از رؤیاها و کابوسهایم مینویسم
«برهنه در برهوت» از تازهترین آثار هادی خورشاهیان است که به کوشش انتشارات شهرستان ادب روانه کتابفروشیها شده است. او در گفتوگویی از تجربیاتش برای نگارش این اثر گفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هادی خورشاهیان از جمله نویسندگان پرکار است. حاصل تلاش 30 ساله او، انتشار 90 عنوان کتاب در حوزههای ادبیات کودک و نوجوان، شعر، ادبیات داستانی، ترجمه، نقد ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه است. «برهنه در برهوت» یکی از تازهترین آثار منتشر شده از این نویسنده است که سال گذشته به کوشش انتشارات شهرستان ادب روانه کتابفروشیها شد.
«برهنه در برهوت» اثری پستمدرن است که نویسنده در آن سعی کرده تجربیات تازهای را در حوزه فرم ایجاد کند که این مسئله باعث شده محتوای اثر نتواند با فرم به هماهنگی برسد. یکی از منتقدان درباره این اثر گفته است: این داستان تجربهای جذاب و زیرپوستی از انتقال حس وحشت در قالب داستانی است که ویژگیهای این ژانر را ندارد؛ یعنی نه موجودات عجیب و ماوراءطبیعی وارد داستان میشوند و نه جادو و سیاهی بهصورت مستقیم در آن نقشآفرینی میکند. وحشت ایجادشده در داستان همیشه حاصل برداشت و تصور شخصیتها از واقعیتهایی است که میتوانند کاملاً معمولی باشند.
با این نویسنده درباره سبک نگارشش در «برهنه در برهوت» و چگونگی نگارش این اثر به گفتوگو پرداختیم که میتوانید در ادامه بخوانید:
* آقای خورشاهیان، ایده اصلی نگارش رمان «برهنه در برهوت» از کجا آمد و چگونه شکل گرفت؟
بعد از نوشتن هفت رمان بزرگسال پستمدرن، به این نتیجه رسیدم دلم میخواهد طیف وسیعتری از مخاطبان رمان تألیفی، خواننده آثارم باشند. اوّل "لبه آب" را نوشتم که در "کتاب نیستان" به چاپ رسید. این رمان دارای چند بخش بود. بعد از آن، "برهنه در برهوت" را که نسبت به "لبه آب" منسجمتر و یکدستتر است و چهار روزِ چهار نفر را توصیف میکند، نوشتم. در نهایت نیز "بازجویی" را نوشتم که هنوز چاپ نشده است. در این کتاب آخرم توانستهام رمانی خلق کنم که احتمالاً مخاطب بیشتری را در بر خواهد گرفت.
این از انگیزهام، ولی واقعیت این است در همین "برهنه در برهوت" هم نتوانستم خیلی از ذهنیت خودم فاصله بگیرم و رمانی نوشتهام که در کنار مطرح کردن مسائل سیاسی و خانوادگی، رمان معرفتی نیز هست. روزی که در سال 96 شروع به نوشتن رمان کردم، وزرا داشتند در مجلس برای گرفتن رأی اعتماد حرف میزدند، من هم رمانم را از همان روز شروع کردم.
* ما در "برهنه در برهوت" با یک نوع فرا واقعیت روبرو هستیم. این فرا واقعیت از جهاتی به رئالیسم جادویی نزدیک است. آیا این فرا واقعیتی که در رمان شاهدش هستیم همان رئالیسم جادویی است یا تفاوتهایی با آن دارد؟
سؤال خیلی سختی است. به این دلیل ساده که ازیکطرف من نمیدانم دقیقاً رئالیسم جادویی یعنی چی و از طرفی انگار شما هم برداشت متفاوتی با من از فرا واقعیت داری. واقعاً فرا واقعیت دقیقاً چه معنایی دارد؟ البته دوستان دیگری هم جز شما گفتهاند این رمان سورئال است، ولی ازنظر من همهچیز در آن واقعی است. در "برهنه در برهوت" همه آن آدمها و وقایع محتمل هستند، ولی بهطور مثال در رئالیسم جادویی "صدسال تنهایی"، خون میتواند از آشپزخانه راه بیفتد تا برسد به گورستان. من رمانم را رئالیستی میدانم، با مؤلفههایی از اعتقاد به جهانی فراتر از جهان ما. شاید هم اشتباه میکنم.
*حالا که صحبت از این فرا واقعیت شد، نسبت این فرا واقعیت را با امر فانتزی که در رمانهای ژانری نمود دارند، چطور میبینید؟ آیا فرا واقعیتی که در اینجا به دنبالش بودهاید، نمود فیلسوفانهای از همان مسئله امر فانتزی است یا شکل دیگری دارد؟
دیگر مشکل چند تا شد. فرا واقعیت "برهنه در برهوت"، در صورت صحّت داشتن این موضوع، در حدّ گفتار است. مثلاً چوپانی میآید و میگوید حالا که این جمله گفته شد، اینطور شد، ولی در رمان فانتزی آدمها و اتّفاقها میتوانند غیرطبیعی باشند. حالا ممکن است من یک رمان دینی بنویسم و درباره طی الارض هم حرف بزنم، ولی این طی الارض فرق دارد با سفر در زمان و مکان جادویی رمان فانتزی. یا ممکن است شخصیتهای "برهنه در برهوت" خیلی مثل آدمهای عادی نباشند، ولی آدمهایی هستند که روی نفْسشان کار کردهاند و به چیزهایی رسیدهاند، نه اینکه این توانایی، فوق بشری باشد یا هدیه نویسنده باشد به شخصیت رمانش.
*در کارهای قبلی که نوشته بودید، به این مسئله فرا واقعیت تا حدّ زیادی پرداخته بودید، امّا اینجا ازنظر فُرمی، با یک ماجرای داستانگو روبرو هستیم. چه شد به این نتیجه رسیدید باید به مسئلهی قصّه بیشتر بپردازید؟
تقریباً در جواب سؤال اوّل اشاره کردم که دوست داشتم مخاطبان عامتری داشته باشم، ولی شاید دقیقترش این باشد که در رمانهای پستمدرنم دارم رؤیاها و کابوسهایم را مینویسم. در "برهنه در برهوت" خواستم کمی اجتماعیتر به ماجرا نگاه کنم. دیدم مخاطبان بسیاری هستند که دلشان میخواهد داستان آدمهای رمان را دنبال کنند و نه فقط کابوسها و رؤیاهای نویسنده را. از آنطرف دیدم دلم میخواهد رمانی بنویسم که بقیه بتوانند درباره خط سیر و آدمهایش حرف بزنند. کموبیش در کارهای اخیرم این کار را کرده بودم، ولی در "برهنه در برهوت" سعی کردم این امر کاملتر اتّفاق بیفتد.
* "برهنه در برهوت" درواقع یک رمان اجتماعی است، امّا شما به سراغ مسائل فراوانی رفتهاید. مسائلی که بعضیهایشان پرداخت داستانی کاملی ندارند. مسائلی مانند انتخابات، جنگ، پروژههای عمرانی و غیره. منِ مخاطب اینطور برداشت میکند که به دلایل غیرداستانی (شما بخوانید محافظهکاری، عدم درگیری با جناحهای سیاسی و...) این امر اتفاق افتاده است؟ آیا این برداشت درست است؟
خیلی برداشت درست و خوبی بود. خودم هم نمیتوانستم به این خوبی ماجرا را توضیح بدهم. رمان من در درجه اول یک رمان فردی است. خانواده، هدف دوم این رمان است. برای اینکه این فرد و این خانواده کمی معرفی شوند، به مسائل دیگر هم در حد اشاره پرداختهام. اطّلاعات کاملی نداشته و سعی هم نکردهام خودم را خیلی درگیر مسئله خاصی کنم، ولی تلاشم بر این بوده است موضوعات کلیدی را در حد اجمال و نه تفصیل به مخاطب معرفی کنم.
* از طرف دیگر، تا آنجا که من کتابهایتان را خواندهام، (البته واقعاً همهشان را نخواندهام! 90 عنوان کتاب اصلاً عدد کمی نیست!) بهجز چند عنوان که حتّی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد، باقی زیر 40 هزار کلمه هستند. بااینکه از نظر فضاسازی و توصیف و فضای قصهگویی، کارها پخته و استاندارد هستند، امّا انگار مخاطب را رها میکنند. در "برهنه در برهوت" انتظار داشتم ماجرای این خانواده بیشتر از اینها بشود، امّا بعد از ماجرای قلعه، همهچیز تمام میشود. قصد ندارم بگویم این مسئله ضعف محسوب میشود، اما اگر کار بلندتر و طولانیتر میشد قوت آن بیشتر دیده نمیشد؟
قاعدتاً که نه، ولی فکر میکنم اگر رمان بیشتر پروبال پیدا میکرد، بهتر میشد به این مسائل پرداخت. من چهار روز چهار نفر را نشان دادم. چهار روزی که پر از ماجرا بود و چهار نفری که با آدمهای مختلفی برخورد کردند. در حد چند ساعت ماندن در یک ایستگاه قطار متروک و برخورد با دو آدم، به نظرم در همین حد کفایت میکرد؛ ولی از طرف دیگر میشد دقیقتر و باحوصلهتر به همهچیز پرداخت. حتماً حق با شماست و اگر بتوانم روزی رمانی بنویسم که داستان خطی قابل قبولی داشته باشد و شخصیت در آن فضا شکلگرفته باشد و شخصیتش در ذهن مخاطب جا بیفتد، خیلی بهتر خواهد بود.
* به نظر شما، از بین شخصیتهایی که در داستان حضور دارند، کدامشان واقعاً "برهنه در برهوت" هستند؟ این برهنگی و برهوت از منظر شما به عنوان نویسنده اثر چه ویژگیهایی دارند؟
به نظرم خودِ «میلاد» نفر اصلی است، ولی «درویش» هم میتواند همان برهنه در برهوتی باشد که چیزی برای پوشاندن برهنگیاش ندارد و دستش از همهجا کوتاه است. «داییِ میلاد» هم میتواند اینطور باشد. انگار همه آدمهای این رمان میتوانند بالقوه اینطوری باشند، ولی برهوت را جایی گرفتهام که آدم به چیزی دسترسی ندارد که برهنگی معرفتیاش را بپوشاند. انگار دست آدم، رو شده باشد و همه ببینند دست آدم خالی است. این جمله آخر را که گفتم، دیدم انگار فقط منِ نویسنده در برهوتی که خودم ساختهام، برهنهام و دست خالیام رو شده است.
و سخن آخر؟
منتظر باشید روزی رمانی بنویسم که هم مؤلفههای رمان کلاسیک را داشته باشد، هم مؤلفههای رمان مدرن را؛ چون انسان معاصر هزارتویی از کلاسیک و مدرن است و برای توضیحش باید چنین رمانی نوشت و او نیز فقط با رمانی اُخت میشود که این هزارتو را بهخوبی به تصویر بکشد.
---------------------
گفتوگو از مسعود آذرباد
---------------------
انتهای پیام/