تخریبچی ۱۸ ساله گردان انصارالرسول(ص)چه کسی بود؟+وصیت نامه
شهید رضا عزیزی به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از دوره آموزشی پادگان امام حسین(ع) در واحد تخریب به سپاه شهر ری منتقل شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، پاسدار شهید رضا عزیزی علویجه در سال 1343 در شمیرانات تهران به دنیا آمد. پس از دوران کودکی، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ادامه زندگی پرافتخارش در پل سیمان شهر ری گذراند. از کودکی به پدر خود در تأمین مخارج زندگی کمک میکرد و در دوران تحصیل بسیار پرتحرک و فعال بود. هم درس میخواند و هم کار میکرد.
از کودکی دارای احساسات ظریف مذهبی بود و با اینکه هنگام شهادت 18 سال بیشتر نداشت ولی دارای سابقه درخشان در زمینه فعالیتهای مذهبی و اجتماعی حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود. شبزندهداری، خواندن نماز شب، شرکت در تمامی مراسمهای دعا به ویژه دعای کمیل و توسل و شرکت در نماز جمعه از خصوصیات فردی او بود.
از خصوصیات عالی دیگر او تواضع و فروتنی، سادهپوشی، مخالفت با هوای نفس و ضدیت با حب دنیا و ایثار و از خودگذشتگی بود. بارها خون خود را داوطلبانه به مجروحان جنگی اهدا کرد. در فعالیتهای قرآن بسیار فعال بود و با آن انس بسیار داشت؛ به طوری که بعضی از دوستانش به او لقب کلید قرآن داده بودند. گریههای نیمه شب و سجدههای طولانی او تبلور خودسازی چند ساله این شهید معظم است.
از جمله فعالیتهای شهید قبل از انقلاب، تحصیلات علوم دینی در یکی از حوزههای دینی شهر ری، عضویت و فعالیت در انجمنهای اسلامی، شرکت در دیگر کلاسهای مذهبی، شرکت در تظاهرات امت مسلمان، پخش اعلامیههای امام خمینی و روحانیت مبارز و نوشتن شعارهای اسلامی بر روی دیوارهای شهر بود. با بعضی از انتشارات شهر قم نیز رابطه داشت و نشریات اسلامی دریافت میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حضور دائمی او در کلیه صحنهها به چشم میخورد. از همان اوایل تشکیل بسیج وارد این نهاد شد و در بسیج ناحیه 5 فعالیتهای فرهنگی خود را ادامه داد. در مدت فعالیت خود در بسیج مستضعفین با بیشتر ارگانهای شهر در ارتباط بود و از امکانات تبلیغی آنها جهت امور فرهنگی مسجد جامع استفاده میکرد. در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و خبرگان شرکت فعال داشت و در مبارزه با گروههای محارب و افشای آنها نقش موثری داشت. در جهت پایه ریزی و محکم کردن جلسه، درس اخلاق تدریس میکرد.
مراسم دعای توسل در کوی منصوریه شهر ری به پیشنهاد و همت والای شهید عزیزی به پا شد و به طور مرتب ادامه دارد. در تمام مراسمها شهدا به نحو احسن فعالیت میکرد. به همراه دوستانش به دیدن خانواده شهدا میرفت. در کلاسهای عقیدتی زیادی شرکت کرد از جمله دوره عقیدتی پادگان امام حسین علیه السلام، کلاس اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی و دوره عقیدتی سپاه در دانشگاه تهران.
شهید رضا عزیزی در محل تحصیل خود نیز از فعالیت غافل نبود. عضو انجمن اسلامی دبیرستان ابن سینا بود، سپس به کمک مربیان امور تربیتی انجمن اسلامی دبیرستان شهید مظلوم را بنیانگذاری کرد و به کتابخانه آن سامان بخشید. در کانون اسلامی مالک اشتر و کتابخانه آن نیز فعالیت میکرد. در سال 58 در برپایی نمایشگاه عکس شهدا در یکی از دانشگاههای کشور سهم عمده داشت.
در خرداد ماه سال 1361 پس از اخذ دیپلم اقتصاد از دبیرستان شهید مظلوم شهرری بلافاصله در واحد گزینش تربیتی آموزش و پرورش شهرری مشغول خدمت صادقانه شد. پس از سه ماه به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از طی دوره آموزشی پادگان امام حسین(ع) در واحد تخریب به سپاه شهر ری منتقل شد.
اما او عاشق لقاءالله بود. دنیا برای او بسیار کوچک بود و اصرار فراوان برای اعزام به جبهه داشت؛ زیرا شهادت بهشتی، رجایی و باهنر و چند تن از دوستان نزدیک، او را در غمی بزرگ فرو برده بود. پس از چند روز طی نامهای به یکی از مسئولان لشکر حضرت رسول(ص)، در جبهه مینویسد: «تو را به خدا کاری کنید من به لشکر شما منتقل شوم زیرا این روزها از کسل کننده ترین روزهای زندگی من است.»
او میگفت چون سه ماه امکانات بیتالمال را صرف احراز تخصص تخریب کرده است، حتماً باید از این تخصصش در جبهههای جنگ استفاده شود. بالاخره به آرزویش رسید، به جبهه حضرت رسول(ص) در پادگان دوکوهه اعزام و پس از مدت کوتاهی به گردان انصارالرسول(ص) و گروهان شهادت منتقل شد.
با شرکت در عملیات والفجر یک در روز 22 فروردین 1362 در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن از ناحیه سر مجروح شد. علیرغم پافشاری همرزمانش برای انتقال به پشت جبهه همچنان با بدن مجروح به رزم بیامان خود ادامه داد تا اینکه پس از دو روز نبرد سنگین در ظهر روز 24 فروردین در تپه دیده بانی 211 کله قندی در حوالی پاسگاه شرهانی در اثر اصابت ترکش مجدد و گرفتن موج انفجار خمپاره سنگین دشمن با زبانی تشنه و بدنی گرسنه به درجه رفیع شهادت نائل شد. به آرزوی دیرینهاش رسید و با فرقی خونین به سوی معبود شتافت. بدن مطهر بیغسل و کفنش را در تاریخ 28 فروردین 1362 در قطعه 28 بهشت زهرا ردیف 86 شماره 21 به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لایشعرون
آن کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید بلکه او زنده است ولیکن شما این حقیقت را نمیتوانید درک کند.
سوره بقره
«بهشت را به بها میدهند نه به بهانه»
شهید مظلوم بهشتی
انا لله و انا الیه راجعون
اکنون این افتخار بزرگ نصیبم شده و خداوند متعال به این حقیر عنایت فرموده تا در راهش کشته شوم و جان ناقابل و بیارزشم را به درگاه الهی قربانی کنم تا به او نزدیک شوم و به لقاء و دیدارش بروم.
واقعیت امر این است که زندگی و حیات این حقیر در جهت بندگی و عبودیت خداوند و خدمت به اسلام و انقلاب عظیم اسلامی کاری نکرد و ارزشی نداشته است؛ بلکه انشاءالله این اندک خونم به پای درخت پر زندگیم گناه بسیار کردم.
برادران، مدتها بود شوق جهاد فی سبیل الله و سپس دیدار خدا و ملاقات امام مهدی عجلالله را در سر داشتم و خصوصاً پس از شهادت دوستان عزیز و مومنم همچون اسدالله سلامی، احمد سلیمانی و دیگر برادرانم این شوق الهی و همچنین شوق دیدار دوستانم در من زیاد شده است.
برادران با ایمان و انقلابی لازم است پس از این شهادت که از جانب خدا نصیبم گشته است راهم را دنبال کنید و در خدمت انقلاب اسلامی و ولایت فقیه «امام خمینی» و در جهاد با شیطان خارجی و شیطان بزرگ نفس بکوشید.
در ضمن کتب ارزنده شهید دستغیب و شهید مطهری و شهید مظلوم و در راس آنها کتاب امام را حتماً بخوانید تا بلکه از راه مستقیم الهی و خط امام نلغزید. بارالها تو خود میدانی که من هرگز نمی خواستم که در بستر یا به مرگ طبیعی و عادی از دنیا بروم.
چرا که برای یک سرباز امام مهدی (عجل الله) ان شاءالله و پاسدار اسلامی به مرگ طبیعی مردن زشت و قبیح است. باور کنید بعد از شهادت دوستان و برادران دیگرم از خودم خجالت میکشیدم که زنده باشم و گناه کنم.
مادر عزیزم بسیار دوستت دارم و پدر مهربان و بزرگوارم، برادر جانم و خواهر مؤمنهام، مبادا در شهادتم کمترین اندوهی به خود راه دهید چون به آرزوی دیرینهام رسیدم و مزد جهادم را گرفتم. هرگاه خواستید گریه کنید بر مصیبت کبیر امام حسین علیه السلام و اصحاب وفادارش در کربلا و زینب کبری(س) گریه کنید چرا که هیچ مصیبتی در طول تاریخ به آن بزرگی به وقوع نپیوسته است.
به قول امام امت، «ما هر چه داریم از حسین علیه السلام داریم.»
مادر جان میدانم برایم زحمات بسیار کشیدی و من خدا را از وجود تو شکر نکردم و قدر تو را ندانستم و تو را آزردم و همچنین تو پدر زحمت کشم. و امیدوارم همگی مرا حلال کنید و ببخشایید که این بنده از همه شما و دوستانم راضی هستم و اگر خداوند عنایت کند و ما را جزو شهدا قرار دهد، شفیع همه شما خواهم بود.
دوستان، برادران پاسدار، بسیجیان، برادر خراسانی، نقدی، ترکاشوند و سروری باقری خانواده شهید سلیمانی و دیگران همگی مرا ببخشید و حلالم کنید هر چه بدی دیدهاید، بگذرید. در شهادتم به جای خرما، نقل و شیرینی پخش کنید و اگر احیاناً مراسمی هم برایم گذاشتید، خرج کم بکنید. برایم تبلیغ نکنید تا رضایت خداوند بیشتر جلب شود انشاءالله .
چون شهادت را به جان می خواستم
زین جهت خود را بدان آراستم
التماس دعا و طلب مغفرت
بنده گنهکار خدا رضا عزیزی علویجه
انتهای پیام/