفه‌ای خودش برچسب تجربه به خودش می‌زند.

شهرام کرمی: بله. من الآن شاهد هستیم تئاتر حرفه‌ای برچسب تجربی می‌زند. بعد می‌آید می‌خواهد فضای جدید را تجربه بکند. تماشاگر را دچار سردرگمی می‌کند و این سردرگمی باعث می‌شود مخاطب در مواجه با اثر هنری دچار سردرگمی شود. من معتقدم همین روش را من باید در کارهایم لحاظ بکنم. در کارهایم سعی می‌کنم خیلی اندیشه‌محور باشم. معتقدم که اثر هنری، اثری که باید فکر و اندیشه داشته باشد و چون به این معتقدم، وقتی یک اندیشهٔ عام را کار می‌کنیم می‌توانیم یک روشِ ساده‌تری را انتخاب کنیم. وقتی یک اندیشهٔ فلسفی و پیچیده را کار می‌کنیم می‌توانیم به تناسب زبان ساده‌تر و قابل‌فهمی را انتقال بدهیم. مهم این است که هر اثر هنری که تولید می‌شود قصدش ارتباط مخاطب است. قصدش این است که بتواند مخاطب را درک بکند.

تسنیم: بحثی که در نمایش برای من جالب بود نشانه‌هایی بود که در نمایش گذاشته بودید. مثلاً دو بار از دست رؤیا افشار قوطی تیله‌ها می‌افتد، برداشت من معنای یائسگی بود، یعنی هیچ‌وقت نمی‌تواند باردار شود و این استقامتش برای نگه داشتن آرزو این است که دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند بچه‌دار شود. آیا چنین چیزی وجود داشت یا خیر؟

شهرام کرمی: می‌توانم بگویم برداشت شما درست است. آن تیله‌ها یک نشانهٔ بیرونی کار است. یک نشانهٔ عملی صحنه است و شاید بتوانم بگویم که اوج کار من در کارگردانی است. من دو کار دارم. یک زمانی متن را می‌گذارم و می‌گویم باید از آن عبور کنم؛ چون من هویت کارم و مؤلفم. نمایشنامه دو هفته دیگر چاپ می‌شود - در زمان انتشار این مصاحبه از نمایشنامه رونمایی شده است - و 15 صفحه طولانی‌تر از اجراست و نمایشنامه را کوتاه کردم. چون گفتم شهرام کرمی نوشته و من اینجا اجرا می‌کنم. من نشانه‌ها را اینجا در کار گذاشتم و دریافت شما درست است.

تسنیم: شما این استعاره‌ها را چگونه می‌چینید و چگونه آنها را کشف می‌کنید؟ مثلاً با آقای شجاع سر آکسسوارها گفتگو می‌کنید؟

ملال‌انگیز بودن خاصیت هراس مرگ است

شهرام کرمی: من با بازیگران، خودم، به‌عنوان یک روش شخصی، جزءبه‌جزء صحنه‌ها، حرکات، حتی سکوتِ سنگین نمایش فکر می‌کنم. ما رفتیم بازبینی، بازبین ‌ها به ما گفتند خیلی سکوتت زیاد است و ریتمت کند است. گفتم من می‌خواهم شما به ساعتتان هم نگاه کنید. این ملال‌انگیز بودن خاصیتِ ساکن بودن و خاصیت هراس مرگ است. باید باشد و الا اصلاً مشکلی نداشت ما ریتم نمایش را تند بکنیم. من باید بتوانم فضای کارم را حفظ کنم. این چیزهایی است که در اجرا به آن می‌رسم. به آن فکر می‌کنم. ساعت‌ها با بازیگران صحبت می‌کنم. ساعت‌ها با منوچهر شجاع حرف زدم. من در عمرم کافه نمی‌روم؛ ولی بیشترین زمان تمرینات نمایشم دائم کافه هستم. شاید در طول سه ماه پیش دائم من و منوچهر شجاع در کافه بودیم که بر سر جزئیات با هم صحبت کردیم. با بازیگران بحث می‌کنم؛ حتی جالب است گاهی اوقات این نشانه‌ها شاید برای بچه‌ها قابل‌درک نباشد.

یک نشانه را باید تکرارش کنیم تا هویت بگیرد

مثلاً سر تیله‌ها یکی از بازیگران من یک روز آمد گفت باید برای من توضیح بده که به چه فکر می‌کنی؟ دقیقاً دریافت‌های شما را به او توضیح دادم، گفت آیا فکر می‌کنی تماشاگر می‌فهمد؟ گفتم اگر تماشاگر نفهمد من شکست خوردم. من از عناصر مختلف استفاده می‌کنم. خودمان را هم نباید محدود به یک نشانه کنیم. یک نشانه را باید تکرارش کنیم تا هویت بگیرد یا اینکه از نشانه‌های متعدد، از گلدان استفاده کردم؛ حتی از درهای بسته. خانه‌ای که درها انگار مسدود شده است، انگار گریزی نیست و ما در حصاری محدود شده‌ایم. حتی از تعداد درخت‌ها یعنی 7 درختی که در...

تسنیم: دو درخت تک افتادند، انگار آن پسر و پدر هستند که آن طرف هستند و بقیه طرف دیگری هستند.

شهرام کرمی: بله. حتی سر چیدمان اینها، مثلاً روز اول که طرحش را زدم، به منوچهر شجاع گفتم خیلی خوشگل است. تمام عمق را درخت کن. از جهت بصری زیباست. شما در تاریکی 60 درخت ببینید. درخت‌های کیارستمی با ساقه‌های زیبا که بازیگر به میان آنها بیاید و گفتم این شاعرانگی را می‌خواهم. منوچهر شجاع گفت این تعداد درخت باید منطق داشته باشد و خیلی فکر کردیم و دقیقاً رسیدیم دو پدر و پسر را جدا کنیم و درخت‌های دیگر که جزء این زندگی هستند و دارند نگاه می‌کنند و خارج نیستند. ارتباطش با دکتر مهرداس، یک نوع اصالتِ طبیعت، یک نوع زندگیِ گذری، یک نوع جهانِ فانی، یک نوع رسیدن به حیاتِ ابدی، تلفیق فضای صحنه که شما نمی‌دانید واقعاً خانه است، جنگل است، چرا دیوارها خانه می‌رود در دلِ طبیعت؟ این‌ها چیزهایی بود که خیلی به آن فکر کردم؛ ولی خوشحال می‌شوم وقتی می‌بینم آدم‌های نکته‌سنجی مانند شما یا تماشاگران فهیم این را خیلی خوب می‌فهمند.

تسنیم: در سر سکوت و ریتم ما جاهایی داریم که نشان می‌دهد شما توانایی آن را داشتید صحنهٔ با ریتم بالایی خلق کنید، مانند صحنهٔ دکتر و پدر که اینها دارند حسابی دارند دیالوگ‌های پینگ‌پنگی می‌دهند. این قسمتش جذاب است که دکتر انگار دارد خیلی تخصصی صحبت می‌کند. مطالعاتی در این زمینه داشتید؟

به کذب یک مسئلهٔ روحی را گفتم که فقط واکنشِ یک دکتر روانشناس را بشناسم

شهرام کرمی: بله. من مشاور داشتم، اولاً هیچ جلسه‌ای در عمرم هیچ‌وقت نرفتم پیش روانشناس، همیشه ما معتقدیم که سالمیم. دو جلسه پیش روانشناس رفتم و به کذب یک مسئلهٔ روحی را گفتم که فقط واکنشِ یک دکتر روانشناس را بشناسم. بعد از یک مدتی یکی از دوستانم دکتری روانشناسی می‌خواند و مشاور من بود از او می‌خواستم و می‌رفتم و جدا از روش‌های کاری از او می‌خواستم برای من این نوع بیماری را تحلیل کند و حتی می‌گفت یک نوع بیماری‌ای است و اصطلاحاتی به من گفت که به مرور هویت گرفت و وقتی صحنه را نوشتم و برای او فرستادم به من زنگ زد که تو واکنش سوگ را از کجا کشف کردی؟ گفتم مطالعاتم بود و خیلی رفتم مطالعه کردم. آدم‌ها بعد از مرگ عزیزانشان دچار چه حسی می‌شوند. یک مقاله خواندم تحت عنوان «واکنش سوگ» فاجعهٔ بعد از مرگ برای آدم‌ها و حتی خود دکتر روانپزشک هم تعجب کرده بود. بله من کاملاً روی نوع بیماری، روی روش کار حتی دکتر مهراس کار کردم. با اینکه طرفدار راجرز است و می‌گوید من برای نوعِ دیدگاه آن قائلم؛ ولی می‌گوید من روشِ خاصِ خودم را دارم، چون نمی‌خواهم شبیه یونگ یا فروید بخواهم چیزی داشته باشم. می‌خواستم روانپزشک من یک دیدگاه دیگری داشته باشد.

تسنیم: دیدگاه خودتان را هم به آن اضافه کردید؟

شهرام کرمی: بله ولی کاملاً تخصصی دیدم. سختی بخش عمده‌ای از نمایش این بود که من باید در مورد مثلاً دکتر روانشناس تحقیق می‌کردم و الآن هم کار، کارِ علمی‌ای است. خیلی از آدم‌هایی که تحصیلات روانشناسی دارند آمدند کار را دیدند و از من تقدیر کردند. یک روانشناس آمد کار را دید و بعد هم به من پیام داد که به نظر من پدر دچارِ یک بیماری به نام PHD است و این نشانه‌ها در او نمود دارد. بد نیست روانشناس به بیماری او اشاره کند. من این را نمی‌دانستم که اصطلاح بیماری او چیست.

تسنیم: بعد درمان شدن او را آن پزشک پذیرفته بود؟

چون کاراکترم رؤیای پرواز داشت، یک مدت رفتم کایت‌سواری

شهرام کرمی: بله به نوع روش درمان‌گری‌ای که دکتر مهراس دارد روش علمی و درستی است یعنی گفتگو می‌کنند. براساس عقاید فروید می‌آیند کودکی‌شان را مرور می‌کنند و یک نوع روان‌درمانگری است. این کاملاً نمود دارد. من در خلق شخصیت روانشناس می‌توانستم دو تا فرمول رعایت کنم. یک کاراکتر روانشناس کلیشه‌ای خلق کنم. یک کاراکتر تخصصی، من تخصصی خلق کردم. وقتی یک روانشناسم بیاید ببیند روش و کار و نوع دیالوگ‌ها و ارتباطاتِ تخصصی‌اش کاملاً تأیید می‌کند. من این کار را می‌کنم. در «لطفاً با مرگ من موافقت کنید» چون کاراکترش رؤیای پرواز دارد، یک مدت رفتم کایت‌سواری. من از ارتفاع می‌ترسم؛ ولی کاراکتر من رؤیای پرواز دارد. خانه‌اش مشرف به جایی است که آدم‌ها کایت‌سواری می‌کنند و احساس کردم باید بروم کشف کنم. من یک‌جایی کایت‌سواری کردم بسیار هم وحشت کردم. چند جلسه رفتم تعلیم دیدم. بعد ترسم کاهش پیدا کرد و بعد آمدم و دقیقاً تصاویر و اتفاقاتی که رخ داد در نمایش نمود دارد.

به‌هرحال یک بخشی از کار نویسنده تحقیق و پژوهش است، برای اینکه کار او سندیت داشته باشد. ما که فقط نمی توانیم روی تخیلمان بنویسیم. من اگر الآن یک شخصیت نظامی را خلق کنم بدون آشنایی با فنون نظامی نمی‌توانم تخیلی بنویسم. من حتی نمایشنامهٔ «مردمی برای همیشه» در مورد زندگی امام موسی صدر را نوشتم، یک ماه دیگر منتشر خواهد شد، جزء کارهای خوب من است، بسیار تحقیق کردم؛ چون در یک دوره‌ای 40 سال پیش یک نفر یک نامه‌ای را می‌برد برای امام موسی صدر در بیروت، من مجبور شدم تحقیق کنم پستچی‌ها در بیروت چگونه کار می‌کردند. با دوچرخه رفت‌وآمد می‌کردند  یا موتور یا پیاده؟ نوع لباسشان چه بود؟ دوستی داشتم در لبنان که مراوده داشت؛ حتی از او خواستم نام خیابان و خانه‌ای که امام موسی صدر آنجا زندگی می‌کرده را برای من پیدا کند و تحقیق کند. نوشتن کارِ ساده‌ای نیست، کار من فقط دیالوگ نوشتن نیست. نوشتن ابتدایی‌ترین کار یک نویسنده است، من هر هفته کلاس نمایشنامه‌نویسی دارم هر جلسه می‌گویم دیالوگ یک شخصیت را بنویسیم، خیلی ساده می‌نشینیم و می‌نویسیم. این در واقع نکته‌ای است که همیشه به آن دقت کردم، همیشه هر کلمه‌ای که در نمایشنامه من است. هر اتفاقی که در آن می‌افتد بدون استثناء باید زنجیره‌وار به هم وصل شوند. به‌شدت ازاین‌جهت منظم و دقیق می‌بینم.

تسنیم: یکی از اتفاقات خوب نمایش شما حضور بهرام شاه‌محمدلو است. چه شد او را راضی کردید بازی کند؟ انگار ما یک قالب جدیدی از بهرام شاه‌محمدلو دیدیم، چگونه راضی شد این نقش را بازی کند؟

من زمان نوشتن نمایشنامه‌ام به بازیگرانش فکر می‌کنم

شهرام کرمی: خیلی طول کشید. سه بار رفتم سراغش، من زمان نوشتن نمایشنامه‌ام به بازیگرانش فکر می‌کنم. مثلاً بعضی از من گله می‌کنند، مثلاً می‌گویند چرا نیستیم؟ می‌گویم باید به من تحمیل شوید. باید در نمایشنامه‌ام نوشته باشد و ببینم مناسبِ نمایشنامه‌های من هستید یا نه؟ مثلاً آبان حسین‌آبادی را اولین بار پارسال در یک کاری در جشنواره فجر که داور بودم دیدم، یک آرت پرفورمنس، محیطی اجرا می‌رفت، پروانه، من همان‌جا مجذوبِ نجابت و معصومیتِ این کاراکتر شدم و همان‌جا در ذهنم ماند. دو دختر بودند که خیلی خوب بودند. گفتم یکی از این دو دختر باید کاراکتر را برای من بازی کند. درخصوص آقای شاه‌محمدلو دو بار قبلاً سراغش رفتم، بار سوم به نظرم در رودربایستی افتاد، در کار خروس به او پدر را پیشنهاد دادم، نمایشنامه را خواند دوست داشت؛ ولی یک جراحی فک داشت و دندانش را جراحی کرد. امکان همکاری با هم نداشتیم. حتی در مدریک هم برای یکی از کاراکترها سراغش رفتم آن زمان قبول کرد بعد یک‌دفعه گفت درگیر یک سریال شدم. دیگر بار سوم که رفتم تا نمایشنامه را برای او فرستادم دو سه ساعت بعد زنگ زد گفت فوق‌العاده است خیلی خوب است، برای او به پدر فکر کردم و بعد گفت این نمایشنامه برای من بیشتر راه کار دارد، بازیگر تیزهوش و حرفه‌ای است و به این فکر می‌کند چه کاراکتری را انتخاب کند، متفاوت باشد و یک شب به او گفتم شما خیلی تیزهوش هستید می‌دانید چه کاراکتری را انتخاب کنید، کوتاه یا بلندی آن مهم است.

تسنیم: خودش دکتر را انتخاب کرد؟

شهرام کرمی: بله، خودش انتخاب کرد شاید انتخاب‌های من در ابتدا کمی متفاوت بود، فرید قبادی را دیده بودم که نقش پیرمرد را بازی بکند و سروش را دکتر روانشناس دیده بودم؛ ولی بعد دیدم سروش یک نقش 8 دقیقه‌ای است، یک مونولوگ است و من یک بازیگر باتجربه می‌خواهم، یک بازیگری که بتواند نهیب خوبی به تماشاگر بزند، درک درستی داشته باشد، هر دو هم خیلی واهمه داشتیم عیناً همان کاراکتر نشود. به‌هرحال هر کدام از این شخصیت‌ها نماد یک مفهوم‌اند، دکتر نماد عقل است، دارد سعی می‌کند با خرد تحلیل کند و آخرین دیالوگی که مطرح می‌کند درخصوص خردمندی زندگی است که ما مرگ را بپذیریم و جمله‌اش این است که خردمندی در زندگی آن نیست که ما تسلیم زندگی شویم؛ بلکه باید بجنگیم، چون مرگ همیشه است. دکتر نماد عقل است، پیرمرد نماد باور و ایمان است. حاضر نیست از باور و ایمانش بگذرد و مادر نماد عشق است که البته این عشق را در رفتار دو بچه نمودش دادیم. بچه‌هایی که عاشق زندگی‌اند و می‌خواهند زندگی را داشته باشند؛ ولی در تلاطم زندگی سردرگم ماندند. کاراکترها را با معنا خلق کردم، کاراکترها فقط قرار نیست حل‌کننده باشند.

تسنیم: یک مقدار نگاهتان یونگی است؟ هر شخصیت یک نماد در نظر بگیرید؟

من فیلسوف نیستم و قرار هم نیست فلسفه را به مخاطب انتقال بدهم

شهرام کرمی: نه. نشانه‌های نمایشی است من می‌توانم بگویم یک نوع فلسفهٔ شرقی در کار ظهور دارد. من دارم از قضا و قدر می‌گویم. از اختیار می‌گویم، از جبر و تقدیر می‌گویم. یک نگاهِ فلسفی است و درنهایت غلبه شدن امید است. عشق است و میل به زندگی است. یک نگاهِ فلسفهٔ شرقی است که من سعی کردم در کار به آن بپردازم. سیری که نمایش دارد طی می‌کند در واقع فلسفهٔ شرقی است. من فیلسوف نیستم و قرار هم نیست فلسفه را به مخاطب انتقال بدهم؛ ولی من باید مفهوم زندگی، چیزی که به رابطهٔ من و شما و رابطهٔ جامعه ما عشق می‌دهد، باور می‌دهد، باید با زبان هنر به آن نمود بدهیم، یعنی به این سعی کردم بپردازم برای همین شما هیچ‌وقت تفکر قالبی در این اثر نمی‌بینید، هر کسی از دید خودش می‌بیند، این خاصیتِ یک کاری است که اندیشه داشته باشد، یعنی شما نمی‌توانید به صراحت بگویید این دیدگاه را داریم.

تسنیم: یک ویژگی‌های روایتگری دههٔ شصتی هم داشت، قصه‌هایی که الآن دیگر در تئاتر ایران نمی‌بینیم، تئاتر بین خانواده می‌گذرد و پایان خوشی دارد، تأثیر شما از رادی یا امثالهم بوده است یا نه؟

شهرام کرمی:من همیشه روایت را دوست دارم. یک نوع تأثیر نمایش ایرانی در همهٔ کارهایم یک‌دفعه نهیب می‌زنم. حتی مثلاً خروس روایتی نبود؛ ولی شما مونولوگ‌ها را می‌توانستید در آن روایتِ غیرمستقیمی را ببینید و خیلی جالب است یکی از منتقدانِ شناخته‌شده کار را دید می‌گفت اگر این روایت‌ها نبود، من این نمایش‌ها را جزء بهترین نمایش‌های 10 سال اخیر می‌دانستم.

تسنیم: یعنی با مونولوگ‌ها مشکل داشت؟

شهرام کرمی: بله گفت مونولوگ‌ها را حذف کن، به من می‌گفت می‌شود خواهش کنم فردا بدون مونولوگ اجرا کنید و ببینید چقدر نمایش شما درست است. می‌گفت ما احتیاج نداریم آخرهای صحنه یا قبلش توضیح داده شود؛ چون جریان داستانی ادامه دارد، گفتم شکل روایی را دوست دارم چون می‌خواهم نمایشم تفسیر شود. کاراکترها خودشان را تفسیر کنند و شکل روایی یک نوع فرصت تنفس به تماشاگر می‌دهد و اعتقاد داشتم اگر این شکل روایی در اثر نباشد من فقط یک داستان معمولی را روایت کردم؛ ولی الآن دارم تماشاگر را به کنکاش می‌کشانم و اتفاقاً این روش را دارم دنبال می‌کنم تقریباً در این 20 سال تمام کارهایی که نوشتم شاید در 10 تا 12 صفحه این شیوهٔ روایی وجود دارد.

تسنیم: تفاوت شما با رادی در همین است. در نمایش هیچ‌وقت مونولوگ نمی‌گویند تا با شما ارتباط برقرار کنند.

شهرام کرمی: درست است و این را ادامه دادم و راضی‌ام؛ چون همیشه این روایت‌ها قدرت فکری اثر را قوی می‌کند. نوع شیوهٔ نمایشی منحصربه‌فرد است و شما در روایت خیلی راحت می‌توانید خط فکری‌تان را بروز بدهید چون دیگر به داستان فکر نمی‌کنید.

تسنیم: ریتم کارهایتان در تولید بیشتر شده است، قصد دارید سریع دنبال کار جدید بروید یا نه؟

هیچ‌وقت سفارش قبول نمی‌کنم

شهرام کرمی: من الآن در دورانِ بلوغ کاری‌ام هستم به‌شدت وسواسی می‌شوم، من دیشب به سروش طاهری می‌گفتم تا وقتی که به دیدگاهِ جدید و شیوهٔ اجرای جدیدی نرسم کارِ جدیدی را شروع نمی‌کنم. اتفاقاً آریان رضایی همیشه به من می‌گوید حداقل سالی 2 تا کار باید انجام بدهی، خودم هم این کار را دوست دارم چون پر از ایده‌های ناکام‌اند، پر از متن‌هایی است که هنوز اجرا نکردم و نمایشنامه‌نویسی می‌نویسم که خودم اجرا کنم. هیچ‌وقت دنبال این نبودم که بنویسم بدهم به کسی دیگر. هیچ‌وقت سفارش قبول نمی‌کنم و کسی به من بگوید نمایشنامه‌ای برای من بنویس و من بگویم برای ماه دیگر برای شما می‌نویسم. من چیزی را که خودم درگیرش نشوم شروع نمی‌کنم به نوشتن آن، برای همین برای هیچ‌کس نمایشنامهٔ سفارشی ندارم، اینکه به من خیلی پیشنهاد می‌دهند پیشنهادهای مالیِ خوبی هم می‌دهند؛

تسنیم: یعنی باید خودتان باید نسبت به موضوعی حساس شوید و شما را درگیر کنید که به سراغ آن بروید.

شهرام کرمی: بله. یک‌بار سعی کردم این کار را بکنم. یک نفر سفارش یک کاری داد 6 ماه وقت گذاشتم آن را نوشتم. جزء کارهای خوب من است رفتم به او بدهم که کار کند، بعد زنگ زد و گفت این چیزی نبود که من می‌خواستم. گفتم من نمایشنامه‌نویسم چیزی که خودم می‌خواستم برای شما نوشتم با همان فضایی که خواستید. مثلاً کوروش زارعی از من خواست راجع به یکی از شخصیت‌های بزرگ تاریخ اسلام به خصوص معاصر ایرانی نمایشنامه‌ای بنویسم. تا به من گفت گفتم از کودکی عاشق امام موسی صدر بودم عکسش را همیشه در خانه دارم .داخل گوشی‌ام هم دارم. همیشه به او نگاه می‌کنم. با چشمانِ رنگی این مردم آرام می‌شوم. گفتم می‌توانم بنویسم؟ گفت فوق‌العاده است ما فردا رفتیم نزد خانواده امام موسی صدر و از پس‌فردا شروع کردم به نوشتن، یعنی همیشه باید شرایط این‌طوری باشد یا مثلاً جایی بود که به من سفارش کار کودک دادند گفتم کارِ کودکی را دارم می‌توانم این را پیشنهاد بدهم و این سیری بوده که همیشه در کارهایم دنبال می‌کنم.

  نمایشنامه‌نویسی خیلی برای من جدی است. شبیه هیچ‌کسی هم نیستم. متأسفانه ما گاهی وقت‌ها تحت تأثیر دیگران هستیم. بله من تأثیر گرفتم. استادان بزرگی داشتم. محمود استاد محمد مستقیم استاد من بوده، محمود دولت‌آبادی استاد من بوده، سخت تحت تأثیر این دو محمود بودم و خیلی از آنها یاد گرفتم و حتی از آثار نسل خودم هم به‌شدت لذت می‌برم. مثلاً شما محمود یعقوبی را دست‌کم نگیرید، حسین کیانی، حمید آذرنگ، حمیدرضا نعیمی، نادر برهانی‌مرند، امیر کوهستانی اینها نمایشنامه‌نویسان خوبی هستند. این‌ها نمایشنامه‌نویسان باهویتی هستند که سبک خودشان را دنبال می‌کنند. یکی از نگرانی‌های من همیشه این است که می‌گویم نباید شرایط باعث شود ما راه خودمان را کج کنیم و خیلی به این فکر کردم کاری کار کنم که بسیار پرمخاطب باشد هرچند الآن این خوش‌شانسی را دارم که کارهایم پرمخاطب است، همیشه فکر می‌کردم در فضای تئاتر فعلی که سلبریتی حاکم شدند و هیاهو حاکم شده است من می‌خواهم بروم یک تئاتر جدی کار کنم، من می‌خواهم بروم یک کاری بنویسم که شاید تئاتر اندیشه‌محور، تئاتری که الآن شوخی و خنده شده است؛ ولی دارم راه خودم را می‌روم برای اینکه شبیه کسی نباشم. برای همین که آن آدم‌ها را ستایش می‌کنم هرچند یک‌وقت‌هایی گله‌مند می‌شوند. مثلاً محمد یعقوبی با آن استعداد چرا نمایشنامه دیگران را کار می‌کند؟ وقتی می‌تواند بنویسد! ستایش می‌کنم حسین کیانی را که سبک خودش را می‌رود حتی سخت ناراحت می‌شوم چرا حمید آذرنگ که این همه استعداد دارد باید وقتش را صرفِ بازیِ تلویزیون و سینما کند؟ او یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان ماست که خیلی حسی و خوب می‌نویسد.

ما نویسنده‌های جوان و خوبی داریم، مثلاً ساناز بیان جزء آن پدیده‌های خوب است و خوشحالم خانم‌های خوب کار می‌کنند. بعد دلم می‌سوزد یک نفر مانند سمانه زندی‌نژاد که نویسندهٔ خوبی است یک‌دفعه درگیر کارگردانی می‌شود! این‌ها با این استعداد حیف است. حتی جابر رمضانی همیشه به او می‌گویم جابر تو وقتی نویسندهٔ خوبی هستی، حتی بازخوانی‌های خوبی مانند نمایشنامهٔ «تیم شنا» را می‌نویسی. حتی یک کاری مانند «رضا» را کار می‌کنی. تو قلم داری خوبی داری چرا این کار را ادامه نمی‌دهی؟ ستایش می‌کنم یک نفر مانند محمد مساوات که البته دارد فضاهای مختلف را تجربه می‌کند. همیشه نمی‌دانم کار بعدی او چیست. این خیلی خوب است. ما نسل جدید خوبی داریم که خوب می‌نویسند و خوب کار می‌کنند و من سعی کردم حتی از نسل خودم هم تأثیر بگیرم ولی یک چیز را هم فراموش نکردم سعی می‌کنم زبان ترجمه‌ای ننویسم، ایرانی‌ای که بتوانم یک مقدار به یک زبانِ جهانی نزدیک شوم.

من ضمن اینکه این نمایشنامه را با زبان ساده بیان کردم در آن فلسفه می‌گویم، یعنی کاملاً نمایشنامه من یک نمایشنامه فلسفی است که زمان دورخوانی طولانی‌ترین دورخوانی‌ها را من داشتم چون باید فکر می‌کردیم و تحلیل می‌کردیم ولی معتقدم با یک زبان درست شما می‌توانید عمیق‌ترین مفاهیم را انتقال بدهید؛

تسنیم: کار بعدی شما چه زمانی است؟

شهرام کرمی: قطعاً سال بعد کار خواهم کرد به سالی یک اجرا فکر می‌کنم، کار کردم کارِ سختی است، من سالی دو سه نمایشنامه می‌نویسم همین الآن درگیر یک نمایشنامه هستم و دارم یک نمایشنامه می‌نویسم سالی دو سه نمایشنامه می‌نویسم خیلی هم زمان می‌برد و من اصلاً تندنویس نیستم هر نمایشنامه‌ای حداقل 6 ماه زمان من را می‌گیرد، زمان نوشتن به این فکر می‌کنم که از کار قبلی‌ام فاصله بگیرم، به کار جدیدی فکر کنم، به کاراکترهای جدید و متفاوتی فکر کنم که با کار قبلی‌ام تفاوت داشته باشد و به این فکر می‌کنم که حالا باید دربارهٔ چه بنویسم و حالا باید چه دغدغه‌ای داشته باشم تمام نمایش‌نامه‌های من، من در قضیهٔ خروس دنبال هویت بودم ولی اینجا دنبال مرگم یعنی اصلاً سوژه‌هایم را دارم سعی می‌کنم متفاوت انتخاب کنم حالا شاید در کار بعدی‌ام رفتم درخصوص عشق نوشتم نمی‌دانم.

تسنیم: کار کودک نمی‌خواهید انجام بدهید؟

شهرام کرمی: بله! اتفاقاً کارِ جدیدم نمایشنامه‌ای است با نام «دیو می‌آد می‌ببرتت» درگیر نوشتن این نمایشنامه هستم احساس کردم بعد از این درام سنگین یک تنفسی به خودم بدهم بروم در فضای فانتزی یک کارِ رؤیایی بنویسم. در زمان نوشتن خودم را درگیر اجرا نمی‌کنم ولی هر وقت می‌نویسم، می‌نویسم که کار شود و چون برای خودم می‌نویسم، می‌نویسم که خودم کار کنم، البته بعضی از کارهایم وقتی تمام می‌شود جرئت ندارم آنها را کار کنم چون کارگردانی برای من یک مقولهٔ جداست باید به من فضا بدهد، حس بدهد و سبکِ اجرایی بدهد اگر ندهد نمی‌توانم. مثلاً یک نمایشنامه‌ای دارم که چاپ شده است به نام «روایت‌های ساده از زندگیِ روزمره» هیچ‌وقت جرئت ندارم این را کار کنم، نمی‌توانم سبکی برای آن ندارم. «نامه‌های شرجی» نمایشنامه‌ای بود که پارسال نوشتم و دو جایزه گرفتم، یک جلسه آن را در فجر نمایشنامه‌خوانی کردم خیلی هم استقبال شد و همه هم گفتند چقدر نمایشنامه خوبی است ولی نمی‌توانم آن را اجرا کنم چون سبک و شیوه‌ای برای آن ندارم. یک نمایشنامهٔ خیلی خیلی قدیمی دارم به نام «فرجامِ یک شاه‌بازیِ عاشقانه» جزء نمایشنامه‌های خوب من است که البته چاپ هم نشده است و هیچ‌وقت نمی‌توانم به این فکر کنم که آن را اجرا کنم چون این دو تا برای یک مقولهٔ؛

تسنیم: بیشتر دل‌نوشته‌هایی که از دلتان برآمده فقط دوست داشتید روی کاغذ بیاید؛

شهرام کرمی: نه واقعاً همهٔ کارهایم را دوست دارم ولی برای بعضی کارها سبک اجرا ندارم و شما وقتی به سبک اجرایش نرسیدید، یعنی برای من مقولهٔ نوشتن با کارگردانی جداست، شما اگر در اجرای من حس کردید متن خیلی نمود دارد یا کارگردانی خیلی نمود دارد به نظرم ناکام بودم. واقعاً سعی کردم از هیچ‌کدام دریغ نکنم یعنی در نوشتن کارِ خودم را کردم تمام کردم ما هیچ تغییری در متن ندادیم بلافاصله هفته اول دادم برای چاپ، در کارگردانی هم واقعاً سعی می‌کنم که اصلاً به‌عنوان مؤلف کار خودم را به چالش بکشم. بازیگران من ناراحت شدند که من از نمایشنامه‌ام کم کردم ولی خودم اصلاً ناراحت نشدم.

==================

مصاحبه از احسان زیورعالم

==================

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران