با کاروان حسینی تا اربعین| یزید در پی انتقام از زینب(س)
یزید لَم داده بود و نگاه پُر امیدش را دوخته بود به مسلمانان سُفیانی، تا زخم زبونی را که زینب در سرسرا به جانش نشانده بود تلافی کند. بازماندگان کاروان، مظلوم و غمزده در گوشهای جمع بودند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، متن پیشِرو از سلسله متنهای «قافلهسالار؛ همراه با کاروان حسینی(ع) تا اربعین» نوشتۀ «مجتبی فرآورده» است. او تهیهکننده و کارگردان پروژه سینمایی «ثارالله» است که مدتها پیش رهبر معظّم انقلاب بر لزوم تولید این فیلم تأکید کردند. او میگوید "زمانی که به دیدار رهبر انقلاب رفته بودیم، فرمودند: «چرا فیلم امام حسین(ع) را نساختید؟»، عرض کردیم «عدهای مانع شدند و نگذاشتند این فیلم ساخته شود، اگر بدانیم که رضای قلبی شما در این است که فیلم امام حسین(ع) ساخته شود خودمان را به آب و آتش میزنیم این فیلم را بسازیم»، ایشان فرمودند: «نهتنها خودتان را به آب و آتش بزنید، بلکه بروید از زیر سنگ هم شده این کار را انجام بدهید.» بنابراین تصمیم گرفتیم ساخت فیلم را آغاز کنیم."
فیلم «ثارالله» دربارۀ حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه تا کربلا و اتفاقات مسیر راه و استقرار هشتروزه در کربلا تا عصر عاشوراست. فرآورده در مجموعه یادداشتهایی که قرار است در خبرگزاری تسنیم تا روز اربعین منتشر شود، روایتهایی کوتاه و آزاد از وقایع کاروان امام حسین(ع) را بیان میکند.
*****
چهارم صفر
خطیب بالای منبر نشسته بود به سخنرانی،
یزید لَم داده بود و نگاه پُر امیدش را دوخته بود به مسلمانان سُفیانی،
تا زخم زبونی را که زینب در سرسرا به جانش نشانده بود تلافی کند.
بازماندگان کاروان، مظلوم و غمزده در گوشهای جمع بودند.
خطیب گفت: حمد و سپاس خدایی که محمّد را به پیامبری،
و آل ابوسفیان را برای خلافتِ بر مسلمین برگزید.
مردانِ این زنان و کودکان اسیر، آنانی بودند که بر خلیفه شوریدند،
سپاس خدا را که آنان را به سزای کردارشان رساند و سردمدارشان حسین را نیست و نابود کرد.
حسین فرزند آن کسی بود که فرزندان شما را در صفین کُشت.
او فرزند کسی بود که حُرمت قرآن را نگه نداشت و به حکمیت تن نداد،
او فرزند علی بود؛ همان کسی که هر زمان معاویه دست نوازش بر سر ایتام میکشید،
و با برهها و بزغالههای نوپا از آنان دلجویی میکرد، علی شبانه آنها را به یغما میبرد،
و بر دلهای کوچک ایتام، حسرت و آه مینشاند.
به صدای پُر خروش سیدالساجدین، خطیب از سخن واماند.
سیدالساجدین گفت: وای برتو! چرا برای خشنودی خلق اکاذیب میگویی؟!
نگاهها سوی او چرخید، یزید ترسید.
سیدالساجدین گفت: من هم میخواهم از فراز این چوبها با مردم سخن بگویم.
به سوی منبر حرکت کرد.
ولولهای درگرفت و یکی از مردان فریاد کرد.
گفت: خلیفه اجازه دهد او سخن بگوید.
یزید گفت: او از خانوادهای است که اگر لب بگشاید چون ساحران عقول را زایل و ابلهان را فریفته کند.
حاضران به همهمه آمدند، یکی فریاد کرد.
گفت: مگر ما ابلهیم که بیجهت فریفته شویم؟
خطیب وامانده بود و یزید چارهای نداشت،
سرانجام با کراهت پذیرفت و خطیب به زیر آمد،
سیدالساجدین به منبر رفت.
حمد وسپاس گفت پروردگارش را و ادامه داد،
گفت: ای جماعت مردم! خداوند به ما 6 خصلت عطا فرموده و با هشت ویژگی برتری داده.
به ما علم و بردباری، و سخاوت و فصاحت و شجاعت، و محبت در قلوب مؤمنان را عطا فرمود.
بر دیگران برتری داد، و محمّد و علی و فاطمه، جعفرطیار و حمزه، و حسن و حسین و مهدی را از ما انتخاب کرد.
پس هرکه مرا شناخت، میشناسد، و هرکه نمیشناسد بداند،
منم علی بن حسین!
من پسر مکّه و منایم، من پسر زمزم و صفایم.
من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و بر جای خود نصب کرد.
من فرزند بهترین طوافکنندگانم، من فرزند بهترین حجگزاران و تلبیه گویانم،
من فرزند کسی هستم که بر بُراق نشست و به آسمان بالا رفت،
من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی رفت،
من فرزند کسی هستم که جبرئیل او را تا سدرةالمنتهی بُرد،
من فرزند کسی هستم که با ملائک آسمان نماز گزارد.
من فرزند پیامبری هستم که خدای بزرگ بر او وحی فرستاد،
منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند علی مرتضی،
من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند،
من پسر کسی هستم که در برابر پیامبر با دو شمشیر و نیزه میجنگید، دو بار هجرت کرد، دو بار بیعت کرد،
و به سوی دو قبله نماز گزارد.
در بدر و حُنین با کافران به جنگ برخاست و به قدر یک پلک زدن کفر نورزید.
منم فرزند صالح مؤمنان، منم فرزند وارث انبیاء، منم فرزند نابود کننده مشرکان، منم فرزند امیر مسلمین،
منم فرزند فروغ جهادگران، منم فرزند زینت عابدان، منم فرزند افتخار گریهکنندگان.
منم فرزند بردبارترین صابران، منم فرزند با فضیلتترین نمازگزاران.
من فرزند کسی هستم که جبرئیل او را تأیید کرد و میکائیل او را یاری داد.
من فرزند کسی هستم که حرم مسلمین را پاسداری و با مارقین و ناکثین و قاسطین به نبرد پرداخت.
من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولین ایمان آورنده به خدایم،
من پسر اولین سبقت گیرنده، شکننده کمر مشرکان و نابودکننده مشرکانم.
من فرزند کسی هستم که به مانند تیری از تیرهای خدا، زبان حکمت بندگان خدا، یاری کننده دین خدا،
ولیّ امر خدا، بوستان حکمت خدا، و حامل عِلم خدا بود.
من پسر کسی هستم که جوانمرد و سخاوتمند، نیکوکار و گِردآور خیرات، آقا و بزرگ، ابطحی،(1)
راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، صبور، همیشه روزهدار، پاکیزه از هر آلودگی، و بسیار نمازگزار بود.
او شیر حجاز و بزرگ عراق از مکی و مدنی، حنیفی، عقبی، بدری، اُحُدی، شجری و مهاجری است، و در همه صحنهها حضور داشت.
او سید عرب و شیر میدان جنگ و وارث دو مشعر،
پدر حسن و حسین، جدم علی بن ابیطالب است، من فرزند فاطمه، بانوی بانوانم.
سیدالساجدین نفس تازه کرد تا ادامه دهد،
یزید که رسوا شده بود، به حیله مؤذّن را فرمان داد اذان بگوید.
صدای مؤذّن برخواست.
مؤذّن گفت: اَللّهُ اَکبَر.
سید الساجدین گفت: چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد.
گفت: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ.
سیدالساجدین گفت: موی و پوست و گوشت و خونم به یگانگی خدا گواهی میدهد.
گفت: اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ.
سیدالساجدین گفت: یزید این محمّد کیست؟ جدِّ من است یا جدِّ تو؟
اگر ادعا کنی جدِّ توست همه میدانند دروغگویی، و اگر جدِّ من است، چرا خاندان او را به دم تیغ دادی؟
چرا پدرم را کُشتی و مال او را به تاراج بردی و اهلبیت او را اسیر کردی؟
به خدا سوگند که جز من کسی در عالم نیست که جدَّش رسول خدا باشد.
منم فرزند حسین شهید کربلا، منم فرزند علی مرتضی،
منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند شجره طوبی،
منم فرزند آن کس که به خون آغشته شد، منم فرزند آن کس که جنیان در ماتم او گریستند،
منم فرزند آن کس که پرندگان در ماتم او شیون سر دادند.
منم فرزند آن کس که سرش را از قفا بریدند.
سیدالساجدین، دیگر تاب سخن نداشت، گریست.
زینب گریست.
فاطمه و سکینه و رباب گریان شدند. بازماندگان کاروان گریستند.
مردمان گریستند.
مسجد گریست.
ملائک گریستند.
زمین و آسمان گریست.
عالم گریست.
عرش خدا لرزید!
1 ـ مکانی بین مکه و منا
انتهای پیام/