پارادایمهای پنهان چگونه سر از سریالهای خارجی درمیآورند؟
یک منتقد ادبی گفت: پارادایمها محوریت سریالهای خارجی را تشکیل میدهند و پیامهای آنان بدون اینکه دیکته شده باشند به سازنده و مخاطبین آنها منتقل شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سریالهای خارجی امروز یکی از جذابترین سرگرمیها برای نوجوانان و جوانان ایرانی است. میزان بحث، گفتگو و تبادل نظر درباره این آثار در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بسیار زیاد است و میزان دانلود برخی از آنان در سایتها و کانالها بعضا تا چندصد هزار بار میرسد. اما نکته مهم عدم ورود نقد محتوا و تحلیل آنان از این منظر مهم است. هرچه در حوزه سینما و دیگر مدیومهای هنری نقد و تحلیل محتوایی کار شده است در حوزه سریالهای خارجی کمتر شاهد نقدو بررسی هستیم. در این مصاحبه و نشستهای آتی قصد داریم تا به بازخوانی تاریخچه، ماهیت، کارکرد و پارادایمهای این صنعت، رسانه و هنر مهم بپردازیم.
جلسه اول این نشست با حضور استاد احمد نادمی منتقد ادبی و هنری برگزار شد. او با وجود مشغلههایی که دارد مدتها است بیننده سریالها است و تقریبا اکثر آثار مهم و جدی را تماشا کرده است و نسبت به حوزههای محتوا و پیام این سریالها احاطه کامل دارد.
*آقای نادمی سریالهای غربی در مقام تولید پارادایمهای مختلفی در حوزههای فرهنگی، تاریخی و سیاسی هستند و در تلاشاند تا در مقام یک تمدن-رسانه تمام شاخههای زندگی فردی و اجتماعی را پوشش دهند. خصوصا در این چندسال گذشته با حضور شبکههایی مثل HBO این روند فزونی گرفته است. چرا سریالها به این فضا وارد شدند در حالی که سینمای غرب نیز سالها است در حال ترویج فرهنگ و اخلاق خاص خود است؟
انتخاب موضوع پارادیم و نسبت آن با سریالهای خارجی یک مساله بسیار مهم و جدی است که پیرامون آن کمتر صحبت شده است. خصوصا پیام و محتوای سریالها و ربطی که به طور مستقیم با پارادایمها دارد بحث جدی را به دنبال دارد.
سریال در کنار فیلم یا رمان و شعر همگی رسانهاند. اگر بخواهیم پیامی را در یک مدیومی ارائه بدهیم که مخاطب آن را بپذیرد قطعا باید دارای یک زیباشناسی باشد. اگر قرار باشد یک ایدهای را خیلی عریان و گزارشی و خبری ارائه بدهیم تاثیر مشخصی خواهد داشت ولی با دوربرد نه چندان زیاد و ماندگار ولی اگر آن را به صورت یک بیت منظوم طراحی کنیم جدای از حس همدلی اثر گذاری آن دو چندان خواهد بود و در قلب و ذهن مخاطب مدتها ماندگار خواهد بود. خصوصا شعر را گفتم چون ایران سرزمین شعر و ادبیات است و برای ما مفهومپذیرتر است.
حال این مثال را تعمیم بدهیم به دیگر آثار هنری خصوصا هنر مسلط در دو سده اخیر سده بیستم و بیست و یکم، یعنی هنرهای دیداری مانند سینما و سریال. سریال سازی یک گونه ویژه است از هنرهای نمایشی که با به خانه آوردن فیلم و نمایش و اختراع تلویزیون یک فاصلهای که خیلی از آثار هنری با مخاطب دارند را جبران کرده است. ما برای تماشای فیلم باید بیاییم بیرون و بریم به سالن سینما یا برای تماشای کنسرت برویم به سالن اپرا، سوای این مساله نفس این رفتن و حضور در آنجا مانند یک آئین است و باید آن را اجرا کنیم. اما زمانی که بیاییم در منزل و به تماشای سریال بنشینیم دیگر آن حالت آئیینی حذف شده است و دیگر فضا بسیار متفاوت است مانند زمانی که ما یک کتاب را در کتابخانه بیاوریم و یا در منزل بخوانیم.
پس بحث سریالها از این منظر بسیار مهم است و باید به آن و گونه اصلی خود یعنی سینما توجه کرد توجه کرد. شما وقتی درباره یک کار روی پرده سینما حرف میزنید به خاطر فضایی که در آن قرار گرفتهاید انگار قرار داد نانوشتهای بین شما و سینماگر نوشته شده است. در سینما به علت آنکه با جمع میبینید پس یک کار جمعی میکنید ولی وقتی در منزل میبینید فردیت یا فردانیت اهمیت پیدا میکند. پس نظر جمع و نظر فرد در اینجا مطرح میشود. اگر وقتی در جمعی میخواهیم پیامی را بدهیم یه یک قواعی پایبند هستیم ولی زمانی که به فردی پیام میخواهیم بدهیم میبینیم قواعد دیگری حاکم است. تمام علت این که از این موضوع صحبت میکنم مساله پارادایم است که شما از آن صحبت کردید. زمانی که به سینما میرویم، ما به آنجا رفتهایم و فیلم را تماشا کردیم که طبیعتا برای سرگرمی است ولی زمانی که سریال را در منزلمان میبینیم در حقیقت اینبار او به نزد ما آمده است. همین نکته در نقش آفرینی مهم سریال است که باید به آن توجه کرد.
ما باید ببینیم که سینما در انتقال فرهنگ موفقتر بوده است یا سریال؟ کدام یک توانستهاند پارادایمها را زودتر به عموم مردم در قالب سرگرمی منتقل کنند؟ فلان فرهنگ از طریق سینما یا از طریق تلویزیون منتقل شده است؟
یک اتفاق اجتماعی خاصی که در جامعه ایجاد شده است زمانی بازخورد آن را پررنگ تر خواهید دید که در رفتار مردم خود را نشان دهد، آیا غیر از این است که اکثر منبع این اتفاقات از تلویزون بوده است تا سینما؟ فیلمهایی مثل شبکه و مانند آن که در آن فردی را میبینیم که استدیو را گروگانگیری میکند تا حرف خود را از طریق تلویزون به همه بزند ولی هیچ وقت نمیرود تا یک گروه فیلمساز را گروگانگیر بگیرد تا پیامش را بگوید.
یک تفاوت دیگر مهم سریال و اساسا تلویزیون با سینما دارد این است که میتوان در این رسانه پیامی و محتوایی را به صورت متوالی و در مدت زمان طولانی پخش کرد، آن را تقطیع کرد و یا آن را دوباره پخش کرد تا اثر گذاری آن را کنترل و مدیریت کنیم. یا حتی مفهومی را امشب در یک سریال قرار دهیم و فردا در سریال دیگری همان موضوع رابیان کنیم. دقیقا کاری که سریالسازان خارجی سالها است دارند انجام میدهند.
پس در یک کلام در تلویزیون تولید پارادایم بسیار موفقتر است حتی از آن بالاتر برای از بین بردن یک تابو از برنامهسازی و سریالها میتوان بهره برد.
*کاری که بسیاری از شبکههای خارجی با سریالهای خود کردند و عملا فرهنگ و اخلاق اباحهگری را در جامعه سنتی آمریکا منتشر کردند. زمانی سریال «خانه کوچک» -که از تلویزون ما نیز پخش شد- از شبکههای آمریکایی پخش میشد که بسیار سالم و اخلاقی بود و امروز سریالهایی با عمق فاجعه اخلاقی!
زمانی کمپانی پارامونت و گلدن مایر در حال تولید فیلم بودند که کمپانیها بزرگ سینمایی بوند و بر اساس منطق عرضه و تقاضا و ذائقه مخاطب فیلم میساختند و مثلا اگر بیان دیدگاه دینی خاص خود را داشتند بدین معنا نبود که مخاطب آن هم با سوگیری دینی و سیاسی خاصی برود و تماشا کند ولی امروز به جایی رسیدیم که شبکههای رسانهای مشخصی به یک گروه سیاسی خاص که در آمریکا بسیار متعدد است میرسد و روزانه محتواهای مد نظرشان را دارند ارائه میدهند. مثلا اگر شبکه فاکس سریال میسازد برای راستگرایان سنتی آمریکا است، مستند این شبکه با شبکه سی ان ان کاملا فرق دارد. حالا نگاه کنید به اتفاقی که در دهه اخیر رخ داده است و آن اتفاق این است که پارادایمهای سریالهای خارجی نیز متاثر از همین مساله شده است. درست مانند یک مجتمع تجاری که از سینما دارد تا رستوران و همه در یک جهت واحد قرار دارند تمام خروجیهای شبکهها نیز در میسر هدف خاص آن شبکه قرار دارد.
علاوه بر اینها ما با شبکههای کابلی روبرو هستیم که باید مخاطب پول پرداخت کند و این نکته به تحلیل های ما اضافه میشود چون گستردگی خاصی پیدا میکند ولی همین یک نکته را در این مورد بگویم که هم سازنده باید چیزی را بسازد که مخاطب دوست داشته باشد تا حاضر باشد برای آن پول پرداخت کند و هم پیام خود سازنده اثر در آن لحاظ شود.
یکی از همین شبکههای کابلی که یک موجودیت بسیار عجیبی را ایجاد کرده است و توانسته مانند همان کمپانیها نقش آفرینی کند و اهداف و پیام خاص خود را تزریق کند نتفلیکس است. این شبکه در سال 1997 شکل گرفت؛ اولا فقط یک آرشیو بزرگ بود ولی بعد به دلیل اهمیتی که توزیع دارد سررشته آن کار را نیز در دست گرفت تا اولین مارکی که روی محصول بخورد برای این شرکت باشد. آرشیوی که روزی خیلی محدود بود امروز نزدیک به 200 میلیون مشترک دارد.
امروز حتی برخی از هنرمندان ما میگویند که میخواستیم برای نتفلیکس کاری را بسازیم در حالی که شما قرار نیست برای آنها کار تولید کنید بلکه شما قرار است چیزی را که آنها میخواهند بگویند را در قالب هنری شما تولید شود. بنابراین محتوا و پارادایمهای خاصی وجود دارد که صاحبان این رسانهها میخواهند آن را بیان کنند و نمیتوان از چارچوب آنان بیرون زد. آن شبکهها صرفا پخش کننده برنامه نیستند بلکه بیان کننده فرهنگ و سبک زندگی خاصی هستند.
حتی نمونههای چینی، هندی، آمریکای لاتینی و... که توسط این شبکهها ساخته میشود نیز مطابق چارچوب کلی آنها است ولی نکته مهمش آن است که وضوح ندارد ولی عملا یک نوع دیکته کردن در آن وجود دارد که چه چیزی را باید بسازیم.
*مانند مساله hidden education یا آموزش پنهان که موضوعی را بدون آنکه روشن و شفاف بیان کنیم به صورت پنهانی به مخاطب آموزش میدهیم.
بله دقیقا، پس میتوان یک نوع سبک زندگی، یک نوع اخلاق، الهایت، مساله سیاسی را آرام آرام ترویج دهید بدون هیچگونه نشانی از تفکر و حزب خاص و مکتبی. پس خیلی راحت پارادایم مورد نظر را به جامه مردم دربیاوریم
سریال HOMELAND را با سریالهای امنیتی خودمان در نظر بگیریم، هر دوی آنها در حال نمایش مساله نفوذ هستند ولی یکی به دلیل آنکه در دراز مدت بیننده دارد در حال ترویج عمیق آن و نمایش قدرت ایالت متحده آمریکا است ولی دیگری با تمام محسناتی که دارد بعد از مدت کوتاهی پیامش را نمیتواند تا مدت طولانی جای بدهد و لذا از این نظر دارای ضعف هستیم. البته این نکته را هم باید بگویم که امروز مانند دیروز چندان در زمینه اسلام هراسی موفق نیستند چون نقدها را دارند میشوند. مثلا معلوم شده که در چه جایی دارند دروغ میگویند یا مثلا تصویری که از ایران و اسلام نشان میدهند دیگر بیش از حد مغرضانه است چرا که دیگر در رسانهها جمعی و فضای مجازی تصویر حقیقی ایران به راحتی قابل رصد است.
* زمانی که سریالی وارد یک فضای خاص مانند تاریخی میشود امکان دارد که مخاطب خیلی راحت احساس کند که حتما ورود به این فضا و حوزه بیدلیل نیست و لابد پیام و محتوای ویژه و خاصی پشت سر ساخت این اثر است و طبیعتا مخاطب را پس میزند ولی باز میبینیم که به خوبی مخاطب خود را پای تلویزون مینشاند. علت این امر چیست؟
من اصلا از این عجیبتر را میگویم؛ زمانی که یک سریال فانتزی ساخته میشود مانند سریال WESTWORLD یا GAME OF THRONESکاملا مشخص است که یک قصه عجیبی که واقعیت ندارد ساخته و روایت میشود آنجا که دیگر باید معلوم باشد که محتوا و پیامی در جریان است. اما این فاصله را سریال با همذات پنداری که میان خود و مخاطب ایجاد میکند از بین میبرد و مخاطب را به نوعی درون خود میکشاند و باعث میشود پیام آن را به صورت ناملموس دریافت کند. برای تماشای قسمت پایانی سریال بازی تاج و تخت چندین میلیون نفر مرخصی گرفتند تا بروند و قسمت آخر را تماشا کنند، این یک پیام بسیار بزرگ دارد یعنی اینکه من حرف شما را دارم میزنم.
بسیاری از مطالبی که در چنین سریالهایی گفته میشود در فضای سیاسی همان کشور دارد زده میشود، حتی مخالف سیاسی آن اثر نیز همان حرف را تکرار میکند. الان دوباره مساله جنگ مطرح شده است، موضوع اصلی فصل اخیر سریال STAR TREK جنگ است همینطور تاج و تخت مساله جنگ را مطرح میکند.
پس میان داستان و درام سریالها و محتوایی که میگوید بدون شک با فضای سیاسی و اجتماعی روز آنها ارتباط وجود دارد. میان سبک زندگی مطلوب و سریالهای خانوادگی آنان و حوزه زن و خانواده نیز ارتباط وجود دارد همینطور در دیگر حوزههای محتوایی.
*نکته دیگر خود جوانان ما هستند که مخاطبین سریالهای خارجیاند. آیا نباید مواجهه آنان مواجهه هوشمندی باشد؟ آیا نسبت به چیزی که تماشا میکنند آگاهی خاصی را لازم ندارند؟
من مخالف این هستم که بگوییم آنان باید خودشان خودشان را آگاه کنند البته این به معنای این نیست که نباید مطالعه کرد و یا اهل تحقیق و جستجو بود بلکه قرار نیست قبل از هر سریالی به مطالعه موردی خاصی پرداخت.
آن کس که باید جوانان را نسبت به ماهیت و محتوای این دسته از سریالها و فیلمها آگاه کرد نهادهای فرهنگی و هنری هستند که باید سیاستها را رصد کنند و به جوانان گزارش دهند. مردم و خصوصا جوانان ما و همه دنیا نیازمند این هستند تا قصه گوش کنند و داستانها را در قالب لذت بخشی مثل سریال یا فیلم تماشا کنند. نمیتوان آنها را محروم کرد خصوصا وقتی ما هنوز نتوانستیم در این حوزه کارهای جذابی را در رقابت با آنان بسازیم، پس باید قبول کنیم که نوجوانان و جوانان ما به تماشای آنها بنشینند و از سرگرمی که یکی از بخشهای زندگی هر کدام از ما است بهرهمند شوند ولی این ما هستیم که باید نسبت به آگاه کردن آنان احساس وظیفه کنیم.
بسیاری از نوجوانان و جوانان ما در شهرهای اطراف و حاشیهای نیز مشغول تماشای این آثار هستند در حالی که از اقل مفاهیم و آموزشهای سیاسی و فرهنگی برخوردار هستند پس باید بپذیریم که این کار وظیفه مسئولین ما است. خصوصا که مدتی است در سرویسهای VOD نیز نه تنها آثار شبکه نمایش خانگی ما که دارای محتوای سالم و مناسب خانواده نیست و نظارت کاملی بر آنها حاکم نمیباشد تولید و پخش میشود، بلکه همان سرویسها نیز در حال پخش آثار خارجی هستند و خوراک تحویل جوانان ما میدهند.
بنابراین دقیقا کاری که در رسانههای تحلیلی خود نسبت به ماهیت و کارکرد این سریالها داریم انجام میدهیم، باید توسعه و گسترش پیدا کند و مخاطبان جوان ما باید با تمام پارادایمهای سریالهای غربی آشنا شوند.
*گفتگو از حمیدرضا صنیعی منش
انتهای پیام/