«پاسخ به نبرد مخفی با ایران»-۲۶/ هشتپای فاسد
«هشتپای اطلاعاتی صهیونیستها، مشکل ناهماهنگی نداشت بلکه آلوده به اقسام مفاسد و درگیر جنایات گوناگون، فراگیر بود.»
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی بهقلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است.
رونین برگمن (متولد 1972) دانشآموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تلآویو، یکی از شناختهشدهترین خبرنگاران و تحلیلگران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تایمز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانههای انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.
مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصاً ایران، حزبالله و گروههای مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیاتهای ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصلهای مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقالههای متعدد نیز میپردازد.
او در گفتگو با تلویزیون فارسیزبان ایران اینترنشنال، مشخصاً به مسئله پرونده هستهای ایران و مسائل مرتبط با آن ـ خصوصاً تلاشهای مخفی صهیونیستها برای متوقف کردن برنامه هستهای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی ـ میپردازد و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا میگوید که ترور دانشمندان هستهای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحاً اسرائیل را مسئول این کار معرفی میکند.
برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچهای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته است که البته بخش عمدهای از این کتاب به حزبالله لبنان ـ بهعنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33روزه) با تمرکز بیشتر بهروی نقش شهید عماد مغنیه ـ اختصاص دارد.
مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز بهروی موضوع مکفارلین)، نقش ایران در حمایت از گروههای مبارز فلسطینی و البته مسئله هستهای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.
اظهار نظرهای غیرمستند و خلافواقع متعدد، کنار تحلیلهای شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصاً در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده میشود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی میکند.
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.
سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامهنگاران باسابقه و یکی از شناختهشدهترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتابهای متعددی از وی به چاپ رسیده است.
متن کامل کتاب وی را در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران -که در آینده بهزبانهای فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد- میتوانید بهصورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.
* * *
قسمت بیست و ششم:
ادامه فصل ششم
اشغالگران فلسطین مدتها بدترین برخوردها و تحقیرآمیزترین رفتارها را با لبنانیها بهویژه شیعیان که فقیرترین قشر این کشور به حساب میآمدند داشتند؛ به همین دلیل تصور میکردند با اشغال لبنان هیچگونه مقاومتی در برابر این زیادهخواهی آنان وجود نخواهد داشت. اما به اعتراف صریح مسئولان سرویسهای اطلاعاتی صهیونیستها، حزبالله ملهم از اصول انقلاب اسلامی به یک جامعه تحقیر شده هویتی بخشید که بتواند در مدتی کوتاه پایگاه سرمایهداری غرب در منطقه را مستأصل سازد؛ پایگاهی که هم به لحاظ تسلیحاتی از آخرین تولیدات دولتهای غربی حامیاش برخوردار است و هم سالانه میلیاردها دلار صرف سرپا نگاه داشتن آن میشود.
البته با این اعتراف، نوع ارتباط ترسیم شده در تبلیغات صهیونیستها بین حزبالله، حماس، جهاد اسلامی و ایران نیز بهشدت زیر سؤال میرود. حتی آقای برگمن در فصلهایی از این کتاب سعی دارد حزبالله را تشکیلاتی ایجاد شده توسط ایران معرفی کند که بدون هیچگونه هویتی در انتظار است تا دولتمردان ایرانی دیدگاههای خود را به آن دیکته کنند؛ از نوع همان رابطهای که بین اسرائیل و فالانژها وجود داشت! و فالانژها به دلیل تبعیت محض از اشغالگران فلسطین نه تنها نتوانستند موقعیتی در لبنان بیابند بلکه منفور طرفداران همه ادیان، اقوام و فرقههای سیاسی شدند، در حالی که حزبالله با کارکرد خود حتی به اعتراف آقای برگمن (یعنی سرسختترین دشمنانش) نه تنها هویتی قابل ستایش یافته بلکه به لبنان و بهویژه ساکنان جنوب آن شأن و منزلتی غیرقابل کتمان بخشیده است.
آیا میتوان در این فرازها حزبالله را عامل قدرت بیرونی یافت: «موفقیت حزبالله باعث شد که شیعیان در لبنان قد علم کنند. حزبالله برای اکثریت مظلوم و رنجوری که در یک کشور پر از درگیریها پخش شده بودند و برای پیروان شیعهاش دلیلی برای احساس غرور و قطبنمایی برای نشان دادن خیر از شر ارائه نمود.» (فصل 6، ص 112)
هنوز خواننده به جمعبندی در مورد چرایی چنین اعترافاتی نرسیده که یکباره در ادامه این فصل با سیل اتهاماتی سنگین به حزبالله مواجه میشود که در تناقض آشکار با بیان این واقعیتهاست.
ادعای دخالت حزبالله در قاچاق مواد مخدر یا سایر اقدامات تبهکارانه همچون تجارت ماشینهای مسروقه لوکس و... به زعم کسانی که خود در این نوع مفسدهها سرآمدند، چندان پلشتی به حساب نمیآید، اما در میان مسلمانان افرادی که به اعمال جنایتکارانه همچون داد و ستد مواد افیونی (که در شرع مقدس اسلام حرام مسلم است) میپردازند نه تنها نمیتوانند مایه افتخار باشند بلکه به دلیل ظلم به بشریت منفورند.
آقای برگمن ضمن پیروی از یک سیاست تبلیغاتی هدفمند از زاویه دید خود این موضوعات را چندان هم غیرقابل جمع نمیداند؛ زیرا از دیرباز در نگاه اشرافیت یهود و در تاریخ معاصر از سوی صهیونیستها هر عمل تبهکارانهای که منشأ سود هنگفت باشد مباح تلقی شده است.
به غیر از این جماعت که در مسیر مالاندوزی هیچ حد و مرزی قائل نیستند جملگی پیروان ادیان الهی، تعدیکنندگان به اموال مردم یا تباهکنندگان زندگی بشریت را هرگز قابل احترام نمیدانند، چه برسد به این که آنان را مایه افتخار و هویتدهنده به خود بپندارند.
برای نزدیک کردن این اتهامات به ذهن، نویسنده از یک شیوه خاص یعنی درهم آمیختن راست و دروغ بهره میگیرد: «با افزایش اشراف حزبالله بر وقوع رویدادها در لبنان، درگیری آنها در تجارت مواد مخدر نیز افزایش یافت. هیچ نشان یا مدرکی دال بر این وجود ندارد که مردان مسلح (حزبالله) خودشان از مواد مخدر استفاده میکنند و یا شخصاً از سود قاچاق آن بهرهمند میشوند. حزبالله مانند حماس و سایر سازمانهای اسلامی بنیادگرایانه، به نظر عاری از فسادهای شخصی است؛ اکثر اعضای آن به اصول و ایدئولوژی خود وفادار هستند و تعداد کمی از آنها برای کسب منافع مادی کار میکنند. اما حزبالله به عنوان یک سازمان، ظاهراً هیچ مشکلی برای کسب سود از تجارت مواد مخدر ندارد.» (فصل 6، ص 114)
هرچند محال است یک گروه درگیر انواع اعمال خبیثانه باشد اما اعضایش خبیث نشوند یعنی آلودگی پیدا نکنند، با وجود این کوشیده شد با طرح این مسئله که افراد حزبالله هیچگونه آلودگی ندارند و از چنین درآمدهایی متنفع نیستند اصل اتهامات را قابل پذیرش سازد و در فراز دیگر نویسنده اتهامات سست و بیاساس متنوعی را مطرح میسازد: «حزبالله به غیر از تجارت مواد مخدر در فعالیتهای مجرمانه دیگری نیز شرکت دارد. حزبالله یک دهم از لبنانیهایی که در تجارت اتومبیلهای لوکس و دیگر کالاهای مسروقه که از اروپا به بقاع آورده شدهاند یا به مبالغ هنگفتی مجدداً به صاحبانش فروخته شده است، جذب مینماید. در اواخر دهه 1990 چندین گزارش در اروپا منتشر شد مبنی بر این که اعضای حزبالله در انتقال اتومبیلهای بهسرقت رفته به لبنان از طریق دریا و در مسیر سایر کشورهای خاورمیانه برای فروش، با مجرمان اروپایی و بینالمللی همکاری داشتهاند.» (فصل 6، ص 115)
و در ادامه، اتهام دیگری را علیه حزبالله مطرح و مثل اتهامات قبلی این ادعا را نیز مستند به گزارشی میکند که معلوم نیست در کجا منتشر شده است:
«در ماه نوامبر سال 2001 پلیس اسپانیا گزارش داد که جنایتکاران مرتبط با حزبالله را دستگیر کرده است که مقصر اصلی کلاهبرداری در سطح بالا در زمینه آپارتمانهای اجارهای در محدوده کارائیب شامل جعل، اخاذی، پولشویی و سایر جرایم بودهاند.» (همان)
برای فهم و درک تناقضات تبلیغاتی صهیونیستها میبایست این نکته را مورد توجه قرار داد که از یک سو آنان ناگزیرند برای توجیه شکستهای خفتبار خود در برابر حزبالله و قانع ساختن حامیان غربی خود، به اراده خللناپذیر حزبالله اذعان دارند تا انتقادات پیرامون ناتوانی این «پایگاه شکستناپذیر تبلیغاتی» و از بین بردن سالانه میلیاردها دلار کمکهای مالی و... کاهش یابد، اما از سوی دیگر برای مطالبه امکانات بیشتر از دولتهای حامی صهیونیسم، اتهاماتی کامیونی به حزبالله نسبت میدهند که گویا این تشکل تعیینکننده در مقاومت لبنان سالانه میلیاردها دلار درآمد از محل ارتکاب اعمال خبیثانه، نه تنها در لبنان بلکه در سراسر جهان کسب میکند!
اما این هنرنمایی تبلیغاتی کودکانه با سؤالات فراوانی مواجه است:
1- مگر ممکن است یک گروه در انواع فعالیتهای تبهکارانه در سراسر جهان درگیر باشد، اما اعضایش بهعنوان پاکترین و منزهترین افراد و شأندهنده به ملتشان شناخته شوند.
2- چگونه ممکن است حزبالله خبیثانهترین اعمال را نسبت به بشریت روا دارد، اما اعضایش بهگونهای تربیت شده باشند که اسوه ایثار و فداکاری برای همنوعان خود باشند.
3- در صورت صحت حتی یکصدم این ادعاها چگونه ممکن است تاکنون کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس علیرغم دشمنی بسیار با حزبالله نتوانسته باشند حتی یک مورد از این تخلفات را رسانهای سازند.
4- در داخل لبنان جریان غربگرا و همراه با عربستان نیز مترصد است ضعفی از حزبالله بهدست آورد، اما تاکنون هرگز نتوانسته برای تخریب جریان مقاومت مصداقی را به صورت مستند ارائه دهد و ...
اما آن چه به دروغ توسط آقای برگمن به حزبالله نسبت داده میشود در مورد صهیونیستها کاملاً صادق است؛ به همین دلیل در برابر یک جریان محدود از یک کشور کوچک انگیزه خطرپذیری ندارد و مفتضحانه تن به شکست میدهد.
آلودگی به مواد مخدر و مبادله آن، قاچاق سلاح و ... مسائلیاند که حتی نویسنده نمیتواند در تحلیل چرایی رو به ضعف رفتن پایگاه صهیونیستی بر آنها چشم بپوشد:
«پرسنل شینبث شروع به متهم کردن واحد 504 (اطلاعات ارتش) کردند که گزارشهای غلط را پرونده کردهاند و رفتار فسادآلود دارند. آنها مدعی شدند که افسران اطلاعاتی واحد 504 لوازم الکتریکی و سایر کالاها را از لبنان به اسرائیل قاچاق کردهاند. یکی از اعضای شینبث گفت که از طرف یک مخبر از اهالی جنوب لبنان که برای چند هادی اطلاعاتی کار میکرد و برخی دوستان محلیاش به مهمانی دعوت شده بود. معلوم شد که مهمانی یک عیاشی تمام عیار است. کاپیتان جین پیرالراز از واحد 504 یکی از افرادی بود که بعدها به قاچاق محکوم شد. او همچنین به اتهام قتل یکی از منابع خود دستگیر شد... قتل یک افسر امنیتی کیبوتص، و همچنین سرقت دهها تفنگ و تجهیزات نظامی دیگر از تسلیحات کیبوتص و فروش آنها به سازمانهای تروریستی که آنها برای کشتن اسرائیلیها استفاده کردند. او به مدت بیست سال به حبس و سپس اعدام محکوم شد. الراز مثال بسیار بزرگی از سوء رفتار افسران اطلاعات نظامی است، اما با توجه به اتهامات شین بث، او تنها مشکل آنها نبود.» (فصل 6، صص 4-103)
بنابراین هشتپای اطلاعاتی صهیونیستها شامل شینبث، موساد، واحد 504 اطلاعات ارتش، واحد اطلاعات پلیس نظامی، واحد مرزی پلیس اسرائیل در لبنان تحت عنوان «یاهالوم»، واحد اطلاعات مستقل پلیس، اطلاعات داخلی بهاصطلاح ارتش جنوب و... در واقع مشکل ناهماهنگی نداشت بلکه آلوده به اقسام مفاسد و درگیر جنایات گوناگون، فراگیر بود.
این مفاسد و جنایات به گونهای خود را به رخ میکشید که حتی انتصاب لوری لوبرانی به عنوان هماهنگ کننده این هشتپا کار چندانی از پیش نمیبرد.
لوبرانی که سالها قبل از آن به عنوان یک عنصر برجسته اطلاعاتی در جایگاه سفیر اسرائیل در ایران فعالیت داشت، هرگز نتوانست این هشتپای در لجن فرو رفته را به صورت مؤثر علیه یک مقاومت مردمی محدود، اما مصمم به پایان دادن به اشغال، بهکار گیرد.
ادامه دارد...