خاطرات شنیدنی اولین معلم قرآن مهاجر بیتالاحزان/ ۶۰ روزی که به ۲۳ سال ختم شد
لحن شیرین و طنز گونهاش، معجزه کار تربیتی را در جذب نوجوانان و جوانان باورپذیرتر میکند. طلبهای که سال ۱۳۷۶ از کلانشهر تبریز عازم روستاهای اطراف استهبان فارس شد. قرار بود ۲ ماهِ تابستان، معلم قرآن باشد امّا ۲۳ سال طول کشید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از عوامل موفقیت در مؤسسه قرآنی بیتالاحزان حضرت زهرا (س) در توسعه فعالیتهای فرهنگی و قرآنی، ابداع شیوهای جدید در فضای آموزش قرآنکریم است؛ طرحی به نام اعزام معلمان مهاجر قرآنکریم به سایر نقاط کشور که بعدها به نام طرح اعزام سفیر قرآنی معروف شد.
این طرحِ مفید و اثرگذار شامل شاخصههایی است که شامل جذب قرآنآموز، آموزش، تربیت، کادرسازی و استفاده از ظرفیت مردم و خیران و بسترسازی جهت راهاندازی فعالیت قرآنی جدید و اعزام به نقاط هدف جهت آموزش قرآنکریم به داوطلبان بومی و واگذاری فعالیتها به حافظان و فعالان قرآنی بومی است.
در ادامه گفتوگویی با اولین معلم مهاجر قرآنی بیتالاحزان خواهیم داشت. گفتوگویی که مرور بسیاری از خاطرات، کاستیها و شیرینیهای سالهای ابتدایی فعالیت بیتالاحزان و چگونگی شکلگیری کلاسهای قرآن در روستاها را در بر میگیرد.
"یوسف انوری" متولد 1355 اولین معلم مهاجر مؤسسه بیتالاحزان حضرت زهرا (س) و از بنیانگذاران این مؤسسه خودجوش و مردمی است. طلبهای که سال 76 از کلانشهر تبریز عازم روستاهای اطراف استهبان فارس شد. قرار بود 2 ماهِ تابستان، معلم قرآن باشد. 2 ماهی که 23 سال شد. وی هماکنون با اطمینان خاطر میگوید: در 23 سال گذشته تمام توان خود را به کار بستهام و اگر به عقب هم برگردم فکر نمیکنم بیش از این کاری از دستم بر میآمد و انجام ندادهام. لحن شیرین و طنز گونهاش، معجزهاش در جذب نوجوانان و جوانان را باورپذیرتر میکند. وی اکنون در سمت معاون امور بینالملل مؤسسه بیتالاحزان و همچنین مشاور مدیر مؤسسه در حال خدمت به قرآن است.
* شما پیش از ورود به مؤسسه بیتالاحزان چه میکردید؟
طلبه بودم و چندین سال قبل از طلبگی و ورود به بیتالاحزان در تبریز، طرحهای قرآنی و فرهنگی اجرا میکردم. طرحی به نام طرح قرآنی فرهنگی ثارالله را از سال 1370 در سطح مساجد تبریز برگزار کردم.
* این طرح شامل چه برنامههایی بود؟
محوریتش، حفظ قرآن بود و در کنار آن، مباحث تربیتی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را نیز شامل میشد.
من به طلبه بودنم افتخار میکنم
* خودتان در کجا آموزش و حفظ قرآن را فرا گرفتید؟ آیا قرآن و برنامههای قرآنی، شما را حوزوی کرد یا حوزه شما را رهسپار کلاسهای قرآنی کرد؟
قرآن را بهصورت سنتی فرا گرفتم. بیشترین تأثیر در فراگیری قرآنکریم از ناحیه پدرم بود. البته در کلاسهای مساجد و هیأتهای مذهبی نیز شرکت داشتم. البته دلیل اصلی حوزه رفتنم، فراگیری هر چه بیشتر سایر آموزههای قرآنکریم بود؛ چراکه دوران دبیرستان جزء شاگردان نمونه مدرسه بودم. خانواده و بهویژه مادرم با رفتنم به حوزه مخالفت میکرد و تأکیدش بر ادامه درس و دانشگاه بود. برای رفتن به حوزه اجازه نمیدادند. 3 سال معطل بودم. پدرم دغدغه داشت تا من از فضای قرآنی دور نمانم؛ به همین جهت با خانواده اینگونه صحبت کردم که قرار است من در حوزه تفسیر و تجوید و دیگر علوم قرآنی فعالیت کنم که در نهایت پذیرفتند. البته مادر که از مخالفان اصلی تحصیل در حوزه بود، بعدها که تأثیرات مثبت حوزه را در من دید، چندینبار عنوان کرد ای کاش برادر کوچک تو هم به حوزه میرفت. من به طلبه بودنم افتخار میکنم چون مادرم، سرسختترین مخالف من، بارها جملاتی توأم با لطف و محبت راجع به طلبگی و اثرات مثبت آن در خانواده گفته است.
*شغل پدر چه بود و چگونه مشوق شما شد؟
پدرم بنّا بود. ایشان اهتمام ویژهای به تلاوت و قرائت قرآنکریم داشت و مشوق اصلی من بود. خاطرم هست در سنین 6 یا 7 سالگی برای خواندن نماز به ایشان اقتدا میکردیم.
* چه شد که به بیتالاحزان آمدید؟
در اوایل کار بیتالاحزان بهواسطه یکی از طلاب که از دوستان ما بود، برای 2 ماه تابستان از تبریز به ماهفرخان استهبان آمدم. ماجرای آمدنم نیز جالب بود، ابتدا به من گفتند که مؤسسهای به نام بیتالاحزان در شیراز است. بعد که رسیدم شیراز گفتند که باید به استهبان بروید. به استهبان که رسیدم عنوان شد که باید به روستای محمدآباد اسکان پیدا کنید و مرحله به مرحله آمدم تا بالأخره به روستای محمدآباد رسیدم. کودکی را دیدم که به زبان آذری صحبت میکند. متوجه شدم اینجا همه به زبان آذری صحبت میکنند؛ انگار دنیا را به من هدیه داده بودند. منزل آقای شاهسونی را طلب کردم. گفتند اینجا همه شاهسونیاند. خاطرم هست همان کودکی که ترکی حرف میزد، من را به منزل پدربزرگش برد. میهمان پدر یکی از شهدا به نام مرحوم حاج بهمن شاهسونی که معتمد روستا بود شدیم و با اصرار ایشان امامِ جماعت نماز صبحِ مسجد روستا شدم.
پس از اقامه نماز، مسئولان بیتالاحزان آمدند سراغمان و راهی مؤسسه شدیم. نکته جالب اینکه حجتالاسلام علیرضا شاهسونی که ما را دعوت کرده بود و میزبان ما بود را بعد از 4 یا 5 روز دیدم. چون ایشان تنها معلم بیتالاحزان بود و هر روز برای تدریس عازم یک روستا بود. آن زمان به دلیل اینکه وسائل ایاب و ذهاب کم بود و جادهها هموار نبود، رفت و آمد کمی سخت انجام میشد.
60 روزی که به 23 سال ختم شد
من در ساختمان خشتی و گِلی مؤسسه بیتالاحزان مستقر شدم. شب اول استقرار مصادف بود با تیرماه و هوا خیلی گرم بود. همچنین برای بار اول بود که اسکان شبانه دائر میشد. حشرات ریز و درشت نیز زیاد بودند. من خسته بودم و خوابیدم اما یکی از دوستانِ همراه تا صبح اذیت شد. دو ماه در مؤسسه خدمت کردم و با اصرار دوستان ماندگار شدم.
* معمولاً عرف است که اگر پیشنهاد کاری مطرح شود، شرایط و نحوه کار و مزایا نیز بیان میشود. زمانی که به شما پیشنهاد همکاری داده شد شما نیز این مسائل را مطرح کردید؟
خیر. قضیه اینگونه بیان شد که جمعی از طلاب در شیراز، قصد دارند فعالیتهای قرآنی داشته باشند. آنها شاگردانی را جمعآوری کردند و دنبال معلم قرآنکریماند. من نیز بر حسب وظیفه پذیرفتم.
* یعنی هیچ خواستهای از مسئولان بیتالاحزان درباره حقوق و مزایا و غیره نداشتید؟
خیر. با توجه به اینکه در طرح ثارالله تبریز، شیرینی و اثرگذاری کلاسهای قرآنکریم را بر نوجوانان و جوانان دیده بودم، این کار را وظیفه دانستم. برای من تربیت شاگرد مهمترین اولویت بود. بنابراین بدون هیچ پیش شرطی قبول کردم.
* تلخترین و شیرینترین خاطرههایتان از آن دوران را تعریف کنید.
تلخترین خاطره آن زمان، اذیتها و سنگاندازیهایی بود که برخی از نهادهای دولتی پیش پای مؤسسه میکردند، اما همان مسائل هم در کل شیرین بود. همه عزیزان حافظ کل قرآن که در سالهای اول بیتالاحزان حضور داشتند در یک برههای شاگردانم بودند. از جمله اعظم محمدی که آن زمان، پنجم ابتدایی بود و با عنایت خداوند توانست در مسابقات حفظ در سطح بینالملل توفیقاتی داشته باشد. علیاکبر شاهسونی که آن زمان در مقطع راهنمایی تحصیل میکرد و هماکنون نیز مسئول مدارس شبانهروزی حفظ تخصصی و تنها حوزه قرآنی بیتالاحزان است و خیلی دیگر از حافظان دیگر. همه این اتفاقات به لطف حضرت زهرا (س) شیرین بود.
* شما چند سال در روستاهای استهبان بودید؟ مهاجرت از یک شهر بزرگ به یک روستایی که هزاران کیلومتر با محل زندگی شما فاصله داشت، برایتان سخت نبود؟
از تابستان 1376 تا اواخر سال 1379 در روستای ماهفرخان ساکن بودم. از صبح زود که بیدار میشدم باید در طول روز جهت تدریس و کلاسداری به روستاهای اطراف میرفتم. شب که میشد، برمیگشتم. عدهای از جوانان که علاقه و محبتی به من داشتند، میآمدند و شبنشینیهایی نیز داشتیم.
پخت و پز غذا که زیاد نداشتیم و معمولاً بیسکویت، کیک و یا غذای حاضری میخوردم. البته برخی از همکاران لطف داشتند و از منزل غذا میآوردند. به دلیل نبود زیرساختِ جادهای و نبود وسیله نقلیه، ارتباط با شهرستان استهبان سخت شده بود. گاهی برای رفتن از یک روستا به روستای دیگر، ساعتها در کنار جاده منتظر میماندم. یک شب که پیاده از یکی از روستاها به ماهفرخان (محل اسکان) برمیگشتم با حمله سگهای ولگرد مواجه شدم، حسابی ترسیده بودم و در نهایت با کمک اهالی بومی که در زمینهای کشاورزی مشغول آبیاری بودند به محل اسکان رسیدم. رشد و پیشرفت بچهها، امیدوارکننده بود و همین مسأله میتوانست من را در مقابل مشکلات مقاوم کند.
* چه شد که به قم مهاجرت کردید؟
سال 1380 نیز بعد از اینکه حجتالاسلام شاهسونی (مسئول فعلی مؤسسه) از قم برگشتند، بنده به تبریز رفتم و همان سال ازدواج کردم و سال 1381 برای ادامه تحصیل عازم قم شدم. همزمان با تحصیل نیز پیگیر برنامههای مؤسسه در قم و تهران بودم. اول بهمنماه سال 1385، شعبه قم راهاندازی شد. در آنجا چندین دوره تربیت معلم و مربی با حضور اساتید و حافظان مطرح کشوری همچون آقایان دباغ، پرهیزگار و حجتالاسلام استاد رضوی و دیگر اساتید برگزار شد که ثمرات این دورهها در مؤسسه دیده شد. بعد هم خانم کریمیان ( اولین معلول جسمی حرکتی کشور که موفق به حفظ کل قرآن شد) در شعبه قم به کمک ما آمدند. تا سال 1390 قم بودم و بعد شعبه تبریز را راهاندازی کردیم . سال 92 نیز مدرسه شبانهروزی حفظ یکساله کل قرآنکریم را در مراغه برای دو سالی راهاندازی کردیم که متأسفانه به دلایلی از جمله مشکلات مالی و نبود مکان، تعطیل شد.
* شما در حال حاضر، معاون امور بینالملل مؤسسه بیتالاحزان هستید. در بخش بینالملل چه نوع فعالیتهایی دارید؟
در تلاشیم که فعالیتهای قرآنی مؤسسه را به دیگر کشورها صادر کنیم و جوانان مشتاق و علاقهمند به حفظ را از دیگر کشورها به مدارس شبانهروزی حفظ تخصصی مؤسسه جذب کنیم و همچنین امورات قرآنآموزانی را پیگیریم که از دیگر کشورها به ایران آمدهاند.
* اغلب متقاضیان خارجی از چه کشورهایی هستند و میزان موفقیت کدامشان بیشتر است؟
در سالهای اخیر، بیش از 97 داوطلب از 3 قاره دنیا شامل 12 کشور جهت حفظ قرآن در مراکز شبانهروزی حفظ تخصصی بیتالاحزان پذیرش شدهاند. داوطلبانی از 3 قاره آسیا، آفریقا و آمریکا که بیشترین آنها از قاره آسیا است و شامل کشورهای بنگلادش، چین، افغانستان، عراق، لبنان، اندونزی، کویت، هندوستان، پاکستان و عربستاناند. از قاره آفریقا و از کشور نیجریه متقاضی داشتهایم و از آمریکا نیز یک خانواده ( مادر و 3 فرزندش) برای یکسال در روستای محمدآباد (قرآنآباد) استهبان ساکن شدند و 10 جزء از قرآنکریم را حفظ کردند. مادر این خانواده آمریکایی نیز هماکنون در یکی از مدارس اسلامی تگزاس به عنوان معلم قرآنکریم مشغول به تدریساند.
* لزوم فعالیتهای بینالمللی برای مؤسسه چیست؟
قرآن باید جهانی شود. پیامبر اکرم (ص) نیز دو ثقل در بین ما به یادگار گذاشتند. حاج آقا رضوی، استاد اخلاق مؤسسه مطلب جالبی را فرمایش داشتند که اهل سنت، قرآن را گرفتهاند و اهلبیت (ع) را رها کردند و ما اهلبیت (ع) را گرفتیم و قرآن را رها کردیم و هر دو در یک بعدی بودن اتحاد داریم. در همان ابتدای کار هم نیَتمان بر جهانیشدن قرآن در کنار اهلبیت (ع) بود. اوایل که بیتالاحزان، 6 شعبه روستایی بیشتر نداشت اما در حال حاضر با کمک و عنایات حضرت زهرا (س) و قرآنکریم چند سالی است که از کشورهای مختلف قرآنآموز داریم و امیدواریم تا بتوانیم در کشورهای دیگر فعالیت کنیم.
* فعالیتهای بینالمللی بیتالاحزان در داخل کشور است یا خارج از کشور هم فعالیت دارد؟
متاسفانه به دلیل مشکلات مالی و مکانی، هنوز موفق نشدهایم در خارج از مرزها فعالیت رسمی بهنام بیتالاحزان داشته باشیم اما فعالیتهایی توسط حافظان خارجی در 3 کشور عراق، هندوستان و آمریکا انجام میشود. برای نمونه در سالهای گذشته، حافظان هندی بیتالاحزان بهصورت خودجوش، اقدام به راهاندازی مرکز شبانهروزی حفظ تخصصی در هندوستان کرده بودند که موفقیتهای زیادی داشتند. در تابستان گذشته نیز حافظان عراقی مؤسسه بهصورت خودجوش در سه نطقه از کشور عراق اقدام به راهاندازی طرح رحله (حفظ اجزاء قرآنکریم در تابستان) کردند که بازتاب خوبی داشت. خانم شیخ، مادر خانواده آمریکایی نیز هماکنون در تگزاس آمریکا معلم قرآنکریم است. کمیل پسر این خانواده نیز قاری قرآنکریم است و در محافل و مناسبتهای آنجا تلاوت و قرائت قرآن کریم دارد.
* برنامهتان برای آینده چیست؟
فعلاً در سوریه و لبنان و عراق برنامههایی داریم. امیدواریم که در سال تحفیظی جدید، بتوانیم مدرسهای را در لبنان راهاندازی کنیم.
* از بین فعالیتهای مختلفی که انجام دادید کدام یک برای شما لذتبخشتر بود؟
همان اوایل که در بیتالاحزان به روستاهای مختلف میرفتم با همه سختیهایی که داشت، شیرینترین روزهای عمرم بود. آن زمان، حاج آقا شاهسونی قم بودند من مجبور بودم که در شیراز بمانم. شرایط سختی هم بود؛ وسیلهای برای رفت و آمد نداشتم و هر روز برای رفتن به کلاس، کنار جاده میایستادم و شبها هم در ساختمان قدیمی بیتالاحزان میماندم. برای اینکه بیتالاحزان بین مردم اطراف پذیرفته شود، کلاسهای برادران را هر جلسه در خانه یکی از بچهها برگزار میکردیم تا بالأخره رابطه مردم و بیتالاحزان سر و سامان گرفت. یادم میآید، میلاد حضرت زهرا (س) مقارن شده بود با هفته دفاع مقدس و نمایشگاهی به راه انداختیم. با آنکه من قبل از آن، هیچ تجربه برپایی نمایشگاهی نداشتم اما به لطف حضرت زهرا (س)، کار واقعاً فراتر از یک نمایشگاه روستایی از آب درآمد و از سازمانها و نهادهای مختلف شهرستان برای بازدید نمایشگاه آمدند. در کنار نمایشگاه مراسم دعای توسلی برگزار کردیم و مردم را از همه روستاهای اطراف دعوت کردیم و به تدریج مردم با بیتالاحزان و فعالیتهایش آشنا شدند و از آن حمایت کردند. اوایل، بعضی جوانها با موتور از کنار بنده که رد میشدند، ناسزا میگفتند و یا سنگ پرتاب میکردند اما لطف و عنایت خداوند سبب شد تا با آنها هم دوست شویم، بهطوری که گاهی اوقات تا پاسی از شب در بیتالاحزان میماندند و با همدیگر گفتوگو میکردیم.
* چند ساعت را در روز به فعالیت قرآنی اختصاص میدادید؟
قبل از نماز صبح بیدار میشدم و بعد از آنکه نماز صبح را به جماعت میخواندیم، کلاس قرآن برگزار میکردیم. کلاسهایمان را طوری تمام میکردیم که بعد از کلاس، بچهها راهی مدرسه میشدند. بعد از آن برای دوره مربیگری به حسینیه ماهفرخان میرفتم و بعد راهی روستاهای اطراف میشدم تا ساعت 7 و 8 شب که برمیگشتم . خیلی وقتها، خودروی عبوری نبود و با موتور میآمدم، حتی گاهی پیاده بر میگشتم. یادم است یک بار حاج آقا الهیزاده از سر محبتشان کلی مرا دعوا کرد که پیاده میروی ممکن است سگ و یا شغالی حمله کند و به شما آسیب بزند. ساعت 8 که بر میگشتم تازه جوانان ماهفرخان میآمدند و با آنها برنامه فوتبال و احکام و قرآن داشتم و ساعتهای 12 و 1 که میخوابیدم و دوباره صبح ساعت 3 و 4 روز را شروع میکردم.
* اگر به گذشته بازگردید باز هم همین مسیر را انتخاب خواهید کرد؟
بله چون نهایت تلاشم را کردم. البته قطعاً جاهایی قصوری هم بوده است و ممکن بود که کار بهتر انجام شود اما من همه تلاش خودم را کردهام و راضیام از راهی که آمدهام و فکر هم نمیکنم بخواهم راهم را عوض کنم.
انتهای پیام/