درباره «یامامورا»، متفاوتترین مادر شهید جنگ/ «مهاجر سرزمین آفتاب» چگونه به مقصد رسید؟
حمید حسام در گفتوگویی با تسنیم از چگونگی نگارش خاطرات تنها مادر شهید ژاپنی جنگ تحمیلی گفت. در کتاب جدید حسام همراه زنی میشویم که در سال ۳۸ از ژاپن به ایران میآید، خانهاش را پناهگاه مبارزان انقلابی میکند و در نهایت فرزندش در جنگ به شهادت میرسد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، تازهترین اثر حمید حسام است که با همکاری مسعود امیرخانی اخیراً از سوی انتشارات سوره مهر در دسترس علاقهمندان به خاطرات دفاع مقدس قرار گرفته است. کتاب روایتی است از زندگی تنها مادر شهید ژاپنی هشت سال دفاع مقدس. خانم کونیکو یامامورا که بعد از ازدواج با یک ایرانی، نام «سبا بابایی» را انتخاب میکند، در این کتاب از زندگی پر فراز و نشیب خود سخن گفته است؛ از زمانی که با همراهی و همدلی همسرش با اسلام آشنا میشود تا دورانی که وارد ایران میشود و شاهد اتفاقات و حوادث متعددی از جمله قیام خرداد 42 و در نهایت پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی است.
حسام که تجربه خوبی در خاطرهنویسی دفاع مقدس دارد و تاکنون آثار متعددی از او از جمله «خداحافظ سالار» و «وقتی مهتاب گم شد» منتشر شده است، میگوید «مهاجر سرزمین آفتاب» متفاوتترین اثر اوست. خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار این اثر و استقبال مخاطبان از آن، به گفتوگو با نویسنده کتاب پرداخت. حسام در این گفتوگو ضمن اشاره به برخی از حوادث و سبک زندگی خانم بابایی، میگوید: این کار سوژه منحصر به فردی دارد و نسخه ثانویهای ندارد. عملکرد خانم بابایی در مقاطع مختلف از جمله در دوران جنگ تحمیلی قابل تأمل است. او همه جواهراتش که نفیس بود و مهریهاش را در همان سالهای آغاز جنگ صرف جبههها میکند؛ در حالی که هنوز این سنت رایج نشده بود. جهاد با مال و جان به صورت تام و تمام در زندگی خانم بابایی صورت گرفته است.
او معتقد است خاطرات زنان از جنگ تحمیلی، لایه جدیدی از مسائل اجتماعی دهه 60 را پیش روی مخاطب میگذارد. حسام تأکید میکند که این خانمها مستقلاً یک هویت حماسی و رزمی دارند، اگرچه تفنگ به دست نگرفتند اما در جبهه جنگ بودند.
مشروح گفتوگوی تسنیم با نویسنده «مهاجر سرزمین آفتاب» درباره چند و چون نگارش این اثر را میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: آقای حسام، شما در ابتدای این کار عنوان کردهاید که «مهاجر سرزمین آفتاب» متفاوتترین اثر شما است. این اثر چه تفاوتی با دیگر آثار شما دارد؟
لازم میدانم که در ابتدا نکتهای را که در یکی از خبرها در این رابطه اشاره شده است، تصحیح کنم. پیرامون این کتاب به نقل از من نوشته شده که این بهترین کتاب بنده است؛ این در حالی است که هر کتابی برای نویسندهاش حکم فرزندش را دارد؛ بنابراین بعید است که یک نویسنده چنین حرفی بزند.
«مهاجر سرزمین آفتاب» از نظر سوژه یک کار «متفاوت» است. این کار سوژه منحصر به فردی دارد و نسخه ثانویهای ندارد؛ زیرا در جغرافیای کشورمان هیچ مادر شهیدی که اهل ژاپن باشد، نداریم. آنچه بر این بانوی 82 ساله گذشته، اتفاقات عجیب و غریبی است که اگر اینها را کنار هم بگذاریم، میبینیم که سوژهای منحصر به فرد و استثنایی است و آرزوی هر نویسندهای است که راجع به آن بنویسد و قلم بزند.
خانم سبا بابایی که نام ژاپنیشان کونیکو یامامورا است، راوی این کتاب هستند. او در مقدمه کتاب اذعان کرده است که در دو دهه گذشته افراد زیادی اظهار تمایل کردهاند تا کتابش را بنویسند. اما به هر دلیلی این اتفاق نیفتاد و این توفیق برای من رقم خورد تا در سفری که به هیروشیما داشتم، از نزدیک با او و حوادث و اتفاقاتی که در زندگیاش رخ داده است، آشنا شدم. بعد از این آشنایی، به شدت مشتاق شدم تا خاطرات خانم بابایی را بنویسم. به نظرم رسید برای مخاطب ایرانی شنیدن مفاهیم اعتقادی، اسلامی و هجرت از یک سرزمین به سرزمین دیگر به شدت جذاب خواهد بود. پینشهاد نگارش «مهاجر سرزمین آفتاب» دو سال پیش داده شد. بعد از پذیرفتن خانم بابایی، من به همراه آقای مسعود امیرخانی تیمی را به منظور تحقیق، جمعآوری اطلاعات، مصاحبه، تدوین و نگارش تشکیل دادیم.
نگارش این کتاب در ابتدا ساده به نظر میرسید. فکر میکردیم که ما مینشینیم و صحبتهای خانم بابایی را با آن حافظهای که دارد، میشنویم و خاطراتش را در قالب تاریخ شفاهی مینویسیم. اما وقتی وارد کار شدیم، احساس کردیم که باید پیرامون آن خیلی تحقیق کنیم و از افراد مطلع از جمله فرزندانش که تعدادی از آنها در ایران نیستند، همرزمان فرزند شهیدش، اهالی محل و مسجد و ... نیز خاطرات را بشنویم. این امور دامنه کار را فراخ کرد. خدا را شکر میکنیم که با این کار طاقتفرسا که لازمهاش حوصله و صبر بود، توانستیم ناگفتهها را کشف کنیم. این قاعده کار بود که اجمالاً توضیح دادم.
از سوی دیگر، به نظر میرسد که کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» نه تنها برای ایرانیها که حتی برای غیر ایرانیها هم کار جذاب و خواندنی خواهد بود. به همین دلیل انتشارات سوره مهر با همکاری موزه صلح تصمیم گرفت تا این اثر به چند زبان ترجمه شود. تمام اینها نشان میدهد که «مهاجر سرزمین آفتاب» یک اثر فرامرزی است. اما سؤال اینجا است که بر این بانو چه گذشته که کتاب را تا این حد متفاوت میکند؟
این خانم هفت ساله بود که جنگ جهانی دوم به ژاپن میرسد؛ یعنی زمانی که درس میخواند، شاهد بمباران شهرهای مختلف بود. یکی از این بمبارانها، در شهر هیروشیما رخ داد؛ شهری که راوی در نزدیکی آن زندگی میکرد. درست است که آتش بمب اتم به شهر محل سکونت خانم بابایی نرسید، اما در ذهن او پرسشهایی ایجاد کرد؛ پرسشهایی که در نهایت سبب شد تا نگاه عدالتخواهانه در افکار و ذهنیت او شکل گیرد.
خانم سبا بابایی، مادر شهید محمد بابایی و راوی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»
او مقاطع تحصیلی را در شهر «آشیا» طی میکند تا اینکه در کلاس آموزش زبان انگلیسی با جوانی ایرانی که در آنجا کار تجارت میکرد، آشنا میشود و این آشنایی مبنای تغییر زندگی او را شکل میدهد. این جوان که اسدالله بابایی نام دارد، مدتها قبل در هند زندگی میکرد و دست تقدیر او را به ژاپن میرساند. این آشنایی سبب میشود تا آقای بابایی درخواست ازدواج خود را مطرح کند. خانم یامامورا به جهت علاقه به این جوان ایرانی از خانواده طرد میشود؛ چون لازمه ازدواج با یک جوان ایرانی اول مسلمان شدن و دیگری هجرت به ایران بود. خانم یامامورا ریسک این دو موضوع را میپذیرد. در ابتدا این پذیرش بنا بر علاقه و محبت است، اما کمکم به یک باور و عقیده تبدیل میشود تا جایی که اسلام در تمام وجود او جاری میشود. او به گونهای با قرآن مأنوس میشود که بعدها خود قرآن تدریس میکند. خیلی عجیب است که یک زن بودایی وقتی مشرف به اسلام میشود، اینچنین متحول شود.
او در سن 22 سالگی از ژاپن خارج میشود و در سال 1338 به جایی که اصلاً نمیدانسته در کجای جغرافیای جهان است، یعنی ایران، میآید. از این زمان او شاهد اتفاقاتی است که در تاریخ معاصر ما از اهمیت بالایی برخوردارند؛ اتفاقاتی مانند خرداد سال 42. فرزند دوم ایشان در همین سال متولد میشود و بعدها در جبهه به شهادت میرسد. حادثه پشت حادثه در این کتاب روایت میشود. حضور در فضای حمایت از انقلابیون یکی دیگر از نکات جالب و خواندنی در خاطرات خانم بابایی است. خانه ایشان در خیابان نیروی هوایی بود و کمکم این خانه به پایگاه انقلابیها تبدیل میشود. اتفاقات عجیبی تا آستانه پیروزی انقلاب برایش رخ میدهد و در نهایت آغاز جنگ، او را به مسیر جدیدی وارد میکند که رفتن فرزند اولش به جبهه و بعد، اعزام محمد(فرزند دوم) و شهادت در فکه از جمله این اتفاقات است. این اجمالی از زندگی ایشان تا سال 62 است.
نکته جالب در زندگی خانم بابایی این است که با خواندن خاطرات او، عمیقاً با سبک زندگی اسلامی که برگرفته از تعالیم قرآن است، آشنا میشویم. تأمل و درنگ عمیق او در آیات قرآن برای مسلمانان ایرانی جالب خواهد بود. مخاطب در این کتاب متوجه میشود که او عامل به آموزهها دینی و نبوی است.
بعد از جنگ نیز خاطرات جالبی از او را شاهد هستیم. خانم بابایی هیچگاه آرام و قرار ندارد. او گاه مترجم میشود، گاه به تدریس در دانشگاه میپردازد و گاه نیز در کسوت معلم هنر فعالیت میکند. با گروه جانبازان شیمیایی برای سفر به هیروشیما همراه میشود و در نهایت، حلقه اتصال ایرانیها و ژاپنیها در ماجرای جانبازان شیمیایی میشود.
آن سوی قصه زندگی خانم بابایی، مرد بزرگی به نام اسدالله بابایی قرار دارد؛ یک مسلمان ریشهدار اهل یزد که زیبا و هنرمندانه همسرش را همراهی کرده است. این زوج در ابتدای زندگی زبان ارتباطی نداشتند، خانم بابایی فارسی نمیدانست و آقای بابایی هم ژاپنی بلد نبود؛ در نتیجه این دو با هم به زبان انگلیسی صحبت میکردند. خانم بابایی تا فرزندانشان به دنیا بیایند، فارسی نمیدانست و با فرزندانش کلاس اول را خواند. خاطرات نکات جالب و جذاب اینچنینی بسیار دارد، به همین دلیل کتاب با دیگر آثار مشابه متفاوت است.
خانم بابایی در مراسم رونمایی از کتاب
*تسنیم: وقتی خاطرات خانم بابایی را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم که ایشان در خانوادهای متعصب و وطنپرست متولد شدهاند. حتی نام ایشان نیز بر همین مبنا انتخاب شده است. چه عواملی در ایشان تأثیرگذار بود که ایشان با وجود این علقه و علاقه، در نهایت فرزندش را برای دفاع از کشوری دیگر تقدیم میکند؟
خانم بابایی تأکید میکند که مهمترین عامل در تغییر احوال ایشان، همسرش بود. ابتدا بحثهای اعتقادی مطرح نبود. خانم بابایی در ابتدا مقید به حجاب اسلامی نبود؛ چون مسلمان نبود. اما آقای بابایی با یک هنرمندی و صبر خانم بابایی را همراه خود میکند، محبت حلقه استمرار در زندگی این زوج است. این نکته هم عجیب است که چرا آقای بابایی مصر است تا همسری ژاپنی اختیار کند؟ پرسشی که به نظرم در کتاب به خوبی به آن پاسخ داده شده است. بهانه اصلی در تغییر احوال خانم بابایی، همسرش بود. اما این تحول تا جایی پیش میرود که خانم بابایی میگوید که ائمه(ع) را آنگونه که باید خوب میشناسم. او به شکلی در تعالیم دینی غوطهور میشود که به الگویی تمامعیار از مسلمان غیر ایرانی در جامعه جمهوری اسلامی تبدیل میشود.
*تسنیم: دیداری هم گویا با امام(ره) داشتهاند.
بله؛ ایشان با امام(ره) دو دیدار داشتند که در یکی ا ز این دیدارها، با امام(ره) نیز صحبت میکنند. دو دیدار هم با مقام معظم رهبری داشتند که یکی از این دیدارها مربوط به سالهایی بود که فرزند ایشان تازه به شهادت رسیده بود.
*تسنیم: به نظر میرسد خانم بابایی مصداق بارز و کامل از افرادی هستند که تحت تأثیر آرمانهای امام(ره) متحول شدند.
بله، من به ایشان گفتم که خانم بابایی! سنت ما این است که کتاب را به کسی تقدیم میکنیم، شما این کتاب را به چه کسی تقدیم میکنید؟ پاسخ ایشان خیلی جالب بود، گفت به امام(ره) چون مسیر زندگی را به من نشان داد؛ و بعد از همسرش یاد کرد که آشنایی با او سبب شد تا این مسیر را انتخاب کند. همچنین به فرزندش «محمد» کتاب را تقدیم کرد که به گفته خودش، مایه آبرو و اعتبار او شده است.
شهید محمد بابایی، فرزند دوم خانم بابایی که در سال 62 در منطقه فکه به شهادت رسید
*تسنیم: آقای حسام شما پیش از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، در حوزه خاطرهنویسی همسران شهدا نیز فعال بودهاید که از جمله این آثار میتوان به خاطرات همسر شهید همدانی در کتاب «خداحافظ سالار» اشاره کرد. به نظر شما نوشتن از جنگ از زاویه دید زنانی که در آن نقش داشتند، چه دریچههای جدیدی به روی ادبیات دفاع مقدس گشوده است؟
اگر رزمندگان در صحنه رزم دلگرم به همسر صبور و پشتیبانش در پشت جبهه نبودند، نمیتوانستند آنقدر پر صلابت حضور داشته باشند و بجنگند. این انرژی بود که رزمندگان از همسران، مادران و خواهرانشان میگرفتند. خاطرات متعددی طی سالهای گذشته در این رابطه منتشر شده است. این خانمها هم مستقلاً یک هویت حماسی و رزمی دارند، اگرچه تفنگ به دست نگرفتند اما در جبهه جنگ بودند.
جغرافیای جنگ تحمیلی فقط در پشت خاکریزها نبود، بلکه تا شهرهای پشت جبهه که محل هدف دشمن بودند هم تسری پیدا کرده بود. در این جبهه، خانمها حرف اول را میزدند. بزرگ کردن بچهها در آن فضا و سختی جنگ را به دوش کشیدن و... همگی لایههای جدیدی از مسائل اجتماعی دهه 60 است که به صورتی زیبا در 10 سال گذشته در کتاب های مختلف ذکر شده است.
عملکرد خانم بابایی در این زمینه هم جالب است. او همه جواهراتش که نفیس بود و مهریهاش را در همان سالهای آغاز جنگ صرف جبههها میکند؛ در حالی که هنوز این سنت رایج نشده بود. جهاد با مال و جان به صورت تام و تمام در زندگی خانم بابایی صورت گرفته است. یا بعد از شهادت فرزندش، به دانشگاه علم و صنعت که قرار بود فرزندش در آنجا تحصل کند، میرود و در کارهای مربوط به پشت جبهه مانند بستهبندی مواد غذایی و ... حضور فعال دارد. همه اینها نشان میدهد که چقدر این فرد توانسته با فرهنگ ایرانی همراهی کند؛ در حالی که او تا پیش از 22 سالگی اصلاً ایران را نمیشناخت.
خاطرات خانم بابایی تابلویی از دو فرهنگ ایرانی و ژاپنی و از دو مسلک آیین بودایی با گرایش به مکتب شینتو و اسلام با نگاه شیعی است؛ همین موضوعات خاطرات او را نسبت به دیگر خاطرات نقل شده از زنان درباره جنگ تحمیلی متمایز و متفاوت میکند.
*تسنیم: در مقدمه کتاب اشاره کردید که تلاش داشتید تا خاطرات خانم بابایی به گونهای نوشته شود که ترجمهپذیر باشد. منظورتان از ترجمهپذیر بودن خاطرات چیست؟ فکر میکنید کارهای قبلی، به این موضوع توجه نداشتهاند؟
ما موضوعاتی داریم که در فرهنگ و آیین ما خیلی خوب معنا میشود، اما مابهازایی در زبانهای دیگر ندارد؛ بنابراین مترجم در برگردان این موضوعات که ارتباط مستقیم با فرهنگ و آیین ما دارد، دچار مشکل میشود. ما در نگارش «مهاجر سرزمین آفتاب» تلاش کردیم تا از مبانی اعتقادی عدول نکنیم و در عین حال، موضوعاتی را مطرح کنیم که نگاه انسانی مشترک داشته باشد و در دیگر فرهنگها هم قابل درک و فهم باشد؛ به عبارت دیگر میتوان گفت که همان مفاهیم اعتقادی را با نگاه دیگری بیان کردیم. در این مسیر آقای امیرخانی که تجربه کار ترجمه دارد نیز بسیار کمک کرد.
فکر میکنم که آثار پیش از این کمتر به این موضوع توجه کردهاند. تعدادی از کارهای من به زبانهای مختلف از جمله عربی، انگلیسی و حتی روسی ترجمه شده است. معتقدم باید به زبان مشترک در نگارش متن اصلی و مادر برسیم؛ یعنی نویسندگان واژگانی را استخدام کنند که برای دیگر قومیتها و ملیتها فهم شود و مشکلی برای ترجمه آن ایجاد نشود.
انتهای پیام/