روایت خواندنی از ۲۹ روز جدال با کرونا در خانه سالمندان/ کرونا از پرستار بهبهانی شکست خورد
گروه استانها- مدافع سلامت بهبهانی که در خانه سالمندان خدمت میکند، در نبرد نفسگیر با کرونا علیرغم اینکه اسیر این ویروس منحوس شد اما دست از مبارزه و خدمت به سالمندان برنداشت و پس از ۲۹ روز درگیری بر این بیماری غلبه کرد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بهبهان، طرح هر چیزی غیر از عشق و شجاعت برای ایستادن مقابل ویروس تا بن دندان مسلح کرونا اجحاف بزرگی در حق مدافعان سلامت است؛ زیرا آنها با دست خالی به جنگ با کرونا رفتهاند.
صفحههای کتاب رشادت این روزها پر است از ایمان راسخ مردان و زنان پرستاری که از جان خود برای جان بخشیدن به همنوعان میگذرند و این صفحات هر روز پر رنگ تر و پر نور تر میشود و به جایی می رسد که قلم از رسم آن عاجز میشود.
در جای جای بیمارستانها پر از کسانی است که مردانه و با دست خالی مقابل دشمنی ناشناخته ایستادهاند اما سنگر خدمت را رها نکرده بلکه با شوق به جنگ تن به تن با آن میپردازند.
خانه سالمندان یکی از سنگرهایی است که طی این مدت نشانی از آن به میان نبوده و پرستاران شاغل در این مجموعه در گمنامی 29 روز مقاومت کرونا را شکسته و با هم دست به برگزاری جشن پیروزی عشق بر کرونا زدهاند.
آغاز یک روایت
شعله ابوعلی یکی از پرستاران خانه سالمندان شهرستان بهبهان بعد از پیگیری فراوان پای مصاحبه نشست و درباره این جنگ 29 روزه اظهار داشت: نگهداری سالمندان از لحاظ روحی علاوه بر جنبه پزشکی و بدنی خیلی سخت تر از چیزی است که بتوان فکر کرد.
وی درباره آغاز این جدال افزود: دو نفر از سالمندان علامت دار شدند و بعد از آن سه نفر از پرستاران نیز علائم کرونا در آنها پیدا شد که پس از اخذ تستهای اولیه همگی مثبت شدند و من مجبور شدم چند شیفت مداوم از سالمندان نگهداری کنم. اما پس از مدتی متاسفانه بقیه از جمله بنده نیز به کرونا مبتلا شدیم.
شروع روز شمار 29 روزه
این مدافع سلامت با اشاره به این که پس از ابتلا به کرونا و با توجه به شرایط ویژه سالمندان بیش از 29 روز به خانه نرفتم و با حال نامساعد جسمی از سالمندان نگه داری کردم، بیان کرد: رفته رفته حالم بدتر میشد اما چون بحث نگه داری از سالمندان در میان بود و بقیه نیز به کووید 19 مبتلا بودند با مشورت دکتر به ادامه کار در محل نگهداری پرداختم چراکه کسی حاضر نمیشد چنین ریسک پر خطری را انجام دهد.
ابوعلی گفت: یکی از پرستارهایی که برای کرونا به مرخصی و استراحت رفته بود مجدد به محل کار برگشت و متاسفانه روز به روز علائم ما شدیدتر میشد و به جایی رسیدیم که روزانه چند وعده سرم تراپی و آمپولهای تقویتی با مجوز دکتر میگرفتیم تا بتوانیم خودمان را سرپا نگه داریم و کارهای پرستاری را انجام دهیم.به علاوه این که حفظ روحیه برای دلداری دادن به این عزیزان سالمند در این شرایط برایمان سخت شده بود.
این پرستار جوان با بغض عنوان کرد: خدا را شکر همه امکانات از لحاظ دارویی و تغذیه ای فراهم شد اما چند نفر حال خوبی نداشتند و واقعا کار انتقالشان چون مثبت بودند و مراقبان ما نیز حال مساعدی نداشتند خیلی سخت بود. موضوع نگه داری از بقیه سالمندان نیز در مرکز ذهن ما را به خود درگیر و انرژی زیادی از ما میگرفت.
روایتی از دلتنگی بیامان
وی ادامه داد: دلتنگی بی امانی داشتم اما زمانی که فرزندم با من تماس میگرفت تلاش میکردم با تمام روحیه با او حرف بزنم تا از داستان خستگی بیش از حد من، بویی نبرد.
وی تصریح کرد: با تمام این شرایط سخت و سن بالای گروه هدف ما فقط 4 فوتی داشتیم، 1 نفر آنها یک فرد مجهول الهویه بود که خودمان مجبور به تغسیل و تدفین او شدیم و این در حالی بود که از هر کس کمک میخواستیم همه پا پس میکشیدند و ما مجبور شدیم ساعت 5 صبح او را به خاک بسپاریم.
پایان شورانگیز مقاومت
این مدافع سلامت اظهار داشت: بعد از 29 روز با تست مجدد، من منفی شدم و اما بقیه پرستاران همچنان مثبت بودند ولی متاسفانه من همچنان ریههایم درگیر بود. برای 3 روز در خانه استراحت کردم و بعد از آن مجدد شیفت هایمان شروع شد و با ذوق برگشتم چون حال بیماران رو به بهبودی بود و این خیلی لذت بخش بود.
ابوعلی در پاسخ به انگیزه مالی افزود: اصلا انگیزه مالی در کار نیست و آرزو میکنم کسی به این بیماری مبتلا نشود؛ به هر حال من وقت موظفی دارم و اگر دنبال منفعت مالی بودم هیچ وقت به چنین کاری تن نمیدادم.
این مدافع سلامت عنوان کرد: پسر کوچکم خیلی بی تاب شده بود و با وجود ضعف بدنی من اجازه برگشتن به محل کار را نمیداد اما توانستم او را قانع کنم و باز هم اگر به قبل برگردم حتما این کار را انجام میدهم. بدون مبالغه همه سالمندان پدران و مادران ما هستند چون من از روز اول افتتاح خانه سالمندان یعنی قریب به 11 سال پیس اینجا بودهام و این تعلق خاطر، فکر دل کندن را از من گرفته است.
وی در پایان با اشاره به همه سختیهایش در این مدت بیان کرد: وقتی به خانه برگشتم تمام سعی خودم را کردم که فرزندم را در آغوش نگیرم اما تا به خودم آمدم دیدم پسرم لباسهای محافظتی پوشیده و مرا سفت در آغوش کشیده و شاید این لحظه همه خاطرات سخت از ذهنم پاک شد!
گفتوگو از مهدی مستوی
انتهای پیام/332/س