یادداشت|مشارکت راهبردی ایران و چین؛ عرصهی جدیدی از تناقض روایتها
امضای سند ۲۵ ساله را میتوان گامی آغازین و مهم در راستای عملیاتیسازی مشارکت جامع راهبردی ایران و چین ارزیابی کرد، اما در عین حال، این سند-البته تا زمان نگارش یادداشت حاضر-چیزی جز یک نقشه راه نیست.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، آنچه که این روزها با عنوان «امضای سند برنامه همکاریهای جامع 25 ساله ایران و چین»، در کانون مباحثات نخبگانی و عمومی کشور قرار گرفته، بیتردید حاوی پارادوکسی از واقعیتها و بزرگنماییهاست که برای درک صحیح ماهیت آن، مخاطب را به ناچار به تاملی جدی وا میدارد. بر این اساس، در یک سوی این پارادوکس، واقعیاتی قرار دارند که اهمیت چشمگیر تحولات اخیر در مناسبات سیاسی تهران و پکن را تصدیق میکنند؛ اما از سوی دیگر، طیفی از گزارهها را میتوان مشاهده کرد که در تفسیر ماهیت توافق هفت فروردین وزرای خارجه دو کشور، جانب انصاف را رعایت نمیکنند. یادداشت حاضر، بر آن است تا با تحلیل توامان هر دو سوی این پارادوکس، تفسیری منصفانه از آنچه که رهبران دو کشور، مشارکت جامع راهبردی میخوانند، ارائه دهد.
مشارکت جامع راهبردی
هرچند که سطح مناسبات سیاسی بین ایران و چین، در سفر آقای شی جینپینگ به تهران در بهمنماه 1394، به مشارکت جامع راهبردی ارتقا یافت، اما درک این نکته چندان هم مشکل نیست که گمانهزنیها-و بعضاً نگرانیها-، درباره ماهیت این مشارکت، عموماً از پس از تشدید یکجانبهگرایی کاخ سفید در دوران ترامپ و متعاقباً خروج آمریکا از برنامه جامع اقدام مشترک و بازگشت تحریمهای اقتصادی آغاز شدند. در همین رابطه، دلیل این امر را باید در انتظارات افکار عمومی جستجو کرد. تمرکز بر برنامه جامع اقدام مشترک به عنوان محوریت سیاست خارجی کشور در سالهای اخیر سبب شد تا دیگر اقدامات راهبردی کشور در سالهای اخیر-خصوصاً در حوزه سیاست خارجی-، همگی به حاشیه بروند. به همین سبب، مشارکت راهبردی با چین در آغاز، به جای آنکه در اذهان عمومی در رابطهای افقی با برجام قرار گیرد، در رابطهای عمودی جای گرفت.
اما با افول برجام، بازگشت تحریمها و متعاقباً خروج عموم کسبوکارهای غربی فعال در ایران از کشور، مشارکت جامع راهبردی با چین، باری دیگر در سپهر سیاست خارجی کشور درخشید، با این تفاوت که این بار، افکار عمومی-بیتردید تحتتاثیر روایت غربی- ، آن را نه به عنوان یک دستاورد دیپلماتیک، بلکه به عنوان اقدامی ضروری برای مواجهه با شرایط حساس کشور در چهار سال گذشته پذیرفت. به همین سبب، مشارکت جامع راهبردی ایران و چین، در نگاه مخاطبان با شتابی زیاد به یک پویایی منحصر به فرد در غرب آسیا مبدل گشت که هدفی جز «اتحاد» در برابر کشوری ثالث-در ازای بهرهبرداری یکسویهی چین از ظرفیتهای اقتصادی ایران-ندارد. اما تنها باید به همین اکتفا کرد که این گزاره اشتباه است.
باید اظهار داشت که الگوی مشارکت راهبردی در سیاست خارجی چین، پدیدهی جدیدی نیست. از پس از آغاز اصلاحات درهای باز در انتهای دهه هفتاد میلادی، پکن همواره تلاش داشت تا روابط خود را با تمامی کشورها به نحوی متوازن، منطقی و برد-برد گسترش دهد و در عین پرهیزی هوشیارانه از مداخله در منازعات منطقهای و بینالمللی، تا حد ممکن، مراودات اقتصادی خود با جهان خارج را ارتقا بخشد. با فروپاشی شوروی، پایان جنگ سرد و شروع فرآیند امنیتیزدایی از اقتصاد جهانی، این مولفه اساسی در راستای ارتقای روابط با دیگر کشورها در چارچوب الگوی مشارکت در سیاست خارجی چین پررنگتر شد.
مشارکت در نگرش چینی، الگویی از روابط بینادولتی را در بر میگیرد که فارغ از تعهدات امنیتی و نظامی موجود در اتحاد و ائتلاف، روابط را در حوزههای متنوع سیاسی، تجاری و اقتصادی، حول منافع مشترک دو طرف-و با پرهیز رسمی از موازنهسازی علیه دولت ثالث-بنا میسازد. در چارچوب همین نگرش، میتوان رفتار چین را در غرب آسیا تبیین کرد. در همان سال 2016، آقای شی، پس از ترک تهران، بلافاصله به ریاض سفر کرد و روابط کشور خود با عربستان سعودی را نیز به سطح مشارکت جامع راهبردی ارتقا بخشید. امروزه پکن همین سطح از روابط را نه تنها با ریاض، ابوظبی و قاهره برقرار ساخته، بلکه توانسته تا به نحو ملموسی، بر طیف گستردهای از انتظارات و اهداف مشترک اقتصادی و تجاری خود با دول مذکور، جامهی عمل بپوشاند.
اما آنچه که تا کنون گفته شد را نباید به معنای بیاهمیت بودن ارتقای مناسبات بین ایران و چین در نظر گرفت. در سوی دیگر این تناقض، امضای سند برنامه همکاریهای راهبردی 25 ساله، در حالی صورت پذیرفت که هر دو کشور برای چهار سال، فشار سیاسی و اقتصادی شدیدی را از جانب ایالات متحده متحمل شدند. آمریکا به نحوی توامان، از یک سو، جنگ تجاری را بر چین و از سوی دیگر، سیاست فشار حداکثری را بر ایران تحمیل ساخت. در سال 2017، سند راهبرد امنیت ملی آمریکا، رسماً چین را به عنوان مهمترین رقیب راهبردی آمریکا نامید که با رفتار خود، امنیت، رفاه و سعادت آمریکایی را به چالش میکشد.
همگرایی ایران و چین در چنین شرایطی-فارغ از آنکه امری طبیعی است-، تا حد زیادی نیز شجاعانه تلقی میگردد؛ و به همین دلیل است که جو بایدن در پاسخ به سوال خبرنگاری، اظهار داشت که بیش از یک سال است که نگران چنین مشارکتی از سوی چین و ایران بوده است. همگرایی ایران و چین در شرایط فعلی نظام بینالملل، نمادی از خیزش قدرتهای نوظهور است؛ خیزشی که سالها پیش از سوی نخبگان غربی پیشبینی شده بود. در عین حال، اما پیشبرد سیاستهای یکجانبهگرایانه از سوی آمریکا در سالهای اخیر نه تنها این خیزش را تسهیل کرد، بلکه وجههی آمریکا را نیز به عنوان رهبر نظم لیبرال بینالمللی خدشهدار ساخت.
مارک تواین، نویسنده آمریکایی سالها پیش چنین گفته بود که «آن که فقط به چکش مجهز باشد، همه چیز را میخ خواهد دید». برای چند دهه، آمریکا در دسترسترین ابزار خود برای مهار ایران را در وضع تحریمهای اقتصادی میدید. حال با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران نه تنها در واکنش به این تحریمها، رفتار خود را مطابق با خواست کاخ سفید متحول نکرده، بلکه همچنان مهمترین چالش آمریکا در غرب آسیا به شمار میآید.
این در حالی است که در تمامی این سالها، جهان نیز متحول شده است، قدرتهای نوظهور شرقی، سهم قابل توجهی از اقتصاد جهانی را به خود اختصاص دادهاند و تعمیق وابستگی متقابل اقتصادی بین کشورها، تا حد زیادی هزینهی سیاسی و اقتصادی وضع تحریم را بالا برده است؛ در این رابطه، چه مثالی را میتوان عنوان داشت جز آنکه تنها در یک سال، دو قطعنامه پیشنهادی آمریکا علیه ایران در شورای امنیت ملل متحد از سوی رقبای آن کشور وتو میشوند و از سوی متحدین سنتی آن کشور مورد بیاعتنایی قرار میگیرند؟ این موضوع، خود نمودی از تحولاتی بینالمللی است که بیشک مشارکت جامع راهبردی ایران و چین را نیز در بر میگیرد.
برنامه همکاریهای جامع 25 ساله
اما امضای سند همکاریهای 25 ساله نیز از پارادوکسی که در ابتدای یادداشت معرفی شد مصون نمانده است. امضای این سند را میتوان گامی آغازین و مهم در راستای عملیاتیسازی مشارکت جامع راهبردی ایران و چین ارزیابی کرد، اما در عین حال، این سند-البته تا زمان نگارش یادداشت حاضر-چیزی جز یک نقشه راه نیست. این برنامه را میتوان به مثابه زمینی گرانقیمت تلقی کرد که همچنان منتظر ساخت وساز است، و البته در این مورد خاص، هنوز ساختوسازی آغاز نشده است. ماهیت مشارکت فعلی، بنابر آنچه که آقای وانگ یی به درستی در سفر اخیر خود به تهران بیان کرد «پیشبرد روابط راهبردی و بلندمدت بین دو کشور، فارغ از فراز و فرودهای بین المللی است». در این رابطه، وظیفهی نخبگان ایران، آغاز مذاکرات بر سر جزئیات لازم برای عملیاتی کردن اهداف و انتظارات مشترک دو کشور است.
وابستگی چشمگیر چین به واردات انرژی از یک سو و بهرهمندی ایران از منابع غنی نفت و گاز، شاید اولین جلوه از اقتصادهای مکمل دو کشور به شمار آید، اما بیشک پایان آن نخواهد بود. بهرهگیری از ظرفیتها و تجارب صنعتی چین در راستای توسعه اقتصادی و تنوعبخشی صادرات کشور میتواند در قالب مهمترین اولویتها در گفتگوهای آتی ایران و چین در نظر گرفته شود، موضوعی که بیشک با توجه به تجارب گذشتهی کشور، میتواند در خنثیسازی تحریمهای آمریکا نیز مثمر ثمر واقع گردد.
در انتها باید گفت که سند برنامه همکاریهای جامع 25 ساله ایران و چین، هرچند آغازی پرهیاهو را تجربه کرد، اما میتواند تدریجاً با مدیریت مدبرانه، عملگرایانه و دوراندیشانه نخبگان کشور، تجربهای مفید و منحصر به فرد از پیشبرد مناسبات راهبردی با یک قدرت جهانی باشد. تجربهای که میتواند جایگاه ایران را در عرصه بینالمللی ارتقا بخشد.
نویسنده: مصطفی پاکدل مجد پژوهشگر گروه سیاست خارجی پژوهشکده تحقیقات راهبردی
انتهای پیام/