با کاروان حسینی تا اربعین| به عزای چهکس عید کردهاید؟
اولین کسی که سنگ پَراند، ندانستم کیست، اما گویی شیطان بود که دیگر اهریمنان یاریاش کردند و کلام سالار شهیدان به وقوع پیوست که گفته بود: بنیاسراییل از طلوع فجر تا ظهور شمس، ۷۰ پیامبر را کشتند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، متن پیشرو از سلسله متنهای «قافلهسالار؛ همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشتۀ «مجتبی فرآورده» است. او تهیهکننده و کارگردان پروژه سینمایی «ثارالله» است که مدتها پیش رهبر معظّم انقلاب بر لزوم تولید این فیلم تأکید کردند. او میگوید زمانی که به دیدار رهبر انقلاب رفته بودیم، فرمودند: چرا فیلم امام حسین(ع) را نساختید، عرض کردیم عدهای مانع شدند و نگذاشتند این فیلم ساخته شود، اگر بدانیم که رضای قلبی شما در این است که فیلم امام حسین(ع) ساخته شود خودمان را به آب و آتش میزنیم این فیلم را بسازیم، ایشان فرمودند: نه تنها خودتان را به آب و آتش بزنید، بلکه بروید از زیر سنگ هم شده این کار را انجام بدهید. بنابراین تصمیم گرفتیم ساخت فیلم را آغاز کنیم.
فیلم «ثارالله» دربارۀ حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه تا کربلا و اتفاقات مسیر راه و استقرار هشت روزه در کربلا تا عصر عاشوراست. فرآورده در این مجموعه یادداشتها که قرار است در خبرگزاری تسنیم از اول محرم تا روز اربعین منتشر شود، روایتهایی کوتاه و آزاد از وقایع کاروان امام حسین(ع) را بیان میکند.
*****
کاروان به کوفه رسید، اما چه کوفهای؟
کوفه غَدّارهبندان حیلهگر،
کوفۀ غرق شادی و رقص و خندهها.
سرهای بر نی از دور نمایان شد، مردمان در انتظار، هلهله کردند و دَف کوبیدند،
سیدالساجدین، در غُل و زنجیر، زنان و کودکان دست بسته، پیاده، پا برهنه.
کاروان در حصر سپاه به کوفه رسید،
پیراهن خونین سالار شهیدان، دست به دست چرخید و رقصندگان با شمشیر، به لودگی جان گرفتند.
سیدالساجدین به خُروش سوز دل بیرون داد.
گفت: ای اُمت بدکردار، از مصیبت ما آگاهید، ولی دَف میزنید و به شادی هلهله سر میدهید؟
بر خانههاتان باران نبارد که حُرمت جدّ ما را درباره ما مراعات نکردید.
کسانی را در شهر میگردانید که پایه و اساس دین را در میان شما محکم کردند.
مگر جدّ ما نبود که شما را از گمراهی نجات داد و به راه راست هدایت کرد؟
در قیامت چه پاسخی برای رسول خدا دارید؟
و دیگر سکوت کرد.
اولین کسی که سنگ پَراند، ندانستم کیست،
اما گویی شیطان بود که دیگر اهریمنان یاریاش کردند.
و کلام سالار شهیدان به وقوع پیوست،
که گفته بود: بنیاسراییل از طلوع فجر تا ظهور شمس، هفتاد پیامبر را کشتند،
و چنان در بازارهایشان سرگرم داد و ستد شدند که گویی هیچ نکردهاند.
سنگباران اهریمنان، بر تن و جانِ خسته اسیران کاروان نشست.
زینب پَر کشید و سیدالساجدین را در بر گرفت و بر آنان شورید.
گفت: به عزای چهکس عید کردهاید؟!
وامحمدا! این سر حسین توست که به نی کرده از این سو به آن سو میبرند.
این پیراهن دُردانه توست که از پیکرش به غارت بردهاند.
اینان دختران تو هستند که به اسیری گرفتهاند.
یا رسولالله به تو شکایت میکنم، به تو شکایت میکنم.
در و دیوار خاموش و خَمود شهر، محزون شد و شرمگین،
و اهریمنان، دَف کوبیدند و به شادی هلهله کردند.
یکباره از فراز نی، سر سالار شهیدان همچو خورشید درخشید.
سیمای پُر فروغش جلوهای کرد و باد، موی و محاسن خونین را بازی داد،
و سالار شهیدان، بر سر نیزه به سخن آمد.
گفت: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبًا. (1)
«آیا پنداشتید که اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما بوده است؟!»
دف زنان واماندند و نگاهها مات،
دستها ناتوان شد.
مردمان در بُهت و حیرت جملگی خاموش.
زید بن ارقم به خود لرزید و فریاد کرد.
گفت: یابن رسولالله! به خدا قسم آیهای عجیب تر از لب گشودن سر تو بر نی نیست!
و سوز دل را به ناله آواز کرد.
مردمانِ حیله و نیرنگ منقلب شدند، نوحه سر دادند و گریستند.
زینب گفت: نالههاتان آرام نگیرد و چشمانتان تا ابد پُر از اشک باد!
ای کوفیان! جز ثروتهای آلوده و زور بازو و گناهان انباشته چه فضیلتی دارید؟
نه پیمانتان را بهایی است و نه سوگندتان را اعتباری.
جز لاف، جز خودستایی، جز دشمنی و دروغ، جز در عیان مانند کنیزکان تملق گویی و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟
آنقدر گفت، تا همه به فغان شدند.
زینب ادامه داد: گریه کنید که سزاوار گریستنید.
بیش بگریید و کم بخندید.
با چنین ننگی که برای خود خریدید چرا نگریید؟
کدامین ننگ، ننگینتر از کشتن فرزند پیامبر و سید جوانان بهشت؟
کسی را کُشتید که چراغ راهتان بود و یاور روزهای تیرهتان.
کسی که در جنگ پناهتان بود و در صلح مایه آرامش و التیامتان.
سر خجلت فرو افکنید که گذشته خود را بر باد دادید و آیندهتان را تباه کردید.
تعجب نکنید اگر از آسمان خون ببارد.
شما مردمان پارهی تن رسولالله را به دم هزاران تیغ دادید،
جنایتی مرتکب شدید که نزدیک است آسمان بر زمین فرو افتد و زمین بشکافد و کوهها درهم بریزند.
کار ناپسندی مرتکب شدید که زشتی آن سراسر دنیا را پُر میکند. ایمن نباشید از کیفر این گناه،
پروردگار ما در کیفر گناهان شتاب نمیکند، اما خون مظلومان را بیکیفر نمیگذارد.
دامنهای پُر از سنگ از دستان رها شد، و کوفیان نادم شرمنده شدند.
زنی گفت: حکمرانان ما اینچنین میخواستند، نه ما!
فاطمه! دُخت حسین او را نهیب زد.
گفت: سکوت و همراهی شما، حاکمانتان را به گستاخی در این جنایت کشاند.
این ننگ از دامانتان پاک نمیشود.
مگر نه آنکه مردان تان فخر میکنند، این ما بودیم که علی مرتضی و پسرانش را کشتیم و زنانِشان را درهم شکستیم؟
در اثر کینههای سالهای دور و شکمهای انباشته از حرام،
کشتن ما را حلال شمردید و اموال ما را به یغما بردید.
خداوند ما اهل بیت را به وسیله شما امتحان کرد و شما به وسیله ما آزموده شدید.
امتحان ما نیک بود و نام نیک بر جای میگذارد، اما امتحان شما، ای وای بر شما.
ای اهالی نیرنگ و بیوفایی و خودخواهی،
با کدامین دست بر ما ستم کردید؟
با کدامین هیئت، به ریختن خون ما راضی شدید؟
با کدامین پا به ستیز با ما برخاستید؟
جز آنکه شیطان، این فرمانروای دروغ و حیله و نیرنگ، حکمرانتان بود و آنچه او میخواست همان کردید؟
زشتیهایتان را برایتان جلوه داد و به آرزوهای پوچ و بی اساس امید،
ما را دروغ گو خواندید و درباره ما ناسپاسی کردید.
ای آنانی که دریای وجودتان خشکیده است و قطره آبی در کفِ آن برای زندگی کِرمی باقی نمانده است، دلهاتان چون سنگ خارا سخت و جگرهایتان پُر از خشم و آلودگی است.
به همین سبب جاهلانه فخر میفروشید که ما بودیم حسین بن علی را کشتیم.
و این تازگی ندارد،
دیروز علی مرتضی را کُشتید، و امروز پدرم را.
کجاست عمویم عباس؟ علیاکبر کجاست؟ عبدالله کجایی؟
فاطمه اختیار از کف بداد و به شدت گریست.
زنی فریاد کرد: بس کن ای دختر پاکان. دلهایمان را پاره پاره کردی. بس کن!
---------------------------------------------------------
1 ـ سوره کهف. آیه 9
انتهای پیام/