علت وحشت منافقین از سرلشکر شهید حسین ادبیان چه بود؟
میر سرلشکر شهید حسین ادبیان چنان رعب و وحشت در دل منافقین انداخته بود که پس از شهادتش گروهکهای ضد انقلابی در ناحیههای مختلف بهویژه سقز جشن گرفته بودند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، طبق اعلام سردار سید محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در جریان تفحص اخیر در ارتفاعات 1150 بازی دراز، پیکر مطهر امیرسرلشکر "شهید حسین ادبیان" از فرماندهان گمنام و غیور ارتش قهرمان، پس از 38سال کشف و شناسایی شد.به منظور تکریم مقام این شهید والامقام،مراسم وداع با این شهید عزیزبا حضور فرماندهان ، همرزمان و مردم عزیز تهران روز شنبه مورخ 29 تیر از ساعت 16 در معراج شهدای تهران برگزار می شود.
بر اساس برنامه ریزی به عمل آمده مراسم استقبال از سرلشگر شهید حسین ادبیان روز یکشنبه توسط ارتش جمهوری اسلامی در محل پادگان لشکرک برگزار خواهد شد. پیکر مطهر شهید روز دوشنبه به استان کرمانشاه اعزام خواهد شد تا چشم انتظاری 38 ساله خانواده شهید پایان یابد. برابر هماهنگی های بعمل آمده پیکر مطهر شهید حسین ادبیان همزمان با ایام سالگرد عملیات پیروزمندانه مرصاد، روز پنج شنبه مورخ 3 مرداد در استان کرمانشاه تشییع و به خاک سپرده خواهد شد.
شهید حسین ادبیان 20 مرداد 1330 در روستای مرادحاصل از توابع شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. از همان دوران کودکی علاقه خاصی به اهل بیت(ع) به ویژه به امام حسین(ع) داشت. بعد از گرفتن دیپلم عازم خدمت سربازی شد و پس از 6 ماه به دانشکده افسری رفت و در مدت سه سال دانشکده را به پایان رساند. شجاع و متواضع، مومن و متعهد طوری که هرگز نماز و روزهاش قضا نمیشد. به روحانیون علاقهمند بود و مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بود و از صبوری و سعه صدر برخوردار بود. به مطالعه بسیار اهمیت میداد و بیشتر کتب مذهبی، علوم روز و تاریخی میخواند. نماز شب و قرآن خواندنش هرگز ترک نمیشد.
در دوران انقلاب حضور فعالی در تظاهرات و مراسم انقلابی داشت، عکس و اعلامیههای امام راحل(ره) را بین مردم و دانشآموزان پخش میکرد. همواره عکس امام خمینی در زیر شیشه میز کارش داشت و دوستانش به علت ترس از مأموران ساواک، با او قطع رابطه کرده بودند، به خاطر فعالیتهای انقلابی، ساواک همه کارهای او را تحت نظر داشت و بارها زندانی و تبعید شد. سال 1357 نیز در زندان بود و خانوادهاش اطلاعی از او نداشتند، که بعد از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد.
با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد، از همان ابتدای جنگ و مسئله کردستان، کل زندگی خود را وقت جنگ و جبهه کرد. با درجه سرهنگ دومی در لشگر 81 زرهی ارتش و در تیپ دوم، فرماندهی گردان 166 را به عهده داشت و مدت 12 ماه در جبهه ها حضور داشت. با شروع ناآرامیها و درگیریهای کردستان به منظور کمک به همرزمان و مردم منطقه به تیپ سقز مأمور شد و در شهریورماه سال 58 همراه فرمانده جدید تیپ سقز با هلیکوپتر به سقز اعزام و در رهایی یگانهایی که توسط عناصر ضد انقلاب به کمین افتاده بودند و راه ورود به شهر را مسدود کرده بودند نقش اساسی را ایفا کرد.
این شهید در زمان حمله دموکراتها به پادگان پاوه همراه با پاسداران و شهید چمران در دفع ضد انقلاب نقش مهمی داشت که تمام اقدامات انقلابی و رشادتهای وی سبب ناراحتی ضدانقلاب از او شده بود تا جایی که از شهر سنندج تا نزدیکیهای کامیاران ضد انقلاب یک چوبهدار برای او آماده کرده بود و روی تیرهای برق اسم و عکس او را گذاشته بودند.
جشن منافقین بعد از شهادتش
امیر سرلشکر شهید حسین ادبیان در تاریخ 15 اردیبهشت ماه سال 58 بعنوان فرمانده گروهان قرارگاه پشتیبانی منطقه یک منصوب و بعد از آن به لشکر 81 زرهی کرمانشاه منتقل شد و در تاریخ 4 اسفندماه سال 58 به گردان تکاوران مالک اشتر (گردان 166 تیپ 2 زرهی) اعزام شد. در فاصله زمانی 20 فروردین تا پنج اردیبهشت سال 59 در سمت فرمانده گروه رزمی بهمن با کمال شجاعت تمامی ماموریتهای رزمی را انجام داده.
آنچه که از وی در خاطرات باقیمانده است انجام گشت شناسایی و پیشروی تا حوالی پاسگاه عراقی واقع در تنگه باویسی است که پرچم جمهوری اسلامی ایران را در پاسگاه باویسی که مدت سه ماه فاقد پرچم بود به اهتزاز درآورد. به علت این رشادت برای وی درخواست قدردانی شد و به علت انجام رشادت در کردستان و رشادتهای منطقه غرب به یک درجه ارشدیت مفتخر شد. اول اسفند سال 59 با درجه سروانی به عنوان فرمانده گردان تکاوران مالک اشتر (گردان 166 تیپ 2 لشکر 81 زرهی) منصوب شد و در تاریخ دوم فروردین ماه سال 60 به درجه سرگردی نائل شد.
سرانجام دوم اردیبهشت 1360 در منطقه سرپل ذهاب و در محل بازی دراز پس از منهدم کردن تعدادی از تانکهای دشمن بعثی و کشتن متجاوزان عراقی به عمق جبهه دشمن نفوذ و از خود مقاومت شجاعانه و دلیرانهای به نمایش میگذارد ولی به علت تعداد زیاد نیروهای دشمن به محاصره در آمده و در حوالی ارتفاع 1150 به شهادت رسید. پیکر مطهر او در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت. او چنان رعب و وحشت در دل منافقین انداخته بود که پس از شهادتش گروهکهای ضد انقلابی در ناحیههای مختلف بهویژه سقز جشن گرفته بودند.
ماجرای رشادت در سقز
در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل مشکلاتی که پیش آمده بود در پادگانهای نظامی هرج و مرج زیادی رخ داده بود. در این میان نیروهای وفادار انقلاب اسلامی در ارتش جمهوری اسلامی نقش به سزایی داشتند. سرهنگ سید محمدعلی شریف النسب در روایت این روزهای ناارام از رشادت شهید سرلشکر حسین ادبیان نیز روایت میکند:
کاملا مشخص بود که گروهکها برای مقاصد خاص سیاسی خود ابتکار عمل را بدست گرفته و میخواهند قدرت و نفوذ خود را به نمایش بگذارند. آیتالله یزدی از فرمانده تیپ خواستند که افسران و درجه داران را برای شنیدن پیام حضرت امام احضار کند. به محض آغاز سخنرانی نماینده حضرت امام؛ سر و صداها و اعتراضات پیش آمد. معترضان با قیافههای خشمگین و ایجاد هیاهو و داد و فریاد سردادند.
ستوان یکم (سرلشکر شهید) ادبیان فرمانده یگان انتظامات و سرپرست نیروهای انقلابی که در تمام مدت بحران در حراست از پادگان و مقابله با تهدیدات و مشکلات، همراه فرمانده تیپ فداکاریها کرده بود، مانند شیری خشمگین از میان جمعیت برخاست و با اشاره به مبارزات و مجاهدتهای خود علیه رژیم گذشته با آنان به شدت برخورد کرد و گفت: «شما تا دیروز از رژیم ستمگر و فاسد پهلوی اطاعت و فرمانبرداری کامل داشتید و صدایتان در نمیآمد. چه شده است که اکنون در مقابل ملت ایستاده و آشوب به پا کردهاید و دم از انقلابیبودن میزنید. آیا از عملکرد ننگین خویش خجالت نمیکشید. از خشم انقلاب بترسید و دست از کارهای زشت خود بردارید.»
با گفتار وی بیدرنگ سکوت برقرار شد و آیت الله یزدی حرفهای خود را در جوی آرام ایراد کرد. در آن روزهای بحرانی جوانان اغلب مسلح بودند و با اشاره و اغفال گروهکهای سیاسی، پادگانها و ستونهای نظامی را هدف قرار میدادند. نماینده حضرت امام در پایان سفر و بازدید از شهر و پادگان و گفتگو با نمایندگان مردم چنین مصلحت دیدند که برای پایان بخشیدن به ناآرامیها و بهانه جوئیها، فرمانده تیپ را با خود به تهران ببرند و مدیریت پادگان را تا تعیین فرمانده جدید برعهده نیروهای انقلابی واگذار کنند.
با کاهش بحران در سقز، سرهنگ فروزان، ستوان یکم ادبیان را به تهران احضار کرد و به عنوان تشویق و تقدیر او را برای زیارت خانه خدا به سازمان حج و زیارت معرفی کرد. این سرباز مخلص و وفادار به انقلاب از تربیت یافتگان سرلشکر شهید سید موسی نامجو استاد نقشه خوانی و فرمانده انقلابی دانشکده افسری بود. او در شهریورماه سال 60 در رویا رویی با متجاوزان بعثی در ارتفاعات «بازی دراز» کرمانشاه قهرمانانه جنگید و سرانجام به شهادت رسید.
انتهای پیام/