نسخه ایرانیِ «حکمروایی خوب»؛ از جهاد سازندگی تا دولت اسلامی
جهادسازندگی، الگویی برازنده از رهبری جامعه (و به بیان امروزیتر «لیدرشیپ» یا بنابر تعابیر دیگری «حکمروایی») را بهعرصه آورد که میتواند مبنای نظریهپردازی و طراحی (یا بازطراحیِ) گونهای جدید از نهادهای دیوانی ایران اسلامی قرار گیرد.
خبرگزاری تسنیم؛ کارگروه بررسیهای ویژه اقتصادی؛ پرونده «جهادسازندگی» - بخش 29
پیشتر در یادداشتی با عنوان «جهاد متناقضنما» این نکته واکاوی شد که هنگام مواجهه با مفهوم جهادسازندگی، با پدیدهای متناقضنما (Paradoxical) مواجهیم، که از یک سو برند و مایهی مباهات و الگوی نابِ «نظام دیوانیِ» برآمده از دل انقلاب اسلامی بهشمار میرود؛ و از دیگر سو، چنان ناشناخته و مهجور است که حتی در مقام تعریف، اتفاق نظری بر آن وجود ندارد، و طیف گستردهای از تعاریف برای آن آورده شده است - چه رسد به نظریهپردازی، و بعد از آن ادبیاتسازی، و بعدتر نهادسازی، و سپس گذراندنقانون، و در مراحل بعد تدوین دستورالعمل، اجرا، نظارت و الخ؛ و جالبتر اینکه جمهوری اسلامی نهاد مرتبط با این تفکر و این نام را برنتابید و «مطابق مرّ قانون» این نهاد را در اوج حضور و تأثیرش «جوانمرگ» کرد.
پس از آن، و در بخش پیشین پرونده با عنوان «پردههای مقدس بر آفتاب جهاد» این موضوع بررسی شد که گرچه جهادسازندگی در ابتدای مسیرش، کار را از عمارت روستاها آغاز کرد، و این تمرکز بر عمران روستایی، و کارنامهی درخشان مترتب بر آن، موجب شد عالم و عامی آفتاب فروزان جهاد سازندگی را در همین موضوع منحصر ببینند؛ اما فلسفهی وجودی جهادسازندگی و مفاهیم منتسب به آن، حتماً و یقیناً به «عمران روستایی» و «محرومیتزدایی» و مفاهیمی از این دست منحصر نیست؛ لکن معالاسف، از زمان تشکیل «وزارت جهاد سازندگی» که این حقیقت طیبه را در بند «قیود دیوانیِ فروکاسته شده» محصور کرد، تا هماکنون که نُواب کمرمق این نهاد همچون «بسیج سازندگی»، این «الگوی جامع اجرایی انقلاب اسلامی» را نمایندگی میکنند، و ایضاً تا الگوهای جدیدی که برای «احیای جهادسازندگی» معرفی میشوند، همواره جلواتی از اعوجاج فکری درخصوص این مفهوم ناب وجود داشته و دارد.
این دو بخش را اینجا بخوانید
از نگاه دیگر، روشن است که شفتهریزی و بنیانسازی و پایهگذاری تمدنی نو، هرگز با اتکا بر نهادهایی که بر پایهی مبانی نظری و حکمی متمایز یا متنافر با هویت مبتنی بر «اسلام و ایران» شکلگرفته باشد میسر نیست. تمدن فعلی غرب نیز پس از فترت چندصد ساله، از زمان آغاز دورانِ «بیداری و نوزایش» که به اوجگیری و فراگیر شدن آن در قرن اخیر منجر شد - یعنی از مبدأ 1492 میلادی - همواره و در هر مرحله ابتدا بنیانهای فکری و فلسفیاش را مستحکم کرد و بعد رو به جلو گام برداشت؛ و این روشمندی، هرچه زمان پیشتر رفته، با دقت (و حتی وسواسِ) بیشتری پیگیری شده است. از فرانسیس بیکن، رنه دکارت، توماس هابز و اسپینوزا در سدهی هفدهم میلادی بگیرید تا دیوید هیوم، ولتر، ژان ژاک روسو، آدام اسمیت، امانوئل کانت و جرمی بنتام در سده هجدهم، و بعدتر اشلایر ماخر، هگل، آرتور شوپنهاور، آگوست کنت، کارل مارکس، فریدریش انگلس، هربرت اسپنسر، میخائیل باختین، فریدریش نیچه، امیل دورکهایم، و ماکس وبر در سدهی نوزدهم و برتراند راسل، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر، آلبر کامو، لودویگ ویتگنشتاین، کارل پوپر، هانس-گئورگ گادامر، پل میشل فوکو و هانا آرنت در قرن بیستم و یورگن هابرماس و ریچارد رورتی و دیگران در ابتدای هزارهی سوم، همگی در کار بنیانسازیِ فکری و فلسفیِ تمدن غرب بهجد کوشیدهاند. همین قوام فلسفی و فکری است که موجب شده غرب، با قدرت پای در مسیر نهد و علیرغم اشکالات زیربنایی جدی در نوع تفکر، در سراسر عالم، به ضریب نفوذی دست پیدا کند که توسعهاش به «ممالک عقبمانده» را طی چند سده تضمین کند و موجب شود که «آفتاب عالمتاب در قلمروش هرگز غروب نکند».
این دوران در ایران، دقیقاً مقارن افول بطئی حکمت اسلامی، پس از صدرالمتألهین (وفات 1640 میلادی) است. در این دوران غمانگیز، بنمایه و موتور محرک و جهتساز کنشهای اجتماعی - یعنی حکمت - پویایی پیشین خود را از دست داد، و به محاق رفت و طی 4 سده (تقریباً) بهروز نشد.
این دوگانگی - یعنی حرکت مبنایی فلسفی غرب و ایستایی حِکمی بلاد اسلامی (و بهویژه خاموشی کانون پربارِ ایران) - از دلایل مهم سیطره و حاکمیت گامبهگام تمدن غرب بر این دیار بوده است. این سیطره و حاکمیت، تا آنجا پیش رفته که در پارادایم انواع «حکمروایی» - که تقریباً طی هر 10 سال نو به نو شده و به ایران و سایر کشورها هجوم میبرد - ایران در بسیاری از شئون و با توجه به بسیاری از «نهادهای اجتماعیِ غرببنیاد»ش، در عدادِ ایالتهای «دهکده»ی جهانی قرار گرفته است (و این نقطه، ایستگاهِ فعلیِ آوردگاهِ انقلاب اسلامی با غرب است). برای نمونه نهاد «بانک» - ولو قرضالحسنه - ماهیتاً، و به دلیل کارکردهایی که آن را از «صندوق» متمایز کرده است، کارکردهای ربوی یا شبهربوی دارد و بر اساس نگاه اسلامی و ایرانی (با مبنای عدم جواز تجارت پول) از بنیان مردود است؛ یا این اشکال اساساً و به طریق اولی به «پول اعتباری» نیز - که مبنای اقتصاد واقعی جهان در حال حاضر قرار گرفته - وارد است.
در این زمینه فتوای جدید حضرت آیتالله مکارم را ببینید
و این فقط بانک نیست که بر زیرساختهای مباین با نظام فکری و حکمی (و در مراحل بعد نظام حقوقی و اجراییِ) «اسلام»، و مغایر با هویت تمدنی «ایرانی»ها بنا شده است. انبوهی از این اختلالات در ساز و کارهای تجارت، مالیاتستانی، تولید، مراودات سیاسی، تعاملات اجتماعی، تا روشهای جنگ و تقابل امنیتی و الخ - که در یک کلام تجلیگاههای همان «الگوی حکمروایی» هستند - وجود دارد، که از مبنا، مغایر یا مباین با زندگیِ هدایتبنیانِ توحیدیِ هنجار شده، در نظام هویتی و تمدنیِ ایران اسلامی است.
در مدت 22 سالهی حیات جهادسازندگی، دامنهی جلوات این سازوارهی اجرایی توحیدی، از گسترهی هر نهاد اجرایی دیگری در جمهوری اسلامی فراتر رفت، و سنخی و سیاقی متفاوت و دیگرگون، از کنشهای «دیوانی» را با ابزارهای قویمِ «فرهنگ جهادی» و «مدیریت جهادی» فراروی دیدگاه صاحبنظران حوزهی تمدنی قرار داد و شگفتیساز شد. قدر متیقن جهادسازندگی در طول حیات طیبهی 22 سالهاش، هر رسالتی و هر کارگزاریِ محوله - و بعضاً متنافر و بیربط بهلحاظ موضوع و محدودهی اقدامش - را چنان به سامان رساند، که هرگز پیش و پس از آن، سراغ نداریم. دهها نمونهی کلانِ مؤید این گزاره، در آرشیو گفتگوهای خبرگزاری با متقدمین جهادسازندگی موجود است که در آینده منتشر خواهد شد. برای یادآوری و در تأیید این مدعا، خوب است به یاد بیاوریم که جهاد در حوزههای ناهمگونِ سوادآموزی، سازندگی شهرهای جنگزده، توسعه روستایی، ستاد پشتیبانی جنگ، ساخت اولین موشکها و جنگافزارهای بومی، ساخت ادوات و تجهیزات مهندسی جنگ (مانند پلهای شناور)، امور فرهنگی و سینمایی ازجمله روایت فتح، ستاد پشتیبانی امور دام، شیلات، و مواردی از این دست، یادگارهایی از خود برجای گذاشته؛ و تقریباً همهی این حوزهها (جز حوزهی دفاعی) پیش از تشکیل و پس از انحلال جهاد (یعنی هنگامی که این حوزهها در اختیار نظمِ بروکراتیک غربساختهی جاری قرار داشته) تقریباً یله و رها شده یا بسیار کمرمق است.
و البته باید دقت داشت که جهادسازندگی، با همهی گستردگی و عمق، تنها «نمونهای محدود، تئوریزه نشده و نهادسازی نشده و شکل نگرفته و توسعه نیافته» از الگوی حکمرانی مدنظر انقلاب اسلامی را به نمایش درآورد؛ چه اینکه جهاد - هم به جهت ضرورت دوران «تثبیت انقلاب اسلامی» و هم به جهت ضرورت موضوعی مأموریتهای محوله - مجال این را نیافت که در بسیاری از حوزهها (برای نمونه همان حوزهی پول و بانک) ورود کند.
رهبر فرزانهی انقلاب هم درخصوص «الگو بودن جهادسازندگی در زمینهی دولتسازی» تذکری صریح دادند، که البته تاکنون درک و فهمیده نشده است؛ ایشان 29 بهمن 1396 فرمودند:
«همانطور که عرض کردیم این مردمسالاری فقط در ادارهی سیاسی کشور نیست، در خدمات شهر و روستا است؛ در زنده کردن روحیّهی کارهای بزرگ در کشور است، که شما نمونهی آن را،مصداق واقعی آن را در تشکیل سپاه پاسداران، در تشکیل جهاد سازندگی، در تشکیل بسیج مشاهده میکنید؛ ناگهان در کشور یک حقیقتی مثل جهاد سازندگی به وجود میآید و آنهمه کارهای بزرگ را در طول چند سال انجام میدهد».
و اضافه کردند:
«ما اولویّتهایی داریم: باید مدیریّت جهادی را بر دیوانسالاریهای فرسوده ترجیح بدهیم؛ این یکی از اولویّتهای ما است؛ اصرار بر مدیریّت جهادی. مسئولین کشور در قوّهی مجریّه، در قوّهی قضائیّه، در بخشهای مختلف، مدیریّت جهادی را دنبال بکنند».
منبع: بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی - 29 بهمن 1396
احتمالاً اینجا این پرسش در ذهن مخاطب گرامی ایجاد شده که «اینکه جهادسازندگی موفق بوده جای مناقشه ندارد، اما چه مؤلفههایی موجب شده که جهادسازندگی را الگویی برای نظم دیوانی منتهی به تمدنسازی بدانیم؟» پرسشی که بجاست و پاسخ تفصیلی به آن مجالی موسع میطلبد. گو اینکه پروندهی جاری، بیش از هر چیز در پاسخ به همین پرسش، شکل گرفته است.
در بخشهای بعدی این پرونده، به بنیاد و فلسفه و ابعاد روشنشناختیِ «الگوی مفهومی جهادسازندگی» خواهیم پرداخت؛ البته نه با هدف واشکافی یا مدیحهثرایی یا در رثای یک «نوستالژی مهجور»؛ بلکه به این دلیل که نگاه همهجانبهنگر و راهبردی به این پدیدهی بیهمتا نشان میدهد که جهادسازندگی - و مفاهیم شکلگرفته پیرامون آن، ازجمله «فرهنگ جهادی» و «مدیریت جهادی» - الگویی برازنده از رهبری جامعه (و به بیان امروزیتر «لیدرشیپ» یا بنابر تعابیر دیگری «حکمروایی») را بهعرصه آورد که میتواند مبنای نظریهپردازی و طراحی (یا بازطراحیِ) گونهای جدید از نهادهای دیوانی قرار گیرد که در صیرورت انقلاب اسلامی به سمت نضج (یابه تعبیر بهتر احیاءِ) تمدن نوین «ایرانی اسلامی» - بهویژه در این برهه از زمان، یعنی منزلگاه «دولتسازی اسلامی» - موضوعیت (یا دستِکم طریقیت) داشته باشد.
شمارههای دیگر پروندهی جهادسازندگی تسنیم {اینجا} در دسترس است.
انتهای پیام/