رخوت ادبیات ایرانی در سایه عافیتطلبی مدیران فرهنگی/جایی نمیشناسم که منتقد ادبی پرورش دهد
رحیم مخدومی که دبیری هفدهمین دوره جایزه قلم زرین را برعهده دارد، معتقد است نقد ادبی در دنیای ادبیات ایران مظلوم است. او در اینباره میگوید: ما منتقد ادبی کم داریم. جایی هم نمیشناسم که بتواند منتقد ادبی پرورش دهد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از اواسط دهه 80 و بهویژه از ابتدای دهه 90 سیر صعودی ادبیات داستانی ایرانی اگر نگوییم روند نزولی به خود گرفته است، دیگر شتاب سابق را ندارد، بسیاری از نویسندگان شاخص حوزه انقلاب، دفاع مقدس و حتی اجتماعینویسها کمتر دست به قلم برده و آثار خلقشده در این سالها نیز رمان دندانگیری از آب در نیامده است. عدم معرفی برگزیده بخش ادبیات در دورههای متعدد جایزه کتاب سال و جایزه جلال آلاحمد در این سالها خود گواه این ادعاست. کنار این سکوت نسبی نویسندگان شاخص دهههای 70 و 80، جوانگرایی البته در ادبیات داستانی دهه 90 رشد یافته و آثار خوبی از نویسندگان جوان در این سالها منتشر شده است، با این حال منتقدان بر این باورند که در دهه 90 ما با تولید انبوه اما ضعیف آثار ادبیات داستانی روبرو هستیم.
بهباور این گروه داوری، سهولت در چاپ، شتابزدگی و تعدد مراکز عرضه داستان کوتاه، مسئلههای نازل و شخصی نویسندگان، نبود دردمندی و رسالت اجتماعی، نبود اقلیمها و گویشهای محلی در داستانها، استفاده از مفاهیم و دغدغههای تکراری در رمانهای اجتماعی از جمله مهمترین ضعفهای داستان کوتاه در سالهای اخیر بوده است. اما در حوزه رمان نیز وضعیت چندان مطلوب نیست، داوران جوایز مختلف ادبی، منتقدان و... معتقدند که رمان ایرانی در سالهای اخیر گرفتار عجول بودن نویسندگانش شده است، از این رو رمانهای ناپخته، گرفتار ضعفهای تکنیکی و ساختاری فراوان در این سالها منتشر شده است. سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که؛ چه اتفاقی برای ادبیات ما افتاده است که از نقطه اوج دهه 70 و 80 در دهه 90 رو به افول پیش میرود، نویسندگان شاخص دهههای 60 تا 80 را چه شده است که دیگر یا دست به قلم نمیبرند، یا قلمشان دیگر طراوت و تازگی قبل را ندارد؟ چه باید کرد که از جوانگرایی ادبیات داستانی در دهه 90 بهنفع ادبیات استفاده کرد؟ نقد ادبی که همواره یکی از عوامل خارجی برای بهبود کیفیت آثار ادبی بوده است، در کجای ادبیات امروز ما قرار دارد؟
رحیم مخدومی نویسندهای است که نامش با ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گره خورده است. او که چندین دوره جایزه «رسول آفتاب» را برگزار کرده، امسال دبیری هفدهمین دوره جایزه قلم زرین را برعهده دارد. از مخدومی درباره کیفیت آثار بررسی شده در این دوره که متعلق به سال 97 بودند، سؤال کردیم. او میگوید که کتاب خوب به ویژه برای گروههای سنی الف و ب کم داریم. مخدومی یکی از دلایل رخوت در ادبیات امروز را نبود انگیزه در مدیران فرهنگی میداند و میگوید: اگرچه نمیتوان انتظار داشت که دوران طلایی دهه 60 تکرار شود، اما باید فکری به حال عمارهای حوزه ادبیات کرد. باید آنها را پرورش داد و تقویت کرد تا جریانساز باشند. لازمه رسیدن به این امر، داشتن مدیران جهادی است. برخی از مدیران فرهنگی بیانگیزه و خستهاند، باید فکری به حال این دسته از مدیران کرد و جایگزینی برای آنها یافت.
مشروح گفتوگوی تسنیم با این نویسنده را میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: امسال هفدهمین دوره جایزه قلم زرین که با تمرکز بر جریان ادبیات در سال 97 است، برگزار میشود. با توجه به اینکه داوریهای این دوره به اتمام رسیده، کیفیت آثار چطور ارزیابی شده است؟
در مجموع طبق آنچه داوران در بخشهای مختلف عنوان کردهاند، رضایتبخش نبوده است. ما وقتی میتوانیم از کیفیت آثار راضی باشیم که در وهله نخست، تعداد قابل توجهی از آثاری که بررسی میشوند، بتوانند به عنوان نامزد معرفی شوند، نه اینکه غالباً تقدیری باشند. وقتی آثار را در مرحله نهایی میبینیم، متوجه میشویم که تعداد قابل توجهی از این آثار انتظارات داوران در بخشهای مختلف را برآورده نکردهاند. این هشداری است به تمام کسانی که دستاندر کار هستند- از مسئولان گرفته تا ناشران و مؤلفان- که باید به فکر باشند و پیامهای جشنوارهها را جدی بگیرند.
بنا بر آنچه از داوری آثار به دست آمده باید گفت که ما در بخش رمان نقش پررنگی را شاهد نیستیم. این موضوع در بخش رمان نوجوان بیشتر از بخش بزرگسال به چشم میخورد. هرچند وضعیت تألیف و نشر در حوزه بزرگسال رضایتبخشتر از بخش کودک و نوجوان است، اما ما همچنان در بخش رمان بزرگسال یا داستان کوتاه مربوط به این گروه سنی، با آثار متعدد و چشمگیری مواجه نیستیم. موضوعاتی که نویسندگان به آن میپردازند و یا گاه ناشران و مؤسسات فرهنگی سفارش میدهند، موضوعات اولویتداری که انتظار میرود، نیست. متأسفانه روی برخی از موضوعات تأمل نکردهاند.
این جریان در بخش رمان نوجوان بیشتر جلب توجه میکند. اگرچه مخاطب کتاب کودک و نوجوان از مخاطبان بزرگسال بیشتر است، اما برخی از ناشران، حتی برخی از ناشرانی که سابقه فعالیت دارند، به جای تولید و چاپ آثار داخلی به سمت کارهای ترجمهای روی آوردهاند که مسلماً بسیاری از آنها قوانین مربوط به کپی رایت را هم رعایت نمیکنند. نه حق ناشر را میپردازند، نه حق تصویرگر و ... را به همین دلیل با پایینترین قیمت ممکن کتاب در این حوزه تولید و پخش میکنند؛ به طوری که اینطور به نظر میرسد که برخی از آنها انگار در برابر مردم رسالتی ندارند و صرفاً به سود خود فکر میکنند که البته فروش خوبی هم دارند.
کتاب خوب کم داریم
افزایش کتابهای ترجمهای ذائقه مخاطب را هم عوض کرده است. باید توجه داشت که ذائقه کودک در مقایسه با بزرگسال، خیلی سریعتر عوض میشود. او به ظاهر امر نگاه میکند و تنها کتاب میخواهد. کافی است چند کتاب خوشرنگ ببیند تا پدر و مادر را مجاب کند که برایش خریداری کنند. این پاکی نگاه کودک و حسن توجه او متقابلاً مسئولیتی در ناشران این حوزه ایجاد میکند که به آن ارج بنهند و پاسخ مثبتی به آن بدهند.
گلایهای که در این زمینه وجود دارد، توجه صرف به سود و منفعت است. نتیجه این میشود که ما در حال حاضر کتاب مناسب برای گروههای سنی الف و ب نداشته باشیم. میزان آمار کتابهای تولید شده در بخش کودک و نوجوان هر ساله بالاست، اما با وجود این هم ما با کتابی که بتواند به مرحله نامزدی برسد، سخت مواجه میشویم.
*تسنیم: بخشی از این جایزه به حوزه پژوهشهای ادبی اختصاص داشت. نکتهای که درباره نقد ادبی وجود دارد، این است که ما در سالهای اخیر با جریانی مواجه هستیم که هرچند به اسم نقد ادبی فعالیت میکند، اما بیشتر نگاهی سلیقهای به اثار ادبی دارد. جلساتی که در این قالب برگزار میشود، عموماً تحت تأثیر رابطه منتقد و مؤلف است. چقدر این جریان و رویکرد وارد کتابهایی شده که هرساله در قالب نقد و پژوهش ادبی منتشر میشود؟
نقد و پژوهش در دنیای ادبیات مظلوم است. ما منتقد ادبی کم داریم. جایی هم که بتواند منتقد ادبی پرورش دهد من نمیشناسم. شاید دورههایی ذوقی برگزار شود؛ به همین دلیل ما بیشتر شاهد نقدهایی هستیم که به صورت غیر علمی ارائه میشود.
نقد در دنیای ادبیات ایران مظلوم است
این جلسات اگرچه به اسم نقد تشکیل میشود، اما رویکردش ترویج و معرفی کتاب است. من خودم هم بارها در این جلسات شرکت کرده و برگزاری آن را لازم میدانم؛ زیرا از دل همین جلسات نویسنده دلگرم میشود، کتابی بیشتر به مخاطب معرفی میشود و ... اما در این میان، آنچه که ما به آن بیشتر نیاز داریم، برگزاری جلسات جدی نقد ادبی است. ما هم منتقد عالم کم داریم و هم معمولاً مؤسسات و ناشران استقبال چندانی از برگزاری جلسات اینچنینی نمیکنند. این در حالی است که اگر جلسات جدی نقد برگزار شود، سطح کیفی آثار نیز ارتقا خواهد یافت و از سوی دیگر، بر نگاه مخاطب عام نیز تأثیر خود را خواهد گذاشت. نقد توقع مخاطب عام را بالا میبرد و ناشر و نویسنده نیز مجبور میشوند که آثار برتری را پدید آورند.
انتشار سلیقههای فردی به اسم نقد ادبی
اما در مورد پرسش شما باید بگویم که بله، ما این جریان را زیاد میبینیم. غالباً نگاههایی که در جلسههای معرفی و ترویج یک کتاب وجود دارد، وارد کتابهایی در قالب نقد و پژوهش منتشر میشوند، راه یافته است.
*تسنیم: به کیفیت پایین تعداد قابل ملاحظهای از آثار در گردونه داوری این دوره به خصوص در حوزه ادبیات کودک و نوجوان اشاره کردید. ما در سالهای گذشته در بخشهای مختلف ادبیات، اعم از داستان برای گروه سنی کودک و نوجوان گرفته تا بزرگسال و نقد ادبی با یک رخوت مواجه هستیم؛ به طوری که در این سالها با کمتر اثری مواجه میشویم که خلاق و جریانساز باشد. شما این روند را ناشی از چه عللی میدانید؟
این امر میتواند دلایل متعددی داشته باشد که یکی از این عوامل، بیانگیزه بودن است. در دهه 60 ما با مدیران کمتوقع و پرانگیزهای مواجه بودیم. این نوع نگاه در جامعه دانشگاهی، خانوادهها و ... نیز میدیدیم. ما با یک دههای مواجه بودیم که دهه طلایی بود و افراد کمتر خود را میدیدند و برای آرمانهایشان ساعتها زمان میگذاشتند. این نوع نگاه در جامعه برکت خون شهدا بود. وقتی جامعه میبیند افرادی از خود میگذرند تا از خاک و دینشان محافظت کنند، تحت تأثیر قرار میگرفتند.
رخوت ادبیات ایرانی در سایه عافیتطلبی برخی از مدیران فرهنگی
ما در دهه 60 با جنگ سخت مواجه بودیم؛ جنگی که شرایط و ویژگیهایش مشخص بود و شناساییاش پیچیده نبود، اما جنگ نرم با آنکه لفظی آسانتر دارد و درک و شناختش ساده به نظر میرسد، بسیاری نمیتوانند آن را بشناسند. به نظرم رفاه و عافیتطلبی راه انگیزه را بر جامعه بعد از دهه 60 بست و ما شاهد هستیم که تنها افراد خاصی میتوانند این انگیزه را در خود زنده نگاه دارند.
در حوزه فرهنگ هم میبینیم که عدهای هستند با انگیزه کار میکنند. هرچند تعدادشان زیاد نیست، اما کارهای استوار و مستحکمی تولید میکنند که تأثیرش را میتوانیم در جریان ادبی و فرهنگی کشور ببینیم. باید فکری به حال این امر کرد. اگرچه نمیتوان انتظار داشت که دوران طلایی دهه 60 تکرار شود، اما باید فکری به حال عمارهای حوزه ادبیات کرد. باید آنها را پرورش داد و تقویت کرد تا جریانساز باشند. لازمه رسیدن به این امر، داشتن مدیران جهادی است. برخی از مدیران فرهنگی بیانگیزه و خستهاند، باید فکری به حال این دسته از مدیران کرد و جایگزینی برای آنها یافت.
نیروهای انقلابی شب و روز میدوند تا یک کتاب برای سیره شهدا چاپ کنند
نکته دیگر، تمرکز دولتمردان در امر فرهنگ است. آنها به جای اینکه سیاستگذاری کنند، خودشان مجری میشوند، هزینههای سنگینی پرداخت میکنند، اما دستاوردها اندک است. این در حالی است که طبق قانون باید در این حوزه نیز واسپاری امور به بخش خصوصی صورت گیرد. ما شاهد بودهایم که در یک سال به یک روزنامه یک میلیارد کمک میکنند؛ روزنامهای که بعداً در جامعه تنش ایجاد میکند و ... اما نیروهای خودجوش انقلابی شب و روز دوندگی میکنند تا یک کتاب درباره سیره شهدا چاپ کنند؛ این در حالی است که اگر ناشر، نویسنده و یا شاعر انقلابی حمایت شود، میتواند آثاری خلق کند که در حوزه ادبیات کشور جریانساز باشد. نمونه این موضوع را ما میتوانیم در مستندنگاری جنگ و انقلاب ببینیم که امروزه آبروی ادبیات ماست.
*تسنیم: آقای مخدومی، یکی از موضوعاتی که شاید در ایجاد این جریان تأثیرگذار باشد، فضایی است که میخواهد جامعه را از اندیشیدن به مسائل جدی، به سمت پرداختن به موضوعات عاطفی و گاه فان پیش ببرد. ما این مسئله را در برخی از مراکز مانند صدا و سیما هم شاهد هستیم که مخاطبان میلیونی دارند، اما برنامه جدی که ذهن مخاطب را درگیر کند، ندارند. ترانههایی که بعضاً پخش میشوند، نمونه روشنی از این موضوع است که کم و بیش سبب شده تا ذائقه مردم نیز به سمت انتخاب کارهای کمکیفیت و حتی زرد پیش رود. چقدر پررنگ شدن این جریان را در کم فروغ شدن ادبیات جدی و خلاق تأثیرگذار میدانید؟
متأسفانه در این سالها شاهد این هستیم که ذائقه مخاطب به سمت آثار نازل حرکت میکند و شاید صدا و سیما جزو اولین مراکزی باشد که میتوان از آن در این زمینه انتقاد داشت. رسانهای مانند صدا و سیما به جای آنکه سطح نگاه و ذائقه مخاطب را ارتقا دهد، گاه از همان دوران کودکی ذائقه مخاطب را به سمت آثار سخیف میکشاند. متأسفانه گاه شاهد این هستیم که در بعد امور تربیتی نیز راه را به اشتباه رفتهاند. به عنوان مثال، ما در دورهای شاهد پخش مکرر برنامههایی بودهایم که بیشتر مروج خشونت بود؛ البته چندسالی است که جلوی این دسته از برنامهها گرفته شده است.
ذائقه مخاطب را تنزل دادیم
همین امر را در حوزه ادبیات نیز میبینیم. کتابهایی که در ژانر وحشت نوشته شدهاند، به شدت مورد توجه توجه و استقبال قرار میگیرند. مثلاً در نمایشگاه کتاب امسال من غرفهها را نگاه میکردم تا ببینم کدامیک بیشترین استقبال را دارند؟ از قضا ناشرانی که کتاب در ژانر وحشت چاپ میکنند، بیشترین مخاطب را دارند. در حالی که طرح این موضوعات در کتابها، هیچ دردی از نوجوان امروز ما حل نمیکند و بیشتر ذهن را به سمت توهمات پیش میبرد. در جامعه نیز تأثیرش را در افزایش بزهکاری میبینیم. با توجه به این تأثیرات منفی، برخی از ناشران اما به چاپ این آثار روی آوردهاند. این دسته از ناشران برای اینکه هزینههای خود را کم کنند، این بخش را تقویت میکنند.
انتهای پیام/