سرودههای فاطمی در شهادت بانوی دو عالم/ هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی، حوریه علی چه شده قد و قامتت
در ایام شهادت مظلومانه دختر نبی مکرم اسلام، فاطمه الزهرا(س) شعرهایی از شاعران آیینی کشور تقدیم میشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در ایام فاطمیه و سالروز شهادت جانسوز حضرت زهرا (س)، شاعران نیز با سرودههای خود به درگاه ملکوتی بانوی دو عالم عرض ادب کردند. در زیر چند سرودهای را از منظر میگذرانید:
مرضیه عاطفی
هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم
تا فاطمه(س) را داریم محبوبه درگاهیم
از آتش دوزخ ما داریم امان نامه
از معجزه نام پُر برکتش آگاهیم
ایکاش دو روزی در همسایگیاش بودیم
عمریست که غمگین از این حسرتِ جانکاهیم
تا ذکر قنوت او از جان برسد بر گوش
محتاجِ دعا بیدار؛ شب تا به سحرگاهیم
ما داغِ جوان دیدیم! عمریست عزادارِ
آن مادر مظلوم و عمرِ کم و کوتاهیم
ای بشکند آن دستِ بیعت شکنِ ظالم
بیطاقت و بیتاب از آن سیلیِ ناگاهیم
ما را غم سنگینِ «یا فضه خُذینی» کشت
دلسوخته داغِ شش ماهه دلخواهیم
پیراهن مشکی را با اشک به تن کردیم
ما إذن عزاداری از فاطمه(س) میخواهیم!
عادل حسین قربان
خورشید؛ دیگر میلِ تابیدن، ندارد
بارانِ رحمت؛ قصدِ باریدن، ندارد
دنیا سراسر تیره گشته؛ رود دیگر
انگیزهای، بهرِ خروشیدن، ندارد
این قدر "هوهو" میکند این بادِ حیران،
انگار، کاری غیرِ نالیدن، ندارد
...باغِ علی، غارت شد و مردم نگفتند،
یاسِ حریمِ کبریا، چیدن ندارد
هیزم به دست آمد عدو... آیا نفهمید؟
بانوی هجده ساله، جنگیدن ندارد؟
خیلِ ملائک، رو به اهلِ خاک، گفتند:
سیلی، به احساسِ علی، دیدن ندارد
بر زخمِ بازِ مرتضی، مابعدِ زهرا،
دیگر نمک، اینقدر، پاشیدن ندارد
علی ذوالقدر
رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را
تا خلق کند حوری انسانی خود را
ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد
بر خاک قدمهای تو پیشانی خود را
هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر
مدیون تو هستند مسلمانی خود را
در بند غمت هر که اسیر است عزیز است
آزاد مکن یوسف زندانی خود را
چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم
یک روز ببینیم سلیمانی خود را
ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم
در روضه تو لحظه پایانی خود را
محشر همه فاطمیون چشم به راهند
از یاد مبر این همه قربانی خود را
سیدپوریا هاشمی
آنکه تابید رخش در شب یلدای علی
کیست جز فاطمه نوریّهی شبهای علی
همه بر پاش میوفتند پیمبرها هم..
ولی افتاد خود فاطمه بر پای علی
بارها گفت پیمبر که علی جان من است
و شده فاطمه هم جان گوارای علی
زن نبینش! بخدا ظرفیتش را دارد...
که به میدان بزند جنگ کند جای علی
هرچه گفته ست علی بود علی بود علی
نیست بر لوح دلش غیر تولای علی
ما گدایان علی ریزهخور فاطمهایم
جان فدای کرمت حضرت زهرای علی!
حکم لولاک خدا بود که فهماند به ما..
اوست تنها سبب خلقت دنیای علی
این دو سه ماه چه آمد به سر بانو که..
بسته شد بر رخ او راه تماشای علی
یک در سوخته و یک زن سیلی خورده
ما بمیریم برای غم عظمای علی
محمدجواد شیرازی
تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت
اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت
هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت
این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت
یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت
ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت
با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت
تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت
خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت
با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت
انتهای پیام/