جلال آلاحمد و حسنک وزیر
ترکی با اشاره به ماجرای حسنک وزیر مینویسد: این حکایت مرا به یاد نویسندگانی میاندازد که در زمان حیات جلال آلاحمد افتخار میکردند به آشنایی با او و پس از مرگ، او را به ارادت مرثیهها گفتند و نوشتند امّا در سالهای پس از انقلاب ناگهان دشنامها دادند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، محمدرضا ترکی، استاد دانشگاه و پژوهشگر، در یادداشتی به رفتارهای متناقض برخی از اهالی فرهنگ نسبت به جلال آل احمد اشاره کرده و مینویسد:
از تلخترین صحنههای تاریخ بیهقی آنجاست که بوسهل زوزنی، حسنک وزیر را پیش از اعدامش دشنام میدهد و او را «سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد» میخواند. حسنک پاسخی میدهد که اوج مظلومیّت خودش و نهایت ناجوانمردی بوسهل را در صفحۀ تاریخ ثبت میکند:
« حسنک گفت: سگ ندانم که بوده است، خاندان من و آنچه مرا بوده است، از آلت و حشمت و نعمت، جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیده است، کس باز نتواند داشت، که بر دار کشند یا جز دار که بزرگتر از حسینِ علی نیام. این خواجه که مرا این میگوید، مرا شعر گفته است و بر درِ سرای من ایستاده است، امّا حدیث قرمطی، به ازین باید، که او را باز داشتند بدین تهمت، نه مرا و این معروف است. من چنین چیزها ندانم».
این حکایت مرا به یاد نویسندگان و شاعرانی میاندازد که در زمان حیات جلال آلاحمد، افتخار میکردند به آشنایی با او و پس از مرگ او را به ارادت مرثیهها گفتند و نوشتند، امّا در سالهای پس از انقلاب ناگهان، به دلیل اختلافات ایدئولوژیک او را دشنامها دادند و او را مقصّر خوب و بد همه چیز شمردند و برخی از آنها نام این شیرآهنکوه مرد را از پیشانی سرودههایشان زدودند و حتّی منکر اندک ارادتی به او شدند. توگویی که هرگز او را نمیشناختهاند یا از آغاز با او مخالف بودهاند!
اینک سالهاست که جلال به درگاه ربّ جلیل شتافته است و نیز برخی از آنها نیز که در دوران حیات و ممات بر در درگاه او ایستادند و او را مدح و مرثیه گفتند و بعدها نام او را از پیشانی سرودههایشان زدوند نیز سالهاست که درگذشتهاند و ما نیز، دیر یا زود به آنان خواهیم پیوست. رَحِم الله معاشرَ الماضین!
چیزی که قابل انکار نیست این است که انبوه درودها نه میتواند نااهلی را در صدر بنشاند و نه موج دشنامها میتواند نام اهلی را از دفتر روزگار بزداید و دشنامها و درودها، خیلی زود، همچون گویندگان آنها، به فراموشی سپرده خواهد شد. براین اساس، گمان نمیکنم هرگز تاریخ بتواند آلاحمد و تأثیر او را بر اندیشۀ سیاسی و ادبیّات معاصر، چون آلت و حشمت و نعمت حسنک وزیر، در اوج دشنامها از یاد ببرد؛ امّا کسانی که آلاحمد را به دلیل اختلاف فکری و ناخرسندی از پیشنهاد سیاسی او اینچنین مورد شماتت و دشنام قرار دادهاند، باید این پرسش را به تاریخ پاسخ بدهند که اگر جامعۀ ایرانی، به جای پاسخ مثبت دادن به پیشنهاد امثال آلاحمد و شریعتی، به پیشنهاد سیاسی آنان پاسخ مثبت داده بود و ما در کشورمان، به جای آنچه رخ داد، شاهد یک تحوّل کمونیستی بودیم، امروز ما در کجای تاریخ ایستاده بودیم؟!
گمان نمیکنم کسی در این واقعیّت تاریخی تردیدی داشته باشد که اغلب موافقان دیروز و مخالفان امروز آلاحمد، اگرچه گذشتهها را فراموش کرده و بهظاهر از اندیشههای دمکراتیک و لیبرال سخن میگویند، در آن سالها گرایش چپ داشتند و آرزو میکردند که نظامی از جنس شوروی سابق بر ایران حاکم شود!
انتهای پیام/