نوسروده حامد خاکی در وصف امام رضا(ع): «ما دل به زلف پنجره فولاد بستهایم»
یکی از شاعران کشورمان قطعه شعری را در مدح امام رضا (ع) سروده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «حامد خاکی» از شاعران آئینی کشور همزمان با فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) قطعه شعری را سروده است که در ادامه متن آن منتشر میشود:
بیشتر بخوانید: پاسخ امام رضا(ع) به افرادی که خانواده خود را در تنگنای مالی قرار میدهند
ای آفتاب، سایهی خورشید گنبدت
باغ بهشت، باغچهی شهر مشهدت
ما را نوشتهاند میان اسیرها
از عاشقان درهمِ زلف مجعدت
دنیا فقیر آمد و سرمایهدار رفت
حاتم درست میشود از لطف بی حدت
قبل از ولادتت به ولایت رسیده ای
جبریل خواند "عالم آل محمدت"
ما که صدا زدیم تو را "یا ابالجواد"
ای جان ما فداییِ فرزند ارشدت
حاجات ماست یا عدد پنج یا که هشت
ما خانه میخریم فقط با پلاک هشت
ای خندهات تبلور طبع دچار ما
از تو گرفته وامِ شرف، اقتدار ما
ختم خزان ماست تجلی گنبدت
صحن بهشت توست شروع بهار ما
صلح است بین آینه و سنگ این حرم
دل رحم تر نبود از آئینه دار ما
ما با کدام سجده تشکر کنیم که
افتاده دستِ دامن تو کار و بار ما
وقتی که اشک ریخت همه فیض میبرند
باید نشست موقع گریه کنار ما
ای بانی بهشت، حریم مکرّمت
رقص ملائک است به فتوای پرچمت
پرواز میدهیم پری را که بسته نیست
با بوسه میزنیم دری را که بسته نیست
ما درد میکشیم اگر داد میکشیم
درمان نمیکنند سری را که بسته نیست
یک عمر ما به لطف شما تکیه کردهایم
بر ما نبند آن نظری را که بسته نیست
تو قول دادهای که ببندی بیا ببند
پلک امید محتضری را که بسته نیست
با در زدن به هر چه بخواهیم میرسیم
از ما نگیر پشتِ دری را که بسته نیست
دنبال نور آمدهها را نگاه کن
از راه دور آمدهها را نگاه کن
مشهد امید داد که ما زندگی کنیم
با ذکر یا امام رضا زندگی کنیم
گفتیم خرج زندگی و گفت پای من
یعنی اجازه داد گدا زندگی کنیم
یا ایها الرئوفِ سر راه ماندهها
جا هست در کنار شما زندگی کنیم؟
مردن به پای عشق تو عین سعادت است
حالا که عاشقیم چرا زندگی کنیم؟
ما دل به زلف پنجره فولاد بستهایم
تا با برات کرب و بلا زندگی کنیم
زلفت اگر نبود رهایی نداشتیم
برگ برات کرب و بلایی نداشتیم
اصلاً به خاک پات سرم دوخته شده
امّید مادر و پدرم دوخته شده
زیر نظر گرفته مرا مهربانی ات
از این نظر به تو نظرم دوخته شده
مثل کبوتران تو جلد حرم شدم
طوری که در هوات پرم دوخته شده
دست گدا بهانه به دست تو می دهد
چشم گدا به دست کرم دوخته شده
هر سال به زیارت مخصوصهی شما
رزق محرم و سفرم دوخته شده
خود را شبیه ابن شبیب تو میکنیم
وقتی که یاد جد غریب تو میکنیم
با یاد یوسفی که تنش پیرهن نداشت
بر روی خاک بود و سری بر بدن نداشت
یک عده میزنند و یک عده میبرند
انگشتر و عبا و ردا ظاهراً نداشت
این ضربهها اجازه ندادند پا شود
از زیر چکمهها نفسِ پا شدن نداشت
در بوریا که ریخته شد جمع شد حسین
پس بی کفن نبود کفن داشت تن نداشت
میگفت خواهرش لب گودال قتلگاه
این رو به قبله اینهمه نیزه زدن نداشت
زینب که هست مادرمان را صدا نزن
پیش رباب حداقل دست و پا نزن
انتهای پیام/