آب گلآلود «میکونوس» و ماهیگیری منافقین/ انتشار این کتاب در ایران صدای اپوزیسیون را درآورد
با مطالعه «نقاشی قهوهخانه» که شب گذشته به عنوان برگزیده جایزه جلال تجلیل شد، زوایای مختلفی از واقعه میکونوس پیش روی مخاطب گشوده میشود. یکی از خواندنیترین بخشهای این اثر به تلاش منافقین برای تصفیه حسابهای خود با جمهوری اسلامی اختصاص دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 26 شهریور 1371 سه مرد از تیمی تروریستی وارد میدان پراگ شده و در رستوران میکونوس 9 نفر را که غالباً از اعضای حزب دمکرات کردستان ایران بودند، مورد حمله قرار میدهند. در این حمله چهار نفر از جمله رهبر حزب کشته میشود. ماجرای میکونوس یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخ قضایی آلمان است که در آن، کاظم دارابی که دانشجو و تاجری ایرانی در آلمان بود، به عنوان یکی از متهمان اصلی مورد بازجویی قرار میگیرد و سپس روانه زندان میشود.
بیش از ربع قرن از این حادثه گذشته، در این مدت آثار متعددی درباره این حادثه و ابعاد آن منتشر شده است. محتوای بسیاری از این آثار که در قالب کتاب و مقاله منتشر شده، روایتی تکصدا از واقعه میکونوس ارائه میدهد. آثاری چون «هنوز در برلن قاضی هست» و «سیستم جنایتکار» تلاش دارند تا با تمرکز بر یکسری از شهادتها، جنایت رخ داده را متوجه دولت ایران کنند.
این در حالی است که با وجود اهمیت موضوع، طی سالهای گذشته رویهای منفعلانه نسبت به این حادثه و اتفاقات پس از آن در میان آثار پژوهشی ایران دیده میشود. محسن کاظمی که سالهاست نامش با تاریخ شفاهی و تحقیقات تاریخی گره خورده، اینبار تلاش کرده تا در حوزهای کار کند که به تعبیر برخی، به قدم زدن در میدان مین میماند. او که در ابتدا مخالف بود تا درباره واقعه میکونوس بنویسد و به قول خودش، بر این باور بود که نباید جاده صافکن دیگران باشد، درباره علت موافقتش گفته است: آقای بهبودی به من تلنگری زد که پیشداوری مکن، برو ابتدا کمی تحقیق کن، بعد بیا جواب بده. بعد از تحقیق اولیه دیدم روایتهای موجود، فقط روایت رسانههای غربی و اپوزیسیون است و کارهای ما در حد شعار بوده است و هیچ کار مستقل و مستندی بیرون ندادهایم، و روایت این آدم (دارابی) به عنوان متهم اصلی ماجرا هیچ کجا دیده نشده است. برای پذیرش این کار دو شرط گذاشتم؛ یکی اینکه در هر زمان و مرحله از پژوهش به نتیجهای رسیدم که ذهنیت پیشساخته مرا تقویت یا اثبات میکرد، آن را متوقف کنم و دوم اینکه روند پژوهش و تولید این کتاب چراغخاموش پیش برود. بواقع اگر به این نتیجه میرسیدم که این جنایت از سوی نظام ایران سیستمی برنامهریزی و سازماندهیشده بوده و دست این آدم به خون آلوده است، کارم را متوقف میکردم تا تبرئهکننده گناه دیگران نباشم؛ اما چرا چراغخاموش؟! این موضوع به شدت سیاسی بود و میتوانست ملاحظات فراوانی داشته باشد. در همان تحقیق مقدماتی دریافته بودم که آتش حملات اپوزیسیون همچنان داغ است و من نمیخواستم با علنی کردن این پروژه خود را در فرسایش رسانهای با آنان قرار دهم. چنین امری میتوانست مرا از حاق واقعه دور کند؛ نیز محتمل بود که در درون هم با ملاحظات نهادها، وزارتخانهها و افرادی مواجه شوم که اسمشان در ماجرای میکونوس در میان بود، پس سکوت و خاموشی پیشه کردم.
اما انتشار کتاب پس از 10 سال تحقیق، مصاحبه با دارابی و استفاده از یادداشتها و اسناد مختلف هم از صدای اپوزیسیون و اتهامات آنها کم نکرد. انتشار «نقاشی قهوهخانه» موج جدیدی در میان منافقین و اپوزیسیون ایجاد کرد و دوباره مسئله میکونوس را زنده کرد، اما اینبار با روایتی ایرانی از ماجرا و صدایی جدید از این واقعه که قریب به دو دهه خاموش بود. کاظمی درباره واکنشها به انتشار این اثر به تسنیم میگوید: عمدتاً اپوزیسیون و ضد انقلاب درباره این کتاب موضع گرفتند. موضع آنها نیز عمدتاً هتاکانه بود؛ در حالی که هنوز کتاب را نخواندهاند. در این مدت حملاتی را نسبت به من به عنوان نویسنده «نقاشی قهوهخانه» و کاظم دارابی، راوی اثر داشتند. اساس حملات نیز منطقی نبوده و بیشتر بر این اساس بود که چرا وارد چنین موضوعی شدهاند؟
با مطالعه «نقاشی قهوهخانه» زوایای مختلفی از یک واقعه تاریخی پیش روی مخاطب گشوده میشود؛ از روند بازرسیها و ماجرای دادگاهها گرفته، تا فعالیت رسانهها و گروههای مختلف در مواجهه با این مسئله. اما یکی از خواندنیترین بخشهای «نقاشی قهوهخانه» به تلاش منافقین برای تصفیه حسابهای خود با جمهوری اسلامی اختصاص دارد دارد. منافقین که فرصت را غنیمت یافتهاند، با وجود کارنامه درخشان خود در ترور غیر نظامیان و کشتار مردم بیدفاع، اینبار در قامت مدافع حقوق انسانها ظاهر شدهاند.
شب گذشته کتاب «نقاشی قهوهخانه» به عنوان برگزیده بخش مستندنگاری جایزه جلال آل احمد تجلیل شد. بخشهایی از این کتاب را میتوانید در ادامه بخوانید:
سازمان حلقهها
در مقابل منِ تنها یک جبهه گسترده و متحدی از گروههای ضدانقلاب اعم از سلطنتطلبها، چپیها، ملیگراها، مجاهدین و ... صفآرایی کرده بودند. در این میان اما وضع سازمان مجاهدین خاص بود. آنها (مجاهدین) در طول تمام این سالها در تبلیغات و کارسیاسی و تهیه شاهدان برای دادگاه فعال بودند. من به عینه در این ماجرا نفاقی را که به این سازمان متصف میکنند، دیدم و لمس کردم. آنها دادگاه را به محلی برای تصفیهحسابهای خود با جمهوری اسلامی بدل کرده بودند. دائم اطلاعیه میدادند، مقاله مینوشتند، مصاحبه میکردند، مدارک جعلی میساختند، و ... هر حقهای را که بگویی اینها سوار میکردند تا ایران را متهم کنند. آنها فهرست بلندبالایی از تمام کارهای تروریستی در جهان معاصر را فراهم کرده و به ایران نسبت میدادند.
سازمان مجاهدین خلق گزارشی درخصوص بهاصطلاح «شبکه ترور دولت ایران» فراهم کرده و در اختیار BfVقرار داده بود. در این گزارش هفده وزارتخانه و ارگان از جمله: سپاه پاسداران (محسن رضایی)، وزارت اطلاعات (علیاکبر فلاحیان)، بنیاد مستضعفان (محسن رفیقدوست)، وزارت امور خارجه (علیاکبر ولایتی)، وزارت کشور، وزارت نفت، بنیاد 15 خرداد، صدا و سیما و ... را جزو این شبکه قلمداد کرده بودند. اصل این گزارش، چهار صفحه ریز و ترجمهاش شانزده صفحه است. نسخهای از این گزارش هم به ما، هم به حضار داده شد. خب یکی از تماشاچیهای اپوزیسیون هم آن را به یکی از مطبوعات میدهد، با انتشار این گزارش افکار عمومی آلمان نسبت به دولت ایران مشوش شد.
جواد دبیران از عناصر شناخته شده آنها بود، که خودش را سخنگوی شورای ملی مقاومت در کلن آلمان معرفی میکرد، دو بار (آوریل و ژوئن 1995) در دادگاه حاضر شد، و نه علیه من بلکه علیه ایران سخن گفت، ادعا کرد که دولت ایران شب عملیات ترور در کردستان حکومت نظامی اعلام کرده است. این ادعاها بدون هیچ سند و مدرکی طرح میشد، فقط چون این فرد از سران مجاهدین بود حرفش برای دادگاه قابل توجه بود. دبیران در روزهای اول پس از ترور مصاحبهای هم با مطبوعات کرده بود و گفته بود این عملیات ترور کار عوامل آقای هاشمیرفسنجانی است، خودش را هم خیلی مطلع جا زده بود که آره بابا تروریستها هنوز در برلن هستند دیر بجنبید خارج میشوند؟! جالب است که کسی از این آقا نپرسید در دومین روز از واقعه تو چطور و با چه دلیل و مدرکی این ادعا را میکنی؟! واقعاً آدم از این همه سرعت عمل و ارائه مدارک و مستندات متحیر میشد؟!
دبیران را کسی نمیشناخت، در کلن دفتری داشت، آمد با روزنامهای مصاحبه کرد و گفت ما اطلاع داریم کاظم دارابی از یک خانواده حزباللهی است، برادرش در وزارت اطلاعات کار میکند، و از این دروغها هی بافت و بافت، تا به دادگاه احضارش کردند، آن هم نه یکبار بلکه سهبار در جایگاه شهود حاضر شد، و هرچه توانست به ایران اتهامات تروریستی زد، بیربط اسمهایی را آورد و پای کسان دیگری را هم به دادگاه کشید. این دادگاه با این عرض و طول از این بابا یک مدرک نخواست. برادرِ من یکثانیه هم برای وزارت کار نکرده است، خانوادهام هم مثل تمام خانوادههای ایرانی معمولی مذهبی هستند، پدرم هم توی عالم و خیال خودش است، کار به کار کسی ندارد، سینهچاک انقلاب هم نیست، یعنی طرفدارش نیست، اما مخالفت هم نمیکند، فکر و ذکرش اداره خانوادهاش هست. حالا با این حرفهای دروغ دبیران، همه تصور میکردند که خانواده ما عجوبهای هستند، مسلح و انگشت به ماشه!
با اینکه همسر من در اتفاقات و بلایای آمده بر سر من سکوت کرده، و حتی برای ادای شهادت هم به دادگاه فراخوانده نشد، اما همین منافقین تلاش زیادی کردند تا پای او را به میان بکشند. چرا؟ چون لبنانی بود و از همه مهمتر همسر من بود. اما همسر صبورم حتی در اتهاماتی که همین دبیران به او میزد و در رسانهها بازتاب مییافت، سکوت میکرد و دم نمیزد. هر چقدر او سکوت میکرد، اینها بیشتر عصبانی و جری میشدند. خب وقتی ادعا میکردند که من عضو سپاه یا وزارت هستم، باید مدرک ارائه میدادند، اما دستشان خالی بود. بعد وانمود میکردند که من با وزارت هماهنگ هستم، و این وزارت است که از طریق همسرم به من خط میدهد. ادعا میکردند که رابطِ وزارت از طریق همسرم که به ملاقاتم در زندان میآید هماهنگیها را صورت میدهد. آنها سعی کردند با این اتهامات واهی او را وادار به حرکتی کنند، که به لطف خدا و با بردباری همسرم تیرشان به سنگ خورد.
اتفاق خوابگاه ماینتس، عمل ارتکابی بود که مابهازای مجازاتش را کشیده بودم. معلوم بود که آنان با طرح چنین موضوعاتی بهدنبال تأثیرگذاری بر روند دادرسی بودند، میخواستند نشان دهند که کسی مثل من آدم آنارشیستی است و این هم سوابق و دلایلش! و از چنین آدمی چنان عمل تروریستی برمیآید. خب اینها همه حملات، تبلیغی، سیاسی و حقوقی سازمانیافتهای بود که من تکوتنها با آن مواجه بودم. گاهی سعی میکردم به شیوه خودِ آنها با موضوع برخورد کنم، بنابراین سوابق نفاق و جنایت آنها را پیش میکشیدم. اینکه حوادثی چون انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری را همین کسانی که امروز به شهادت علیه من و دولتم برخاستهاند آفریدهاند، میگفتم تروریست واقعی اینها هستند، حالا چطور میتوانند بیایند از قربانیان این واقعه شوم دفاع بکنند؟! با نشان دادن ماهیت جنایتِ آنها، بهدنبال از بینبردن وجاهت کاذب شهادتشان بودم.
طرح مسائل و ادعاهای جدید، حداقل فایدهاش برای آنها طولانی شدن زمان دادگاه بود، که از قِبَل آن میتوانستند خود را روی آنتن نگهدارند، و به این شکل ابراز وجود کنند، و در این ماجرا بیشترین ضرر را کردم، چرا که این من بودم، زجر زندان میکشیدم، نه آنها!
من دستاویز خوبی برای تصفیه حساب منافقین با جمهوری اسلامی شده بودم. عداوت آنها با نظام اسلامی ایران خیلی عمیق بود. واقعاً در ماجرای میکونوس و در طی سالها دادرسی برای بیآبرو کردن من و ایران سنگ تمام گذاشتند. چنانکه قبلاً گفتم علاوه بر هدایت و خط دادن به رسانههای آلمان، خود اساسی مایه گذاشته و در سهونیم سال جریان دادگاه پایکار بوده و بیانیه و اطلاعیه صادر میکردند. ...
انتهای پیام/