دوکوهه رزمندگان مدافع حرم در سوریه کجا بود؟
شب خاطره حوزه هنری در دی ماه به شهدای یگان فاتحین در خانطومان اختصاص داشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, مراسم دویست و نود و هشتمین شب خاطره حوزه هنری به شهدای مدافع حرم یگان فاتحین اختصاص داشت. در ابتدای این جلسه شب خاطره مسعود نوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس در بهداری لشکر 27 محمد رسول الله(ص) خاطراتی را از عملیات والفجر1 و مجاهدت رزمندگان و شهدا در این عملیات بیان کرد.
پس از آن عباس بوستانی یکی از رزمندگان مدافع حرم یگان فاتحین پشت تریبون حاضر شد و در سخنانی خاطراتی را از شهدای این یگان در خانطومان بیان کرد. وی گفت: یکی از شهدایی که من با او بودم شهید مهدی قاضیخانی بود. او از تمام قیدهای مادی و معنوی و از 3 فرزندش دل کند و به درجه رفیع شهادت رسید.
بوستانی به ویژگی شهید قاضیخانی اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی های مهدی بشاش و خندهرو بودن, بود و جو و فضای جمعی را با خندهروییاش عوض میکرد.
این رزمنده مدافع حرم عنوان کرد: زمانی که به سوریه رفتیم در شب اول بعد از زیارت در حرم حضرت زینب(س) در دمشق عازم پادگان بحوث در شهر حلب شدیم که مانند پادگان دوکوهه دوران دفاع مقدس بود و خاطرات زیادی را بچهها و ما در آنجا داشتیم، بعد در منطقه خانات بودیم و شب بعد به شهر الحاضر رفتیم.
وی ادامه داد: از بچههای اتاق ما شهید قاضیخانی بود, همان کارهای خیری که در تهران میکرد, در آنجا هم همان کارها را میکرد. مهدی مسئولیت آرایشگری را برهعهده گرفته بود و موهای بچهها را اصلاح میکرد و بیش از ده روز با مهدی نبودیم که به شهادت رسید.
بوستانی بیان کرد: شهید اسماعیل کریمی هم مجرد بود و در حرم امام(ره) کار خدماتی و تأسیساتی میکرد ولی صاحب بصیرت بود، با اینکه سن کمی داشت اما پرواز کرد و خیلی دغدغه داشت. او با فاطمیون مأنوس بود و شب قبل شهادتش لباس اضافهاش را به یکی از رزمندگان فاطمیون داد.
حسن اعرابی یکی دیگر از رزمندگان مدافع حرمی که در عملیات خانطومان حاضر بود, پشت تریبون حاضر شد و به بیان خاطراتش از این عملیات پرداخت. او بیان کرد: غروب خانطومان سختترین روزم بود و بالای سر تک تک شهدا حاضر بودم. اولین شهیدی را که آوردم عقب، شهید امیر سیاوشی و اسماعیل کریمی و یک شهید سوری و عراقی بود.
اعرابی گفت: وقتی پیکر شهید اسداللهی را دیدم, او را بوسیدم و گفتم «یادت نره اونجا منو شفاعت کنی» و بهش گفتم «مشتی، چرا نباید یک تیر به من بخوره؟». بعد از انتقال پیکر شهید اسداللهی یک تیر به کمرم خورد، همان موقع بود که شهید فرامرزی گفت «من تو را میبرم عقب»، گفتم «من را روی کولت بگذار» گفت «نه تو بزرگتر از منی!»، و بغلم کرد و منتقلم کرد که ناگهان دستم تیر خورد و بلافاصله تیر به محسن خورد و افتاد زمین و آنقدر امام رضا(ع) را صدا کرد تا به شهادت رسید.
بر پایه این گزارش, «شب خاطره» عنوان برنامهای است که از بیست و پنج سال گذشته اولین پنجشنبه هر ماه توسط حوزه هنری با پرداختن به خاطرات رزمندهها و خانوادههایشان در هشت سال دفاع مقدس برگزار میشود.
انتهای پیام/*