اصفهان| روایتی از آخرین عاشقانههای پدرپسری محمدطاها؛ کمتر از ۱۲ ساعت جواب لبیک یا حسین(ع) خود را گرفت
حالا دیگر محمدطاها را همه میشناسند، کودک ۴ سالهای که در حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح اهواز به شهادت رسید و پیکرش با روایتی از آخرین عاشقانههای پدر پسری خانواده اقدامی به اصفهان آمد تا در آغوش خاک آرام گیرد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، امروز خورشید از سمت دیگری طلوع کرد؛ از سمت غروب غم انگیز یک زندگی! امروز نصف جهان خون میبارید بر پیکر طفلی که تنها 4 سال داشت و 4 روز قبل در یک عملیات تروریستی جانش را از دست داد. امروز آسمان اصفهان داغدار 2 حادثه بود که برای ما تلخ است و برای آنانکه در وسط معرکهاند شیرین.
دو پیکر، دو تابوت، دو شهید؛ یکی از دهه 80 و دیگری از دهه 90! هر دو در یک روز آمدند با بدنهایی که میان چوب و پرچم کشور پیچیده شده بود.
هر دو شهید بودند؛ یکی بیسر و دیگری با بدنی تکه پاره از جای گلولهها... سرتاسر خیابانهای شهر پر شده از عکس یک کودک که جهان بر غمش زار زار گریسته است.
نَه حقوق بشر و نَه حقوق کودکان، هیچکدام حامی تو نشدند!
کودکی که برایش از حقوق بشر تیتر نزدند، از حقوق کودکان هم! اما پدر و مادرش نشان دادند جان دادن به پای اسلام و شهادت فراتر از تیترهای دروغین عدهای فرصتطلب است که از آن استفاده سوء ببرند.
اصفهان میزبان 2 شهید بود؛ محمدطاها اقدامی کوچکترین شهید حادثه تروریستی اهواز و محمدتقی کریمی از مدافعان حرم گردان فاطمیون.
محفل شهدا در محل یادگاران سالهای جنگ بود تا بار دیگر مردم عهدی ببند با شهدای 8 سال جنگ تحمیلی و شهدای سوریه و شهدای ترور! آسایشگاه جانبازان شهید مطهری سراسر از عکس شهدا و پرچمهای سبز یا حسین پر بود.
مردم گلهای سرخ و سفید در دست داشتند چهرهها با سیلاب اشکها آبیاری شده بود؛ صدای طبل و سنج و دمام میآمد که روایتگر غمی از داغهای ایران بزرگ باشد.
جانم به فدای ایران
پدر شهید محمدطاها اقدامی در میان جمعیت بود، با لباس نظامیاش روی صحنه اجرا آمد، به تابوتی که جسم پسرش را در بغل گرفته بود ادای احترام کرد و با "جانم به فدایتان ای رهبر بزرگ و مردم عزیز ایران" لب به سخن گشود.
درحالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، بغض خود را فرو میخورد و گفت: مردم عزیز اهواز، خوزستان، اصفهان، ایران و مردم کشورهای نیجریه، لبنان، آفریقا و یمن که پسرم حتی نمیدانست کجا هست و برای پسرم عزاداری کردید، من به فدای شما شوم.
وی افزود: در اهواز برای پسرم مراسم عزاداری برپا شد و مادرمحمدطاها در بیمارستان بود اما همه مادران فریاد میزدند "من مادرتم" و مانند شما بر پیکر فرزندم اشک میریختند.
آخرین عاشقانههای پدر پسری
پدر محمدطاها درحالیکه به حال پسرش غبطه میخورد گفت: این وظیفه من بود، فقط به خودم میگویم چرا جای او نبودم؟
سعدالله اقدامی با اشاره به خاطرات شب قبل از شهادت فرزندش بیان کرد: شب قبل از رژه در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت کردم و پسرم برای اولین بار با همان زبان کودکی اش بلند بلند لبیک یا حسین(ع) میگفت.
در کمتر از 12 ساعت جواب لبیک یا حسینش(ع) را گرفت
وی افزود: در مسیر برگشت سرش را از پنجره ماشین بیرون برده بود و به ماشینهای دیگر لبیک یا حسین(ع) میگفت و آنها جوابش را میدادند، نمیدانستم امام حسین(ع) در کمتر از 12 ساعت جواب لبیک او را میدهد.
اقدامی ادامه داد: همان شب در گوشه خانه چادری برد و بین دو مبل خانهای کوچک درست کرد و کیک و آب میوه نذری سیدالشهدا(ع) را در آن برد و به من گفت «بابا اتاق درست کردم، بیا مهمونی من میخوام به تو نذری بدم».
قصهای از زبان محمدطاها برای پدر
درحالیکه بغض پدر محمدطاها ترکید و اشک بر گونههایش جاری شده بود، گفت: 2 سال بود که اتاق محمدحسین را جدا کرده بودیم و همه شبها تنها میخوابید.
وی بیان کرد: آن شب از من خواست در همان خانه نیم متری کنارش بخوابم، از او پرسیدم میخواهی برایت قصه بگویم که گفت نه من برای تو قصه میگویم، دستانش را دور گردنم حلقه کرد و برایم قصه خواند و کنار هم خوابیدیم.
میخواهم بدانم مرگ شیرینتر از بستنی است؟
وی با وجود اینکه سعی میکرد درمقابل تابوت فرزندش محکم بایستد تا کمرِ خمیده از داغ فرزندش، دشمن به شادش نکند، تصریح کرد: دو شب قبل از این اتفاقات محمدطاها حرفی زد که جگرم را کباب میکند، به من گفت میخواهم مرگ را بچشم تا بفهمم چه مزهای میدهد.
اقدامی خاطرنشان کرد: بستنی خوراکی مورد علاقهاش بود و میگفت میخواهم بدانم مرگ شیرینتر از بستنی است؟
خواسته پدر محمدطاها؛ سرباز ناجی پسرم را به من معرفی کنید تا در آغوشش بگیرم
وی با محکوم کردن این اقدام بزدلانه تروریستی گفت: سربازی دختر و همسر و پسر من را که تیر خورده بودند از وسط مهلکه نجات داد آن وقت آن مفتی نفهم توییت میزنند که باید آن سرباز را اعدام کرد.
پدر محمدطاها تصریح کرد: من آن سرباز ارتشی و دیگر سربازهای سپاه و نیروی انتظامی که اعضای خانوادهام را نجات دادند و عکاسان آن صحنهها را، پیدا کردم و در آغوش کشیدم اما نتوانستم آن ستوان دوم سپاهی که محمدطاها را در بغل گرفته تا او را به آمبولانس برساند و از چهرهاش پیداست که در دلش چه میگذرد، پیدا نکردم.
وی افزود: اکنون تنها خواستهام این است که هرکس او را میشناسند مرا به پیشش ببرد یا به او بگوید که پیش من بیاید تا بتوانم او را در آغوش بگیرم.
لباسهای پاره پاره خونی و جای خالی محمدطاها
میگویند دخترها باباییاند اما این بار محمدطاهای 4 ساله معادلات را برهم ریخت؛ نشان داد پسر عصای دست پدر است و وقتی نباشد ستون خانه لنگ میزند.
هنوز صحبتهای پدر محمدطاها تمام نشده بود که پارچهای سفید را بیرون آورد و درحالیکه به شرافت نظامیاش قسم میخورد که حاضر است برای این خاک و این نظام جانش را بدهد، تکه پارچهای آبی رنگ از آن بیرون آورد.
شلوار محمدطاها بود که در دست پدر جای گرفته بود، پدر اشک میریخت و با انگشت جای گلولههایی که بدن پارهتنش را سوراخ کرده بود، نشان میداد.
صدای اشک و یاحسین(ع) جمعیت به هوا برخاست، مادران داغدار محمدطاها بر سینه خود میزدند و پدران بر فرق سر، اما خوش به حال تو ای پدر شهید!
منتظر لبیک رهبریم
پدر شهید محمدطاها از اقوامش خواسته بود تا همسر و دخترش را از محل مراسم ببرند تا شاهد این صحنهها نباشد و داغ دلش نمک اندود نشود و درحالیکه اشک میریخت، گفت: این لباسها که آثار جنایت است را نگه داشتم که بگویم من فقط منتظر یک لبیکم.
وی ادامه داد: ای رهبر عزیزتر از جانم! من حاضرم جانم را فدا کنم، دیگر تحمل این بیادبیها و بیحرمتیها را ندارم، فرمان ده.
اقدامی بیان کرد: من یک ارتشیام و دو برادرم در سپاه و نیروی انتظامی مشغول به خدمت هستند و به نمایندگی از ارتش، سپاه و ناجا قسم میخورم که آماده جانفشانی هستم.
شفاعتی بهتر از آب روان
محمدطاهای 4 ساله بیگناه و با عشقی که سیدالشهدا(ع) در سینهاش انداخته بود، در میان معرکهای خونین و به دست خائنان اسلام به شهادت رسید؛ با لبان تشنه!
پدرش میگفت: روز اولی که پیکر فرزندم را در تابوت گذاشتم به او گفتم محمدطاهای 4 ساله من داری پیش علی اصغر امام حسین(ع) میروی، از تو میخواهم برای هرکسی که قدمی در راه نجات تو برداشت و برای هرکسی در هرکجای این جهان بر غم تو اشک ریخت، شفاعت کنی.
و چه شفاعتی زیباتر و بهتر و گیراتر از درخواست یک طفل 4 ساله؛ هم بازی دختر حسین(ع) و هم نسل علی اصغرش(ع).
تابوت محمدطاها و محمدتقی، بر دوش مردم قرار گرفت؛ گلهای بر رویشان پرپر شد و اشکها جاری و ندای "لبیک یاحسین(ع)" و "بِأیِ ذَنبٍ قُتلت" طنین انداز.
و این بار دو 2 تابوت از یک کودک و یک نوجوان بود که برای آرام گرفتن رهسپار آغوش خاک میشد.
انتهای پیام/ ع