روایت فرمانده نجات از ستاد کمک رسانی جنگ تا فرماندهی تخریب+تصاویر
با گسترش جنگ، شهید نجات با شوق و عـلاقـه زیادی جهت نبرد با دشمن راهی جبهه شد. عشق به خدا و اسلام چنان روحش را فرا گرفته بود که خود را وقف راهش کرد، مصمم به یاری دین خدا بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، شهید نجات نجف آبادی در دی ماه سال 1345 در خانوادهای مذهبی و زحمتکش چشم به جهان گشود و در دامان مادری مهربان و تحت سرپرستی پدری دلسوز زندگی را آغاز کرد. 5 ساله بود که فوت پدر او را یتیم کرد و به سوگ نشاند. زندگی با نبود پدر هر چند مشکل و رنج آور بود ولی با داشتن مادری دلسوز، خواهری مهربان و برادرانی زحمتکش، زندگی را میگذراند. از همان کودکی در حد و توان خود به کمک خانواده میپرداخت و در رفع مشکلات آنان کوشش میکرد.
سالهای ابتدایی را در دبستان ضیائی سپری کرد و سپس در مدرسه دهخدا به تحصیل ادامه داد و در کنار تحصیل از کمک به خانواده دریغ نمیورزید. در انجام وظایف محوله تلاش میکرد. تعهد و پای بندی او به اسلام و انقلاب او را فردی مخلص و خداشناس بار آورده بود و همواره در جهت حفظ اسلام و گسترش انقلاب جدیت داشت. فرمانده شهید نجف آبادی نیز به نوبه خود به تلاش و فعالیت پرداخت و با شرکت در جلسات قرائت قرآن مسجد محمدی و سپس ولی عصر(عج) و همچنین با شرکت در تظاهرات و راهپیمائیها، تنفر و انزجار خویش را از رژیم منحوس پهلوی اعلام میداشت. با پیروزی انقلاب و برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران با جدیت بیشتری به فعالیتهایش ادامه داد و حضورش در مسجد و دیگر برنامهها بیش از پیش نمایان بود.
فرمانده شهید نجات نجف آبادی به خاطر اینکه در خانوادهای خداشناس و مذهبی رشد کرده و با خدا و اسلام و مسجد انس گرفته بود، لذا هر روز که میگذشت علاقه و اشتیاق او به مسجد و… بیشتر میشد به طوریکه بسیاری از اوقات خود به ویژه ساعاتی از شب را در مسجد و با دوستان خود میگذراند. همیشه دوست داشت که با افراد مسجدی در مراسم و برنامههای مختلف شرکت کند.
از طرفی دوستانی که در مسجد بودند متقابلاً از او راضی بودند و او را دوست داشتند. او تعصب و پایبندی زیادی به اسلام و انقلاب، امام و حتی مسئولین مملکتی داشت. اسلام با روحش آمیخته شده بود و به آن عشق میورزید. در جلسات قرائت قرآن و دیگر مراسم و برنامههای مذهبی شرکت میکرد و با جدیّت و پشتکار در امر یادگیری مسائل دینی تلاش میکرد.
فردی متواضع و متین و دارای اخلاقی پسندیده بود. با دوستان و آشنایان گرم و صمیمی بود و محترمانه و متواضعانه با آنها برخورد میکرد. آرام و خونسرد بود و از تکبر و غرور دوری میکرد و ساده و بیآلایش، سربه زیر و متواضع بود. سعی میکرد کم، مفید و سنجیده صحبت کند و با خوشرویی با دیگران برخورد کند. کمتر ناراحت دیده میشد و از سختیها شکوه نمیکرد. به فکر دیگران به خصوص دوستانش بود. در حد توانش به آنها کمک میکرد. در منزل نیز بسیار متین و سربه زیر بود. کم حرف میزد و از تجملات و ایرادهای نابجا دوری میکرد. در رفع مشکلات خانواده جدیت داشت. توقعات زیادی نداشت و از اسراف و زیاده روی به دور بود.در گرمای تابستان با زبان روزه در کار ساختمانی منزل تلاش میکرد و برای آسایش خانواده خود را به رنج میانداخت. از کارهایی که انجام میداد؛ چه در منزل و چه در جبهه و در عملیاتهای مختلف، چیزی مطرح نمیکرد.
نسبت به لزوم رعایت حجاب اسلامی پافشاری میکرد و به خانوادهاش بیش از هر چیز سفارش به این مسئله میکرد و تأکید میکرد که دیگران را هم به این امر تذکر دهند. همه اهل منزل و خویشاوندان و اقوام از او راضی بودند و به شایستگی از او یاد میکردند. با شروع جنگ تحمیلی وظیفه خود دانست که دین خویش را در جهت حفظ و حراست از اسلام و انقلاب ادا کند. با توجه به عشقی که به انقلاب و اسلام داشت، جهت دفاع از حریم مملکت اسلامی مهیا شد.
در اولین حرکت و اعلام آمادگی به همراه چند نفر از هم محلیهایش در مسجد ولی عصر(عج) به ستاد کمک رسانی فرمانداری دزفول رفته و در جهت تأمین آذوقه و وسائل رفاهی برادران رزمنده همت گماشت. همانند دیگر برادران ستاد زحمات زیادی میکشید و شب و روز در امر تخلیه و بارگیری کمکهای مردمی که از شهرهای مختلف کشور میآمدند، تلاش میکرد.
شهید نجات نجف آبادی خوب دریافته بود که وظیفهاش سنگینتر شده و باید بیشتر زحمت بکشد لذا با وجود آن همه کار در روز، شب به همراه دیگر برادران به پاسداری از ستاد و شهر میپرداخت. کمتر به خانه میرفت و بیشتر اوقات خود را در ستاد میگذراند. علی رغم خستگی و فشار ناشی از کار مداوم، بخاطر عشق و علاقهای که او به خدا، اسلام و امام داشت، خستگی را تحمل میکرد.
با ادامه جنگ و گسترش فعالیت ستاد کمک رسانی علاوه بر کار در ستاد به همراه دیگر رزمندگان به طور مستقیم جهت رساندن آذوقه به خط همت میکرد و به دفعات در مأموریتهای چند روزه جهت نبرد به جبهه اعزام میشد و به خوبی از عهده وظیفهاش برمیآمد.
با گسترش جنگ، شهید نجات با شوق و عـلاقـه زیادی جهت نبرد با دشمن راهی جبهه شد. عشق به خدا و اسلام چنان روحش را فرا گرفته بود که خود را وقف راهش کرد، مصمم به یاری دین خدا بود. فرمانده شهید نجات نجف آبادی در گردان تخریب لشکر 7 ولیعصر(عج) به فعالیتهایش ادامه داد و با عشق و علاقه در انجام وظایف محوله کوشش میکرد. او مدت زیادی در جبهه بود و از کسانی به شمار میرفت که از اوایل جنگ در صحنه جنگ بود، بارها به جبهه میرفت و در بیشتر عملیاتها شرکت کرده بود، عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر، خیبر، بدر و سرانجام در عملیات والفجر8 .
شهید نجف آبادی در مرداد ماه 1363 عضو کادر رسمی سپاه شد و با احساس مسئولیت بیشتری در انجام خدماتش تلاش کرد. او جنگ را خوب درک کرده بود لذا هنگامی که از جبهه برمیگشت، علیرغم ناامن بودن شهر در شهر میماند و با دیگر مردم مسجدی مذکور یا ستاد کمک رسانی به پاسداری از شهر میپرداخت. فرمانده شهید نجف آبادی به جبهه جنگ علاقه داشت و جبهه را بر هر چیز ترجیح میداد و برای پیروزی اسلام مصمم بود که حاضر میشد چندین بار کشته شود و دوباره زنده شود. او با تلاش و جدیت فراوانی که از خود نشان داده بود و با توجه به تجارب فراوانی که کسب کرده بود، به فرماندهی گردان تخریب لشکر 7 ولیعصر(عج) منصوب شد که در این سمت نیز مسئولیتاش را به خوبی انجام میداد.
به رزمندگان تحت فرماندهیاش احترام میگذاشت و با آنان گرم و صمیمی بود، شهید نجات همواره در پیشروی رزمندگان اسلام سهم بسزایی داشت. این عاشق پاکباخته سرانجام بعد از آن همه رنج و زحمت پاداش خالص حق تعالی را نصیب خود کرد و بیباکانه و شجاعانه مانند دیگر عملیاتها در عملیات پیروزمندانه والفجر8 شرکت کرد و هنگامی که مشغول گشودن معبر برای پیشروی رزمندگان اسلام بود، به وسیله تیری که از جانب کفار بعثی عراق شلیک شده بود قلبش شکافته شد و در21 بهمن ماه سال 64 به درجه رفیع شهادت نائل شد.
انتهای پیام/