کشف نامههای سر به مُهر عارف پس از ۸۰ سال/ روایت «شاعر ملی ایران» از روزهای پایانی عمرش
کتاب «نامههای عارف قزوینی» شرح چند سال پایانی حیات شاعر از زاویه قلم اوست؛ نامههایی که از نظر سیاسی و اجتماعی نیز حاوی اطلاعات جدیدی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تاریخ مشروطه از جمله موضوعات مورد علاقه نویسندگان و پژوهشگران طی دهههای گذشته است. تاکنون آثار متعددی درباره این موضوع با عینک بررسی تاریخ و حوادث سیاسی اجتماعی ایران در آن برهه، نوشته و منتشر شده است، با این حال ادبیات مشروطه را میتوان ادبیاتی نکاویده دانست؛ ادبیاتی که در خلال این پژوهشها مظلوم مانده حال آنکه، تأثیری غیر قابل انکار در همدلی مردم ایران و آگاهسازی ملت برای رسیدن به خواستههای خود داشته است. عارف قزوینی به عنوان یکی از شاعران و تأثیرگذاران این جریان، مردی که او را یگانه شاعر ملی مینامند، نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.
کتاب «نامههای عارف قزوینی» که به کوشش مهدی نورمحمدی به تازگی توسط نشر نگاه روانه کتابفروشیها شده، نمونهای است از تلاش سالهای اخیر برای زدودن غبار از چهره عارف، صدای آزادیخواهی ملت ایران. نورمحمدی که پیش از این، در دهه 90، کتابی با همین عنوان را منتشر کرده بود، اینبار با ویراست جدید و با افزودن نامههای تازهیافته شده از عارف، کتاب را با طرح جلدی نو در دسترس مخاطبان قرار داده است. کتاب مشتمل بر 84 نامه از عارف قزوینی، 13 نامه به عارف و 10 نامه درباره اوست که نویسنده آنها را از مجموعههای خصوصی، نسخههای دستنویس، کتب، روزنامهها و مجلات گوناگون گردآوری کرده است.
از میان نامههای این مجموعه، سه نامه عارف به علی بیرنگ برای اولینبار منتشر شده است. این نامهها، حاوی دو غزل و دو دوبیتی (بهمعنی عام) و دو بیت منتشر نشدهاند که در دیوان عارف نیامده است. نویسنده که در سال گذشته کتاب دیگری تحت عنوان «اخبار عارف قزوینی در مطبوعات (از دورۀ قاجار تا عصر حاضر)» را از نشر علم منتشر کرده بود، اینبار تلاش دارد از گذر نامههای عارف یا نامههایی که درباره او نوشته شده است، چهره نزدیکتری از او را به مخاطب خود نشان دهد؛ چهرهای که اینبار بیپرده و گاه با قلم خود او معرفی میشود.
عارف در عمر کوتاهی که داشت، اتفاقات و حوادث مختلفی را از سر گذراند؛ از اتفاقاتی که در زندگی شخصی او رخ داد(مانند ماجرای ازدواج شاعر) تا حوادث متعدد اجتماعی، سیاسی و ادبی همگی از او شاعری یگانه ساخت که با وجود آنکه مورد طعن سیاسیون عافیتجو و طرد دوستان و دشمنان بود، اما همواره دو نکته در زندگی او میدرخشد: صراحت کلام و وطندوستی. اگر نگاهی به زندگی شاعر بیندازیم، خواهیم دانست که همین نکته اول بود که او را مطرود آشنا و غریبه کرد. او بیآنکه به عواقب سخنش بیندیشد، با اطمینان از آنچه درست است، آن را بر زبان میآورد. و شاید در کنار هم قرار گرفتن این دو نکته است که او را شاعری متمایز از دیگران و خیل شاعران مشروطه ساخت، شاعری که با مردم غریبه نبود، زبان حال آنها بود و آنچه بر سر ملت و ملک میرفت، بیکم و کاست در شعرش نمود داشت. نمونههای فراوانی از این قسم از سخنان او را میتوان در آثارش جست؛ از یادداشتهایش که بعد از استبداد صغیر در روزنامهها منتشر شده گرفته تا سرودهها و تصنیفهایش به مناسبتهای مختلف از جمله روز مرگ محمدتقی پسیان:
این سر که نشان سرپرستی است
امروز رها ز قید هستی است
با دیدهٔ عبرتش ببینید
کاین عاقبت وطنپرستی است
خود نیز در نوشتههایش به نتیجه این دست از سخنان بیپرده و رک اشاره میکند: «آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شدهاست. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینهخواهی شده».
ساختارشکنیهای او تنها منحصر به نوع رفتار و واکنشش نسبت به حوادث و ماجراهای پیرامونیاش نبود، عارف جوان خیلی زود نشان داد که در تصنیف و ترانه نیز راهی متفاوت با دیگران طی میکند؛ راهی که نام او را تا زبان فارسی زنده است، در خاطره فارسیزبانان نگاه میدارد. تصنیفهایی که در بزنگاههای تاریخی و حوادث مهم اجتماعی یکصد سال اخیر ایران، همواره کنار مردم ایران و بر زبان آنها بوده است: از خون جوانان وطن لاله دمیده ...
همین است که او را «شاعر ملی ایران» نامیدهاند. او برای رسیدن به این درجه اعتبار، راه سختی را پشت سر گذاشت. درباره او نوشتهاند: عارف دورۀ جوانی و نوجوانی خود را در دوران مظفرالدین شاه گذراند و با جهدی که در راه آزادی و مشروطهخواهی به خرج داد و مصائبی که دید، خود به تکهای از تاریخ مشروطه بدل شد. او در طول 54 سال زندگی، راههای بسیاری پیمود، شعر ساخت، تصنیف سرود و آواز خواند و حتی خوشنویسی کرد و سرانجام موسیقیشناس و تصنیفسازی برجسته شد؛ تا آنجا که حتی مخالفان او چون بدین اقلیم میرسیدند، سپر انداخته و بیچون و چند او را تصنیفسازی درخشان میشمردند.
اغلب نامههای ارائه شده در کتاب نورمحمدی، متعلق به دوران زندگی عارف در همدان است؛ یعنی در سالهای 1306 ـ 1312؛ زمانی که او روزگار را در انزوا، فقر، سختی و بیماری گذراند. او در گذر این نامهها از وضعیت جسمانی خود و مشکلاتی که با آنها در 12 سال آخر حیات خود با آن دست و پنجه نرم میکرد، برای مخاطب امروز میگوید.
در لابهلای سطرهای این نامهها با نامهای آشنایی چون بهار، ایرج میرزا، وحید دستگردی، تیمورتاش، جمالزاده، کسروی و ... برمیخوریم و از جزئیات ماجراهایی که در آن سالها بر ادبیات و سیاست و اجتماع ایران حاکم بود، مطلع میشویم. از میان این خطوط گاهی به تأثیر منفی اتفاقات آن دوران بر روح و کالبد زندگی عارف پی میبریم. به عنوان نمونه، او در یکی از ایننامهها درباره تأثیرات ناگواری که «عارفنامه» ایرجمیرزا بر روح و روان وی گذارده، مینویسد: «... پس اینها ریشه بود که به آبیاری «عارفنامه» به قدری قوی شد که بنیانِ آسایش خیال مرا ریشهکن و مانند عَشَقَه بهشاخ و بالِ شرافتِ من چنان پیچیده است که بیم آن دارم برگ و پی و پایه بلکه ریشه آن را هم ممکن است خشک کند. والا انسان برای چهار شعرِ مزخرفِ بیمعنی، آن هم از یک آدمِ معلومالحالی اینطور نباید دلتنگ شود.»
همچنین گریز از مسائل شخصی به مسائل سیاسی روز از جمله ویژگی نامههای او در این اثر است، برای مثال در نامه به بهار، در خلال نوشتههای دوستانه به برخی رجال سیاسی همچون نصرتالدوله و مدرس و در نامه به خلعتبری، به زلزلهزدگان خوی، سلماس و خراسان اشاره کرده است.از سوی دیگر، نویسنده نامهها گاه در میانه نامه، ابیاتی ناب و متناسب با موضوع و جان کلام نامه، ذکر کرده است که خواندن آنها شیرینی خاص خود را دارد.
این نامهها زبان حال و آیینه تمامنمای روحیات و افکار عارفاند و اطلاعات ارزشمند و منحصر بهفردی که از این نامهها بهدست میآید، در شناخت عارف، تحقیق در احوال و آثار و همچنین تدوین کاملترین زندگینامه وی، اهمیت و ارزش فراوانی دارد.
نشر نگاه کتاب حاضر را در 480 صفحه منتشر کرده و در دسترس علاقهمندان به ادبیات دوره مشروطه قرار داده است.
انتهای پیام/