نوروز در ادبیات داستانی / از «دید و بازدید» جلال تا قصههای مجید مرادی کرمانی
جشنها و عیدها گمشدههای شاد و روحافزا در ادبیات داستانی ما هستند. با این حال در نمونههایی از داستانهای معاصر مشاهده میشوند.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری
شادی و فانتاستیک روح افزا ـ گفت دوم
جشنها و عیدها گمشدههای شاد و روحافزا در ادبیات داستانی ما هستند. معروفترین داستانی که در آن حال و هوای عید نوروز حضور دارد، داستان «دید و بازدید» نوشته جلال آلاحمد است. این نخستین مجموعه داستان منتشر شده از سوی جلال است و در سال 1324 منتشر میشود.
«دید و بازدید» ماجرای دید و بازدیدهای جوانی است که در ایام عید نوروز وارد مجلسی میشود و در این مسیر با حوادث جالبی روبهرو میشود.فارغ از نگاه سطحی جلالِ جوان و نثر طنزآلود اما خام داستان، دست به نقدِ مسائل اجتماعی و باورهای قومی میزند. نقد جامعهای که گذشته خود را فراموش کرده است و سالی یک بار به آن رجوع میکند، مثل گفتوگوی خانم بزرگ با پسر جوانش که بعد از یک سال به دیدن او آمده است و میگوید: « علیک سلام ننه جون ـ عیدت مبارک ـ صد سال به این سالها! زیر سایه امام زمون، کربلای معلا، نجف اشرف.مگه عیدی بشه و سالی بیاد و بره که اینورا پیدات بشه!چرا سری به این ننه جونت نمیزنی؟ای بیغیرت، من که با شماها این قدر محبت دارم چرا شما پوست کلفتها به من محلی نمیذارین؟ننه جون خیلی خوش اومدی.چی بگم؟من که بلد نیستم به شما فکلیا بگم:تبریک ـ چه میدونم تبریک عرض میکنم.ما قدیمیها دیگه کجا این حرفارو بلد میشیم؟خوب ننه جون بیا این بالا رو تشک بشین، دهنتو شیرین کن» تاکید میکنم این نقد در یک فضای تاریک و مخوفِ ناامید و عبوس نیست، بلکه در همان فضای شاد عیدنوروز است و مدام غُر نمیزند و در قسمتی دیگرخانم بزرگ به رسم عیدی، اسکناسی کف دست راوی میگذارد و جیبهایش را از نقل و شیرینی و گندم و شاهدانه پر میکند و از این جهت روح افزاست.
داستان «عید ایرانیها» از مجموعه داستان «شهری چون بهشت» نوشته سیمین دانشور یکی دیگر از معدود نمونههای ادبیات داستانی ایران با فضای عید و جشن است، و به یک عنصر نوروزی که حالا دیگر رو به زوال است، یعنی ـ حاجی فیروز ـ میپردازد. در این داستان دو کودک آمریکایی، با حاجی فیروز رو به رو میشوند و جنبههایی از فرهنگ ایرانی در آن زمان و شرایط اجتماعی دوران در این داستان جانمایی میشود. «تد و جان با ماشین مدرسه به خانه برمیگشتند. ماشین سر دوراهی نرسیده به قلهک ترمز میکرد و آنها پیاده میشدند و تا خانهشان چندان راهی نبود. یک روز نرسیده به دو راهی مرد سیاهی را دیدند که روی کنده درختی که شاخههایش را زده بودند ایستاده. اگر وقتی ماشین بچهها رد میشد مرد سیاه سلام نظامی نداده بود، هرگز به فکرشان نمیرسید که مجسمه نیست.
وقتی ماشین مدرسه ترمز کرد، تد و جان برگشتند و رفتند سر وقت حاجی فیروز... روی هم رفته از همه چیز حاجی فیروز خوششان آمد. از لباس قرمز، از کلاه بوقی، از صورت سیاه، از صدای دایره زنگی و از آوازش و بعد از کنجکاوی زیاد فهمیدند که حاجی فیروز پیش از عید ایرانیها پیدایش میشود، اما هنوز زمستان بود و حاجی فیروز آمده بود. پس چرا آمده بود؟ و باز کنجکاوی...و به این نتیجه رسیدند که حاجی فیروز گاهی آب حوض میکشد، گاهی برف پارو میکند و پیش از عید حاجی فیروز میشود. شاید یک زمستان اصلا برف نیاید. شاید هیچکس آب حوض خود را خالی نکند. مخصوصا زمستان و آب یخ زده حوض.» در این داستان هم اگرچه هنوز سیمین دانشور به نثری بالغ نرسیده است اما از عنصر شادی و جشن، حتی در زمان نقد اجتماعی دوران غافل نمیشود. او در رمان «جزیره سرگردانی» هم یک فصل را اساسا به نوروز اختصاص میدهد و راوی به شرح و وصف آداب نوروزی برای خارجیانی میپردازد که در جشن نوروز حضور یافتهاند و میگوید:«احمد گنجور برسم (ترکه) در دست و کستی (کمربند زردشتیان) به کمر چند قدم راه رفت و سخنرانی اصلیاش را شروع کرد: « در نوروز کیهان از نو رویش مییابد. جشن نوروز جشن زایش زمین و آسمان است. فرورها که نام فروردین از نام آنها گرفته شده، به زمین میآیند و مهمان بازماندگان میشوند. فرورها فرشته نگهبان آدمیان در آسمان هستند. روح درگذشتگان هم هستند. حالا ما در انتظار فرورهای درگذشتگانمان هستیم. لعل بیگم دستهایش را به هم زد و گفت: خدای من، پس آسمان ایران پر از فرشته است....گنجور با صدایی جدی گفت: ضمنا انار درخت مقدسی است، چرا که شکوفه هایش شبیه شعلۀ آتش است. اما هفت سین که در این سفره میبینید نماد شادی و وفور نعمت و سمبل اهورامزداست که در رأس شش امشاسپند قرار دارد.
این بار موری انگشتانش را شمرد و گفت: با خودش میشود هفت تا. گنجور گفت: درست گفتی. هفت سین. سکوت کرد، انگار بقیۀ سخنرانی یادش رفته بود. بیژن به دادش رسید. بابا امشاسپندان چی هستند؟گنجور لبخند زد: امشاسپندان صفات اهورا یا مظاهر او هستند. اهورامزدا با کمک آنها جهان را اداره میکند و عدد هفت مقدس است. لعل بیگم گفت: همه تان میدانید که من مسلمانم، خواستم بگویم در اسلام هم هفت ملک مقرب داریم، جبرائیل، میکائیل،...»
اگر این تکهها را از رمان جزیره سرگردانی برداریم باقی داستان فضایی تقریبا غصهمند و معترض دارد و مخاطب صرفا برای شنیدن اعتراضات نویسنده به شرایط اجتماعی سیاسی و اقتصادی رمان نمیواند، بلکه می خواهد این محتوا در قالبی امیدوار کننده و شادی بخش روایت شود.
نمونه دیگری از حضور عید نوروز و جشن به عنوان یک عنصر شادی بخش در ادبیات داستانی «مجید و لباس عیدش» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی است. در این داستان مجید پسر ساده دل کرمانی با روحیه بذلهگو و متعلق به خانوادهای فقیر، برای خرید لباس عیدش برنامهها دارد. ماجرای کت و شلوار عید مجید در داستان جذابی از این نویسنده آمده است که خواندنش در عین اینکه خنده را به لب مینشاند، ته رنگی از اندوه هم دارد. میخواهم بگویم هوشنگ مرادی کرمانی هم میتوانست با حذف عنصر شادی بخش عید نوروز مجید را یک نوجوان فقیر پر از حسرت و آه و افسوس نشان دهد تا آه از نهاد خواننده کنده شود، اما قصدش مقتلخوانی نیست و از عنصر لذتبخشی در داستان غافل نمیشود و به واسطه عید نوروز و طنازی شخصیت مجید، تلخی فقر را به کام مخاطب شیرین وش میکند تا فرصتی برای نقد برایش بماند و مخاطب از فرط سیاهی داستان را کنار نگذارد. این چهار داستان گل سرسبد داستان هایی است که از اتمسفر عید نوروز به نفع داستان و به نفع لذتبخشی استفاده شده است و بهتر است بگوییم جدیدترین داستان ها، یکی در سال 1324 منتشر شده است، یکی در سال 1340، یکی در سال 1372 و دیگری در سال 1358 و بعد از آن تقریبا در هیچ داستانی ما اتمسفر نوروز را نداریم.
اما چند نمونه قدیمیتر هم در داستاننویسی وجود دارد که در آنها به نوروز توجه شده است. عبدالحسین صنعتیزادهکرمانی پدر رمان تاریخی ایران، از اولین رماننویسهای ایرانی و صاحب رمانهای متعددی است که از آن میان 3 رمان «دامگستران یا انتقام خواهان مزدک»، «مجمع دیوانگان» و «رستم در قرن بیست و دوم» در دهه اول قرن شمسی حاضر و تقریبا همزمان با «یکی بود یکی نبود» جمالزاده نوشته شدهاند. از این میان در رمان «مجمع دیوانگان» صنعتیزاده به آینده سفر میکند و نو شدن بشر را نوید میدهد که از قضا همزمان است با نوروز ایرانیان و نو شدن طبیعت. پس از صنعتیزاده باید از علی دشتی نام برد که اگرچه یک رمان با عنوان «فتنه» نیز در کارنامه خود دارد، اما داستاننویس نبود. او را باید بیشتر روزنامهنگار و اهل تحقیق به حساب آورد. دشتی در «ایام محبس» خود که شرح دوره کوتاه زندان اوست، مراسم نوروز را میان زندانیان مطرح میکند. اما توجه فولکلوریک به نوروز را باید در داستان «دختر رعیت» به آذین جست. در این داستان، وقتی ماجراهای کودکی صغرا قهرمان داستان تعریف میشود، از نوروز و مراسم آن بسیار یاد میشود. دختر رعیت ماجرای فریب خوردن کلفتی در خانۀ ارباب و نشان دهندۀ نگاه طبقاتی نویسنده به جامعه ایران است. در این داستان، وقتی ماجراهای کودکی صغرا قهرمان داستان تعریف میشود، از نوروز و مراسم آن بسیار یاد میشود.«یک ساعت و هفده دقیقه مانده به آفتاب، سال تحویل می شد. خانم و حاج آقا از مدتی پیش بیدار بودند. دو تا کلفتها نیز سرپا بودند و به دستور خانم، بساط هفت سین را در شاهنشین تالار بالا میچیدند. سیر و سماق و سمنو و غیره، با یک کاسه آب جهت روشنایی و یک بشقاب چینی پر از برنج، نشانۀ برکت، در وسط سفرۀ قلمکار میان مجموعۀ برنجی بزرگی نهاده بود».
آخرین داستانی که باید در اینجا از آن نام ببریم «روز به در شده» نوشتۀ جواد مجابی است که در مجموعه داستان «از دل به کاغذ» آمده است. مجابی در این داستان قصد دارد رقص و شادمانی مردمان را به مناسبت روز سیزده به در به نمایش بگذارد و این رقص و شادمانی را در قالب لباس هایی بیان می کند که قاعدتا در تن افراد است.
ادبیات بیـان حـال جامعه است، این درست اما آیا صرفا باید به بیان احوال جامعه بسنده کرد؟ نویسـنده در دوران حیات خود، تحت تاثیر محرکهای اجتماعی مختلف قـرار مـیگیـرد و در اثـرش منعکس میشود، اما نه به عنوان یک پژواک، بلکه با جهانبینی و نگاه وژهمند خود به محرک آن را برونسپاری میکند و آن رویداد اجتماعی را مال خود میکند و با جهانبینی خود بین واقعیتهای اجتماع و اثر خود پلی معنایی برقرار میکند و به همین جهت جلال آل احمد میگوید: «ادبیات دروغ نمیگوید. اصیلترین اسناد هویتی هر ملتی ادبیات است، مابقی جعل است» آن فرآیند ذهنی نویسنده آن پل آن جهانبینی باید چنان مستحکم و مستقل باشد که در این رویدادها غرق نشود و بتواند برای عبور از آن شرایط فضا و بستری نه آرامبخش و تسکینی که لذتبخش و محرک ایجاد کند.
قصد من از گفتمان درباره شادی و روحافزایی خواندن لالایی به گوش مخاطب برای به خواب بردنش نیست، که ادبیات اصلا کارش این نیست، بلکه موظف است و باید بتواند در فضایی شاد مخاطب را بیدار نگه دارد و امیدوار و برای بیرون رفتن از مشکلات و بحرانها راهکار ارائه دهد. در این مورد سیمین دانشور در دهه خود موفق بوده است، او در آثار داستانی خود، با نگرشی منطقی و جامعـهشـناختی، توانسـته عمـدهتـرین مسائل سیاسی و اجتماعی ایران، طی نیم قرن اخیر را بازآفرینی کند، اما لذتبخشی را در این بازآفرینی به قربانگاه نمیبرد و همین توانایی او را بـه عنـوان یـک نویسنده زن توانمند ایرانی اثبات میکند و جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ما پیدا میکنـد.
اما این روح افزایی و شادی را چگونه میتوان به ادبیات افزود؟ اینکه صرفا محتوایی را در بستر ایام عید یا یک جشن به داستان تبدیل کنیم سبب شادی نیست. ما در ادبیات به فانتاستیک روحافزا نیازمندیم. اول این را بگویم فانتاستیک و فانتزی تفاوت بسیار دارد. فانتزی جهان بیخداست و بهتر بگویم ضدخداست و فانتاستیک با حضور خدا در جهان داستانی امکان بروز دارد. در واقع فانتاستیک و فانتزی دو سر یک طیف هستند و داستانها در این گستره به طرف فانتزی یا فانتاستیک میل میکنند و مختصر بگویم دلیل اینکه ما امکان و توان تولید آثار فانتزی را نداریم این است که ما چه به لحاظ پیشینه تاریخی خداباور بودهایم و اسطورههای داستانی و کهن الگوهایمان همه خداباورند و نمیتوانیم ضد این حقیقت انکارناپذیر بنویسیم و اگر هم بنویسیم ژست و ادا خواهد بود. برگردیم به موضوع اصلی یعنی فانتاستیک روح افزا.
میخواهم با یک مثال فانتاستیک روح افزا را برایتان تعریف کنم. تصور کنید رویدادی در شهر اتفاق میافتد و نویسنده مثل یک دوربین فیلمبرداری شاهد ماجراست. این فیلم میتواند عینا رویداد ثبت شده را منتشر کند و یک گزارش تصویری ارائه دهد، هنوز خلقی اتفاق نیفتاده است. فیلمبردار میتواند فیلم را اندکی ویرایش و صداگذاری کند و اندکی از گزارشنویسی فاصله بگیرد و زیباسازی در آن اتفاق بیفتد. اما در جایی فیلمبردار میتواند دست به تدوین بزند، تکه های فیلم را پس و پیش کند و از یک گزارش خشک ما را به تماشای یک فیلم براساس جهانبینی خود دعوت کند، فانتاستیک روح افزا همین تدوین است و میتواند یک فیلم، یک رمان، یک داستان را تماشایی و لذتبخش کند و نجات دهد، و از همین روست که در یک جشنواره سینمایی ارزشمندترین و حرفهای ترین برگزیده، تدوینگر برگزیده است. نمونه بارز آن سینمایی دونده است. فیلمی از امیر نادری با تدوین بیضایی. پیشنهاد میدهم برای رسیدن به درک بهتر از فانتاستیک روحافزا این فیلم را بار دیگر ببینید و به تدوین و اهمیت آن در روح افزایی و جذابیت فیلم توجه کنید. فانتاستیک روح افزا به واسطه همین تدوین میتواند به یک داستان روح زندگی بدهد و مخاطب را نه تنها به خواب نبرد که نهیب بزند و بیدار کند.
انتهای پیام/