وقتی هملت حیوان شد!+عکس
شأن والت دیزنی بهاندازه دستفروشی پایین آمده که دستاوردهای سینمایی پرافتخار گذشتهاش را در کسوت یک معتاد در بازار سیداسماعیل در مبتذلترین شکل ممکن عرضه میکند.
خبرگزاری تسنیم ــ ایمان هادی
سریالهای سینمایی اخیر دیزنی با محوریت "عمل زنده کردن انیمیشن" برای تکرار دقیق روایاتهای گذشته، نشانههایی نوستالژیک برای بزرگسالان است که روزگاری مخاطب این انیمشینها بودند و بیشتر از آنکه کودکان و خردسالان، از تماشای داستانهای پرجنبوجوش انمیشینهای سینماییشده رضایت داشته باشند، این والدین هستند که مخاطبان هدف چنین آثاری علیالخصوص شیرشاه محصول 2019 هستند.
بزرگسالانی که نوستالژی آنان توأم با طبع متمایل به «نشنال جئوگرافی محض» بهصورت یک حس مشترک میجوشد تا چنین اثری را تماشا کنند، چون هدف مؤلفان نورانی کردن نورونهای دلتنگی بزرگسالان است، به این معنا، فیلم «جان فاوریو» کارگردان به اهداف خود میرسد. فاوریو از طریق خاطره مورد علاقه یک نسل که آرزو میکردند که از ساحت «سیمبا»یی (شیر کوچک بودن) رها شوند و تبدیل به «موفاسا»ی سلطان جنگل شوند. حالا همان نسل بزرگ شده و با دیدن این فیلم اشک میریزد که ایکاش همچنان سیمبا باقی میماند.
در همه جای جهان همین احساس توصیفشده در هسته اصلی این نسخه اوریجینال شیرشاه محصول 1994 گرانقیمت بود و مخاطب را وادار به تماشای نسخه کارتونی قدیمی میکرد وگرنه اگر با عزم نوستالژیم از نسخه انیمیشنی بهسراغ تماشای فیلم بروید و اتکایی به حافظه بصری خود از نسخه اصلی نداشته باشید، پول خود را برای دانلود و حتی خرید DVD فیلم دور انداختهاید.
این فیلم در قالب ساختار جدید در شبیهسازی واقعبینانه حیوانات وحشی آفریقا از طریق انیمیشن دیجیتالی است البته یک وجه مبتذل دارد که با فرهنگ ایرانی ما تعارض دهشتناک دارد. مخاطب ایرانی سینما و هر مدیوم نمایشی «فرهنگ موزیکال» برایش چشمگیری بصری ندارد. درباره این موضوع بهتفصیل در نقد موزیکالهای آمریکایی خواهیم نوشت و سعی خواهیم کرد تصویری از امروز سینمای بالیوود ارائه دهیم که رسماً از موزیکال ــ سینما میگریزد که متأسفانه این عنصر نامطلوب نمایشی که جز نابود کردن وقت تماشاگر قائل به فضای دراماتیک، آورده دیگری ندارد. اما از نظر بصری چشمگیری خاصی در فیلم نیست و نسبت به نسخه ساختهشده در سال 1994 یک ایده و نمایش تکراری با شعار «هاکونا ماتاتا» در حال تکرار است، ادبیاتی که عشاق سینمای دهه در آن دوران با خودشان کنار عباراتی مثل «استالاویستالا بیبی» یدک میکشیدند و بهخوبی «هاکونا ماتاتا» را بهخاطر میآورند.
این عبارت در زبان سواحیلی رایج است. زنگبار، جزیره کوچکی در شرق آفریقا یکی از جذابیتهای این قاره است. سواحیلی «Swahili»، زبان محلی مردم این جزیره است گرچه آنها انگلیسی هم صحبت میکنند. جالب است که در زبان سواحیلی بهدلیل ارتباطاتی که در گذشته با ایرانیان داشتند بیش از 400 واژه فارسی هم میشنویم. عبارت «هاکونا ماتاتا» پس از انیمیشن شیرشاه «The Lion King» بسیار معروف شد! جالب است که در این فرهنگ به شیر سیمبا گفته میشود.
میتوان کمی به فرهنگ و تفکر مردم زنگبار در قالب این واژه پی برد. با توجه به مفهوم این عبارت زنگباریها معتقدند که باید در زمان حال زندگی کنیم و لحظهها را دریابیم و این را بهتر از هر جای دیگری در زنگبار و در واقع در تانزانیا و کنیا میتوانید حس کنید. تیمون و پومبا آهنگ هاکونا ماتاتا را در انیمیشن شیرشاه اجرا میکردند و نوستالژی خاص دههنودیها کنار جهان پر از استرس جان کانر ترمیناتور در ترس از آینده، بیخیالی تیمون و پومباست. اجرای دوباره هاکونا ماتاتا در قالب همان اجرای موزیکال میان فیلم مبتذل بهنظر میرسد، چون پستمدرنیسم نمایشی امروز، تعارض جدی با موزیکالیتهکردن سینما دارد. متأسفانه انگل سینمایی موزیکالیزم عضو تفکیکناپذیر «رؤیای آمریکایی» است و به همین دلیل لالالند، آرتیست، و شیکاگو، حتی در لیست برندگان جایزه اسکار قرار دارند.
اسکار مبتذل به لالالند، نشان داد که در دهه دوم هزاره سوم، سینما هنوز از بندهای لاطائلات بسیار سخفیف سینمایی مثل آواز در باران (1952) ، داستان وست ساید (1961)، چترهای شربورگ (1964) بانوی زیبای من (1964 ) آوای موسیقی(1965) {در ایران معروف به اشکها و لبخندها} میخانه(1972) {کاباره} مولن روژ 2001 و بینوایان (2012) و سایر خزعبلات مشابه بیشکل ضد سینما خلاص نشدهایم. پایان دهه نود ، پایان عصر سینما موزیکال بود و ژانر مبتذل موزیکال دراما حداقل باید با اسکار فیلم شیکاگو به پایان میرسید، اما همچنان خلاقیت در خدمت ابتذال محض است و نمونه صادقانهاش «دیمین شزل» با فیلم ضد سینما و منسوخ شده لالالند است. در عصر موزیک ویدئو و MTV مدرن، ساختن فیلم موزیکال میتواند فاجعه بیافریند.
طبیعی است که بازسازی بدون ظرافت شیرشاه، شبیه هاکونا ماتاتا به این مفهوم که «مشکلی نیست» یا بهتر بگوییم در زبان محاوره «خیالی نیست !» شده است. هاکونا ماتاتا ترکیبی از دو کلمه است، هاکونا یعنی «چیزی نیست» و ماتاتا جمع کلمه مشکل است. این عبارت در متن انیمشین شیرشاه راهشگا بود اما انتقال این شیر آوازهخوان با ترانه خیالی نیست، در عصر کنونی خیال افکن نیست و نمیتواند واقعیت سختی که مخاطب امروز با آن مواجه است را رفو کند. به همین دلیل سیمبا نباید از جهان انیمیشین کاغذیاش بیرون میآمد. این ساختار سینمایی تبدیل به سد بزرگی تبدیل شد برای باور نکردن افسانه دوست داشتنی شیرشاه.
«شیر شاه» یک افسانه است و حکایت سیمبا و موفاسا در ساختار کارتونی تاریخ گذشته {دهه نود} قبل از طلوع «داستان اسباب بازی» با همان تم موزیکال در آن مقطع زیبا بود و دوباره سازی آن در یک فیلم سینمایی و تبدیل رسمی آن به یک هملت بزرگسالانه، بیشتر حس تماشای نشنال جئوگرافی را در مخاطب احیا میکند تا تماشای یک افسانه کلیله و دمنهوار را.
«جان فاوریو» هر روز تبدیل به فیلمساز بدتری میشود. او اگر وارد چنین دایره سخیفی نمیشد و با فیلمهایی نظیر سرآشپز (CHEF) محصول 2014 راهش ادامه میداد ، با نیمچه استعدادی که داشت، اگر زمینهاش را پیدا میکرد تبدیل به فیلمساز مستقل خوبی میشد، اما متاسفانه او خودش را به حوض مارول انداخت و استعداد خود را به شاخ این کمپانی زد.
جان فاوریوکارگردان فیلم سینمایی شیرشاه
دنیای این فیلم، ضد نوستالوژی قسمت نخست شیرشاه است و با دوربین فاوریو و ارتش انیماتورهای CGI با ایده بازآفرینی واقعیت ، قبرستانی برای از میان بردن خاطره انیمیشینی اورجینال است که بر مدار فیزیولوژیک واقعی حیوانات حرکت میکند، حتی وجه موزیکال خیالی فیلم{ سکانس های موسیقیایی} با رئالیسم فیلم در تعارض جدی است.
در فیلم سینمایی چهره های شخصیتها نیز نسبت به قالب سنتی پویانمایی وجه انسانشناختی هملتوار عمیقی به خود میگیرند و این موضوع مانعی برای ساختن یک داستان تأثیرگذار است. اسکار عموی موفاسا حتی نسبت به نسخه انیمشینی آنقدر خطرناک نیست، کفتارهای مهیب نسخه انیمیشینی تبدیل به اکسسوار شدهاند و در «اسکار» عمومی موفاسا خباثتی جز یک جای زخم دیده نمیشود. اینکه اشاره کردیم استعداد جان فاوریو با شاخ گاوی مارول برخورد کرده ادعا کمی نیست. پیوستن نالا و سیمبا بیاندازه بیمعنی است و شبیه روابط دختر و پسری در فیلم های تینایجری اخیر هالیوود شده است. در حقیقت موفاسا چنان در زیست هاکوناماتاتایی غرق شده که از قدرت چشم پوشی میکند و لذت خوردن حشرات را تجربه میکند. نکتهای که شخصیتپردازی وی در فیلم سینمایی لطمات بسیاری به کاراکتر وحشی او در نیمه دوم فیلم میزند.
با این انیمیشنهای مکرر تبدیل به فیلم شده، شان والت دیزنی به اندازه دستفروشی پایین آمده که دستاوردهای سینمایی پر افتخار گذشتهاش را در کسوت یک معتاد در بازار سداسمال در مبتذلترین شکل ممکن عرضه میکند.
این پروژه جاه طلبانه استودیوی والت دیزنی میتوانست فیلمی باشد که همه ردههای سنی کودکان و نوجوانان عاشق آن شوند و تبدیل به یک پرتره بی نظیر و زنده از پادشاهی حیوانات باشد. اما تصاویر دیجیتالی نمی توانند واقعیت سالم و مستقلی را از افسانه شیرشاه ثبت کنند. این استیصال ناشی از چرخه های بی پایان تولید فیلم است و دایره افسانه سرایی هالیود در معرض خطر جدی قرار دارد.
اشاره کردیم بزرگسالانی که از نسخه اولیه شیرشاه نوستالوژی دارند و با شعار هاکونا ماتاتا بزرگ شدهاند، محض خاطره بازی به سراغ فیلم میروند و با هملتی حیوانی مواجه میشوند، که هیچ خلاقیتی حتی بصری در آن وجود ندارد.
انتهای پیام/