روضه اسارت| ماجرای میزبانی راهب مسیحی از سر امام حسین (ع) با صدای حاجمنصور ارضی
راهب آن سر مبارک را به صومعه خویش برد و با گلاب شست و با مشک و کافور خوشبو کرد و بر سجاده خویش گذاشت و بنالید و بگریست و به آن سر منور میفرمود: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند بر من گران است که در کربلا نبودم که جان خود را فدای تو کنم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اغلب محدثین و مورخین شیعه و سنی در کتب خود این واقعه را با کمی اختلاف نقل کردهاند که حاصل گفتار آنها چنین است: چون لشکر ابن زیاد ملعون در کنار دیر راهب منزل کرد، سر حضرت امام حسین (ع) را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست میکردند.
نیمه شب صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهادهاند نور عظیم به جانب آسمان بالا میرود، و از آسمان دستهدسته ملائک فرود میآیند و میگویند: «السلام علیک یا بن رسولالله! السلامعلیک یا ابا عبدالله! صلواتالله و سلامهعلیک»راهب چون این منظره را دید تعجب کرد و ترسید و تا صبح صبر کرد. چون سپیده دمید از دیر خود بیرون آمد، به میان لشکر رفته پرسید: بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی .
نزد خولی آمد و پرسید: در این صندوق چیست؟ گفت: سر مرد خارجی است که ابن زیاد او را به قتل رسانیده.گفت: نامش چیست؟ گفت: حسین بن علی بن أبی طالب. گفت: نام مادرش؟ گفت: فاطمه زهرا دختر محمد مصطفی(ص).راهب گفت: هلاکت بر شما باد بر آنچه کردید، همانا اخبار و علمای ما راست گفتند، که هر گاه این مرد کشته شود از آسمان خون میبارد، و جز در کشتن پیامبر و وصی او خون نبارد.اکنون از تو خواهش میکنم ساعتی این سر را به من دهید.
آنگاه به شما رد کنم. گفت: ما این سر را بیرون نمیآوریم مگر نزد یزید، تا از وی جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چیست؟ گفت: کیسه ای که 10 هزار درهم در او باشد.گفت: این مبلغ را من نیز میدهم. راهب همیانی آورد که در او 10 هزار درهم بود خولی آن را گرفت و آن سر مطهر را تا یک ساعت به راهب سپرد.
راهب آن سر مبارک را به صومعه خویش برد و با گلاب شست، و با مشک و کافور خوشبو گردانید، و بر سجاده خویش گذاشت و بنالید و بگریست، و به آن سر منور میفرمود: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند بر من گران است که در کربلا نبودم که جان خود را فدای تو کنم، یا ابا عبدالله !هر گاه جدت را ملاقات کردی گواهی بده که من شهادتین را گفتم، و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه راهب مسلمان شد (و کسانی هم که با او بودند مسلمان شدند) و آن سر مقدس را بر گردانید. راهب بعد از این جریان از صومعه بیرون آمد، و در کوهستانی میزیست و به عبادت و پارسایی ادامه داد تا از دنیا رفت.
حاج منصور ارضی، روضه راهب مسیحی و سر امام حسین (ع) را با اشعاری از محمدعلی بیابانی خوانده است که صوتش را بشنوید.
انتهای پیام/