داغ عقبماندگی سیاسی بر پیشانی شعر آیینی!
من به عنوان شاعر آیینی چگونه به خود اجازه میدهم که خارج از دایره اراده الهی حرکت کنم و با مجوز خویش تاج شاهی و پادشاهی را بر سر بزرگان دینی بگذارم؟!
خبرگزاری تسنیم، رضا اسماعیلی:
شهنشاه عرب، سلطان ایران، پادشاه روم
شهنشاهی که ارث او جهان و مُلک ایمان شد
شهنشاهی که امرش هست واجب بر همه عالم
شهنشاهی که خلق از بهر خوشبختی انسان شد
نگین پادشاهی جهان دربست در شستش
چنین خاتم به دستش زامر حق حی سبحان شد(1)
سرسخن
با گذشت بیش از 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، چنان که از قرائن و شواهد پیداشت، هنوز حکومت سلطنتی در شعر آیینی منقرض نشده و شاه با سپاهی از واژگان تاج دار و سلطنت تبار همچنان بر ولایت شعر آیینی با تفرعن و تبختر حکومت میکند! نام این وضعیت را جز «عقب ماندگی سیاسی» چه میتوان نامید؟ اینکه شعر آیینی ما معاصر نیست و بی توجه به مقتضیات زمان راه خود را میرود. حال آن که شعر آیینی باید فرزند زمانه خویشتن باشد و با توجه به مقتضیات زمان، خود را به روز کند. عقبماندگی از «زمان و مکان» داغی سنگینی است بر پیشانی شعر آیینی روزگار ما که باید برای آن چاره ای اندیشید، در صورت بی توجهی به این مهم، شعر ارجمند آیینی از سکه میافتد و در دامچاله «سکولاریسم» سقوط میکند.
این ادعا، ادعایی اغراقآمیز، واهی، و بی پایه و اساس نیست. ادعایی است که مصداقها و مستندات آن را به راحتی میتوان از متن و بطن بسیاری از شعرهای آیینی این روز و روزگار که صورت و ظاهری آیینی و سیرت و باطنی غیر دینی دارند، استخراج کرد. شعری که بر پیشانی نوشت این یادداشت آمده و تقدیم به امام زمان(عج) شده است، نمونهای از بسیاران است. شعری که شاعر ارجمند آن نه در عصر و زمانه سلطان محمود غزنوی، که در روز و روزگار ما زندگی میکند، ولی سلوک ادبی و لحن و لهجهاش به شاعران سبک خراسانی یا دوره بازگشت ادبی میماند. قصد اصلی از نگارش این یادداشت، کالبدشکافی اجمالی این تناقض است.
کالبدشکافی یک تناقض
بررسی تاریخ هزار و 200 ساله شعر و ادب پارسی از آغاز شکلگیری تا انقلاب مشروطه، نشان میدهد که همواره در طول تاریخ ادب فارسی - به غیر از دو مقطع تاریخی مشروطه و انقلاب اسلامی - شاعران برای ماندگاری و کسب شهرت و گاهی نیز به الزام و اجبار، ناگزیر به تعامل با قدرت حاکم روزگار خویش بودهاند.
در کالبدشکافی رابطه دوسویه شعر و ادبیات با قدرت حاکم – پیش از هر گونه پیش داوری - باید به این نکته توجه داشت که شاعران متقدم در زمانه حاکمیت شاهان و حکومت های سلطنتی میزیستهاند. در روز و روزگاری که «شاه» جزو لاینفک زندگی سیاسی جامعه ایرانی بوده است. روزگاری که شاهان و پادشاهان برای تثبیت قدرت افسانهای خویش و تمکین رُعایای پابرهنه از حاکمیت، به مدد تبلیغات گسترده، خود را قدرت مطلق، سایه خدا بر روی زمین و عصاره ارزش ها و فضایل انسانی معرفی میکردهاند.
در برابر شاهان قدرقدرتی که خود را قدرت مطلق، خدایگان، سایه خدا بر روی زمین و قبله عالم مینامیدند و به راحتی هر فریاد مخالفی را در گلو خفه میکردند، عکسالعمل شاعران به دو شکل زیر بروز و ظهور پیدا میکرد:
1- گروهی از شاعران که هدفشان از شعر و شاعری صرفاً کسب شهرت و آوازه برای برخورداری بیشتر از جیفه دنیا بود، به سودای دریافت «صله» و به صورت خودخواسته، با سرودن مدیحههای چاپلوسانه، برای تقرب به شاه و دربار از یکدیگر پیشی میگرفتند. شاعرانی که اصلیترین وظیفهشان ایجاد محبوبیت و مقبولیت برای پادشاهان و ماندگار کردن نام آنان از طریق شعر بود. از این گروه در تاریخ با عنوان «شاعران درباری» نام برده میشود.
2 - گروه دوم شاعران آزاده و وارستهای بودند که علیرغم میل باطنی خویش و صرفاً به منظور مخالفت و اعلام نارضایتی از وضع موجود و دهنکجی به نظام حاکم، با دادن صفت «شاه» به بزرگان دینی و پیروی از آنان - به صورت غیرمستقیم - از تمکین به شاه مستبد روی بر تافته و در مسیر بیداری مردم گام بر میداشتند. از این منظر، خطاب بزرگان دینی با عنوان «شاه» توسط شاعران متقدم، نه برای تطهیر شاه، بلکه نوعی مبارزه منفی و به منظور اعلام برائت از وابستگی به دستگاه سلطه شاهی و سلطنتی بوده است.
«امامت» و «ولایت»، عمود خیمه نظام اسلامی
ولی در عصر حاکمیت انقلاب اسلامی که هیچ الزام و اجباری در این مورد وجود ندارد و هیچ خطری از این ناحیه شاعران را تهدید نمیکند، نفس کشیدن در هوای مسموم فرهنگ منحط شاهنشاهی امری مذموم و بدون توجیه عقلانی است.
رهبر معظم انقلاب نیز در کتاب «شب ظلمانی شاهنشاهی» (2) که دربردارنده مجموعهای از بیانات ایشان در باره حکومتهای پادشاهی در ایران است و در سال 1395 توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است، با تأکید بر این دقیقه که نظام اسلامی بر پایه «امامت» و «ولایت» استوار است و در قرآن نیز برای پیشوایانی که مردم را به سوی خدا هدایت میکردند، واژه «امام» به کار رفته است، با اشاره به تقابل ماهوی «امامت» و «سلطنت» و ضدیت ذاتی این دو واژه با هم میفرماید:
«امامت، یعنی پیشوایی روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی مردم؛ امّا سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بدون هیچ گونه علقهی معنوی و عاطفی و ایمانی. این دو، درست نقطهی مقابل هم است. امامت، حرکتی در میان امّت، برای امّت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنی یک سلطه مقتدرانه علیه مصالح مردم و برای طبقات خاصّ؛ برای ثروت اندوزی و برای شهوت رانی گروه حاکم.» (3)
معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) نیز از «شاهنشاه» و نظام شاهنشاهی و سلطنتی و سلاطین که معمولاً به استبداد حکومت میکردهاند، با نقل قول از «طبری» از پیامبر در بارۀ تعبیر «ملک الملوک»، به عنوان منفورترین کلمات، اظهار تنفر میکند. (4)
با عنایت به دقیقهای که مقام معظم رهبری به راستی و درستی به آن اشاره کردهاند، شایسته است بعد از این به منظور رعایت ادب کلام و حفظ شأن بزرگان دینی، از خطاب این ذوات مقدس با عناوین شبهه برانگیزی چون «شاه و پادشاه و شاهنشاه» بپرهیزیم؛ زیرا مخاطب قرار دادن خاندان رسالت(علیهم السلام) با عناوین مورد اشاره، به این معناست که ما همچنان برای «شاه» که یک مقام اعتباری و دنیایی است شأنی بسیار بالاتر و والاتر از «امام» که یک مقام الهی و معنوی است قائل شدهایم که چنین امری - به صورت خواسته یا ناخواسته - نوعی وهن و اسائه ادب به ساحت ملکوتی آن اسوههای حسنه محسوب میشود. چنان که امروز نیز هر یک از مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی را با عنوان «شاه» مورد خطاب قرار دهیم، بدون تردید فرد مذکور این خطاب را توهین به شخصیت خود تلقی کرده و با اعلام برائت از این عنوان، به گوینده اعتراض میکند.
«شاهنشاه»، منفورترین واژه در فرهنگ دینی
حاکمان مردمی نیز در طول تاریخ از قرار گرفتن پیشوند «شاه» در کنار نام شان سر بر میتافتند. برای مثال کریم خان زند بعد از به قدرت رسیدن - بر خلاف سنت شاهان پیشین - برای آن که در میان مردم محبوبیت و مقبولیت بیشتری پیدا کند، با امتناع از تاجگذاری و با هوشمندی تمام خود را «وکیل الرعایا» نامید و هرگز اجازه نداد او را «شاه کریم خان زند» بنامند. چون خوب میدانست که شاه در چشم و دل ملت ایران عنصری منفور و مطرود و نماد ظلم و ستم و درنده خویی است. حال سوال اینجاست که ما چگونه میتوانیم واژهای را که نماد زشتی و پلشتی و تداعیکننده بدترین و جنایتکارترین حاکمان روی زمین است، تطهیر کنیم و این واژه سیاه و چرکین را برای صالحترین و مقدسترین انسانها به کار ببریم؟ آیا شما میتوانید انسان صالحی را «دیو» بنامید و در مقام توجیه بگویید منظور من دیو خوب و پاستوریزه است؟! باور چنین چیزی «اجتماع ضدین» و امری غیرممکن و محال است که با عقل سازگاری ندارد. درست مثل جمع «روز و شب» و «سیاه و سفید».
دیگر این که اگر شما تمام تاریخ را از گذشته تا به امروز بگردید، به سختی میتوانید چهار تا شاه کار درست پیدا کنید که از خُلق و خوی درنده خویی مُبرّا و سیمایی انسانی و مردمی داشته باشند. راستی آیا تا به حال به این نکته فکر کردهاید که چرا خداوند هیچ یک از 124 هزار پیامبر خود را «شاه» ننامیده است و اکثر پیامبران الهی چوپان بودهاند؟ چون بر اساس روایات و احادیث اسلامی، منفورترین واژهها نزد خدا نام پادشاه است. چنان که در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) میخوانیم: «منفورترین واژهها نزد خدا نام پادشاه است که کسی را به آن بنامند» (5) همچنین امام صادق(ع) در حدیثی میفرمایند: «ما را با اسما و کنیههای خودمان صدا کنید٬ اهل بیت سلطنت نداشتند؛ عبدالله بودند». (6)
وقتی خداوند خطاب پیامبران الهی را با چنین عناوینی جایز نمیداند، من به عنوان شاعر آیینی چگونه به خود اجازه میدهم که خارج از دایره اراده الهی، سنت نبوی، و آموزههای دینی حرکت کنم و با مجوز خویش تاج شاهی و پادشاهی را بر سر پیامبران الهی و بزرگان دینی بگذارم؟! و صالح ترین و مقدس ترین انسان ها را «شاه تاج دار» بنامم با لشکری بی شمار از غلامان و کنیزان؟!
شعر آیینی و تقلید بی منطق از گذشتگان
متأسفانه منِ شاعر بی توجه به این ظرایف و دقایق، و بیآنکه در فلسفه به کارگیری چنین واژگانی توسط متقدمان تأمل و تدبر کنم، به خاطر آن که در عرصه سرودن تحت سیطره زبانی شاعران بزرگ قرار دارم و در دایره جاذبه ادبی آنان هیپنوتیزم شدهام، به خاطر ناتوانی در عرصه خلاقیت و نوآوری، به صورت تقلیدی، چشم بسته و طوطیوار، از روی دست آنان تقلب میکنم، پا جای پای آنان میگذارم، و خانه شعرم را با واژگان دستچین شده آنان فرش میکنم!
چنین اتفاقی در خوش بینانهترین حالت، نوعی گرته برداری ناشیانه و بی منطق از اشعار شاعران متقدم، همنوایی با شاعران دوره بازگشت، حرکت کردن در دایره تکرار و تقلید، و در نهایت نشانه عدم بلوغ ادبی، و ضعف و ناتوانی در عرصه خلاقیت و نوآوری است. آفتی جانفرسا و کشنده که بالندگی و زایندگی را از باغ هزار درخت شعر آیینی ما میگیرد و آن را به رکود و رخوت دچار میسازد.
جان کلام آن که در عصر حاکمیت جمهوری اسلامی و در حالی که ما در فرهنگ اسلامی واژههای مُطهر و مُعطری چون «مولا» و «امام» را برای خطاب بزرگان دینی داریم که از نظر بار معنایی و صبغه معنوی بسیار والاتر و بالاتر از واژه های مورد اشاره است، اصرار و پافشاری بعضی از شاعران بر خطاب بزرگان دینی با عناوینی چون «شاه، پادشاه و شاهنشاه» چیزی جز تداوم حکومت سلطنتی در شعر آیینی نیست که باید از آن بپرهیزیم.
با عرض تبریک و شادباش میلاد خجسته پیام آور کربلا، و به امید به بالندگی و بلوغ رسیدن شعر آیینی، این نوشتار را با غزلی ارجمند و عزت مدار از استاد محمد جواد غفورزاده(شفق) در ستایش حضرت زینب(س) به پایان می برم:
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
زینب، که مثل او کسی از داغدیدگان
با اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
بعد از وداع روز دهم، با ستارگان
کوتاهی از وظیفۀ همسنگری نکرد
در حقِّ غنچههای دل افسردۀ یتیم
چون او، کسی مراقبت و مادری نکرد...
بعد از امام آینهها، با کلام نور
هیچ آفتاب، این همه روشنگری نکرد
همراه کاروان اسیران، خدای صبر
کاری به جز رسالت و پیغمبری نکرد
جز او، که بود شاهد محملنشین، کسی
دیدار، تازه، با گل خاکستری نکرد
در سایهبان محمل غم، با هلال خویش
جز صحبت از شکوه و بلنداختری نکرد...
ویرانه بود و دربهدری، باز لحظهای
غفلت ز حال لالۀ نیلوفری نکرد
یادش، هماره مظهر عزّتمداری است
نامش، همیشه بر لب ایام جاری است
---------
پانوشت:
1 - عبدالله شرعی، دانشنامه شعر مهدوی، قم، نشر هاجر، چاپ اول، 1396، ج 24، ص 20.
2 - اصغر مددی، شب ظلمانی شاهنشاهی، برگرفته از بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی در باره حکومت های پادشاهی ایران، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی، 1395.
3 – بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه تهران،26 فروردین 1379.
4 – صحیفه امام، جلد دوم، صص 370 و 371.
5 - المحاسن مساوی ، ج 1 ، صص 142 و 238.
6 – علامه مجلسی، بِحارُالأنوار ، ج 1، ص 225.
انتهای پیام/