نقش معلومات فلسفی در تفسیر آیات و روایات از نگاه علامه حسنزاده/ در رثای آن فیلسوفِ وحیپژوه
ایشان در حقیقت یک فیلسوفِ وحیپژوه بود زیرا کمتر کسی را میتوان یافت که به گستردگی این مرد بزرگ، آیات و روایات را در آثارش آورده و دربارهی معنای آنها سخن گفته باشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجتالاسلام احمد فربهی، استاد فلسفه حوزه علمیه قم و مدرس دانشگاه، در نوشتاری اختصاصی برای تسنیم به نقش معلومات فلسفی در تفسیر آیات و روایات از نگاه علامه حسنزاده پرداخته است که متن کامل آن را در زیر میخوانیم:
اندیشمندان، در اینزمینه، سخنان گوناگونی گفتهاند، برخی قائل به تأثیرگذاری و برخی قائل به عدم تأثیرگذاریاند، قائلان به تأثیرگذاری نیز خود دو دستهاند، یکی قائلان به مصرفکنندگیِ گزارههای وحیانی، از معلومات فلسفی، دیگری قائلان به طریقیت معلومات فلسفی نسبت به معارف وحیانی.
این سه دیدگاه، اندیشمندان را به سه دسته تقسیم کرده، دستهی اول "تفکیکی"، یعنی کسانی که معتقدند هنگام تفسیر آیات و روایات، نباید از معلومات فلسفی کمک گرفت بلکه باید فرایند تفسیر را از تحلیلهای فلسفی، تفکیک کرد، تا خلوص معرفتهای وحیانی، لطمهای نبیند، دستهی دوم "تطبیقی"، یعنی کسانی که معتقدند، الفاظ شریعت مصرفکنندهی باورهای مفسرند، از اینجهت همیشه با آنها هماهنگ میشوند، بهگونهای که همهی تفسیرها، تفسیر به رأی میشوند.(سروش، قبض و بسط، ص245، ص486، ص487) و دستهی سوم "تجمیعی"، یعنی کسانی که معتقدند، فهم آیات و روایات، بدون توجه به معرفتهای عقلی، محروم ماندن از حقایق وحیانی است، همچنانکه اشتغال به معلومات عقلی، بدون بهرهمندی از ارشادات وحیانی، مانند حرکتکردن در فضای ظلمانی است، "فمثال العقل، البصر السلیم عن الآفات و الأدواء، و مثال القرآن، الشمس المنتشرة الضیاء"(ملاصدرا، شرح کافی، ج2، ص438)، و بدون تجمیع این دو، نمیتوان حقایق هستی را شناخت(همان).
از اینرو تنها، کسانی میتوانند حقایق را دریافت کنند، که هم کامل در علوم حِکمی و هم مطّلع بر اسرار نبوی باشند(ملاصدار، اسفار، ج7، ص327)؛ مرحوم علامهی حسنزاده، همچون صدرالمتألهین، معتقد به تجمیع طرق بود، کتب ایشان؛ که مشحون از توضیح آیات و روایات، بهکمک معلومات فلسفی است، شاهدی بر همین باور است، اما هرگز معتقد به مصرفکنندهبودن الفاظ شریعت نبود، بلکه همهی معارف را نزد اهلبیت وحی میدانست که توسط عقل باید دریافت شود.
ایشان در تتمهی شرح نهجالبلاغه، پس از ذکر روایاتی از اهلبیت علیهمالسلام چنین میگوید: "و لیعلم أنّ المعارف کلّها عند خزنة علم اللّه جلّ و علا"(ج19، ص225) و خطاب به آنها چنین میگوید:
"از رهگذر خاک سر کوى شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد" (ج19، ص225).
ایشان، معلومات فلسفی را طریقی به سوی فهم معارف وحیانی میدانست، و برای آنها، کارکردهای گوناگونی قائل بود، از جمله، حل تعارضاتی است که با نگاهی سطحی، بین گزارههای وحیانی دیده میشود.
این علامهی ذوفنون، در موارد متعددی، تعارضی که نتیجهی عدم دریافت صحیح روایات است را به کمک معلومات فلسفی، رفع و آن آموزهی وحیانی را تبیین می کند، به دو مورد در اینزمینه اشاره میکنیم.
مورد اول، حل تعارض بین دو دسته روایاتیاست که دربارهی ماهیتداری خدا سخن میگوید، دستهی اول روایتی است که برای خدا ماهیت قائل است، در این روایت، هشام بن حکم میگوید، زندیقی از امام صادق علیهالسلام دربارهی خدا پرسید: "مَا هُوَ؟" امام در جواب فرمود: "هُوَ شَیْءٌ بِخِلَافِ الْأَشْیَاءِ..."، سپس زندیق از امام پرسید: "فَلَهُ إِنِّیَّةٌ وَ مَائِیَّةٌ؟!"، امام در پاسخ میفرماید: "نَعَمْ لَا یُثْبَتُ الشَّیْءُ إِلَّا بِإِنِّیَّةٍ وَ مَائِیَّة"(کافی، ج1، ص81)، بر اساس این روایت، خدای متعال، ماهیت دارد و میتوان دربارهی ماهیت او پرسید.
دستهی دوم روایاتی است که ماهیت را از خدا نفی میکند، مانند روایتی که در آن فرمود: "لَا یُقَالُ لَهُ مَا هُوَ لِأَنَّهُ خَلَقَ الْمَاهِیَّةَ سُبْحَانَهُ مِنْ عَظِیمٍ...تَحَیَّرَتِ الْعُقُولُ فِی أَفْلَاکِ مَلَکُوتِهِ"(روضةالواعظین، ج1، ص37) در این روایت، امیرمؤمنان، ماهیت را از خدا نفی کرده و عقول را از شناخت او متحیر میشمارد، همچنین در روایت دیگری چنین آمده، "لَمْ تُعْلَمْ لَکَ مائِیَّةٌ فَتَکُونَ لِلْأَشْیَاءِ الْمُخْتَلِفَةِ مُجَانِساً"(ابن طاووس، مهجالدعوات، ص107) یعنی مائیتی برای تو دانسته نمیشود و الا اگر مائیتی برای تو دانسته شود، با اشیاء مختلف مجانس بودی!
این دو دسته روایات به حسب ظاهر، با هم تعارض دارند زیرا یکی از آنها برای خدا ماهیت قائل شده و سؤال از "ماهو" را صحیح و دیگری ماهیت را نفی کرده، و سؤال از "ماهو" را ناصحیح میداند!.
مرحوم علامهی حسنزاده، در جمع این دو روایات چنین میگوید: "در روایات بسیار از اهل بیت وحى، حدّ و مائیّت از بارى تعالى نفى شده است چون مائیّت که همان ماهیّت است دلالت دارد بر حدود اشیاء که عبارت از اجزاى قوامى آنها أعنى جنس و فصل آنها و یا بمنزله جنس و فصل آنهاست که مستلزم ترکیب است، سبحان من لا یحدّ، و اگر در روایات دیگر مائیّت به بارى تعالى اسناد داده شد، مائیّت به معناى اعمّ است که به معنى ما به الشّىء هو هو است زیرا متشابهات باید به امّهات برگردد"(حسنزاده، اتحاد عاقل به معقول، ص136)، پس ماهیت بالمعنیالاخص که ملازم با مخلوقیت است از واجبتعالی سلب و ماهیت بالمعنیالاعم که مساوی با شیئیت است به واجبتعالی نسبت داده میشود.
مورد دوم، روایاتی است که دربارهی قدرت خدا بر قرار دادن جهان، در تخم مرغ است، بهگونهای که نه جهان، کوچک و نه تخم مرغ، بزرگ شود، دستهی اول روایاتی است که آنرا محال میداند، مانند روایتی که در آن چنین آمده، "هَلْ یَقْدِرُ رَبُّکَ أَنْ یُدْخِلَ الدُّنْیَا فِی بَیْضَةٍ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُصَغِّرَ الدُّنْیَا أَوْ یُکَبِّرَ الْبَیْضَةَ؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُنْسَبُ إِلَى الْعَجْزِ وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لَا یَکُونُ"(صدوق، توحید، ص130).
پاسخی که امام علیهالسلام در این روایت به سؤال مذکور داده، این است که هرگز عجز به خدا نسبت داده نمیشود، اما چنین چیزی که تو میگویی نشدنی است، یعنی اشیاء، چنین قابلیّتی ندارند، نه اینکه واجبتعالی عجزی در ایجاد داشته باشد، دستهی دوم روایاتی است که این امر را ممکن میداند، مانند روایتی که در آن، شخصی به نام عبدالله دیصانی دربارهی قدرت خدا، از هشام چنین میپرسد، "یَقْدِرُ أَنْ یُدْخِلَ الدُّنْیَا کُلَّهَا الْبَیْضَةَ لَا تَکْبُرُ الْبَیْضَةُ وَ لَا تَصْغُرُ الدُّنْیَا؟"، هشام میگوید، به من مهلت بده تا برایت پاسخش را بیاورم!، سپس خدمت امام علیهالسلام میرسد و همین سؤال را میپرسد، امام صادق علیهالسلام در پاسخ به او میگوید، به اطرافت نگاه کن!، چه میبینی؟!، هشام میگوید، آسمان، زمین، دشت، کوه و رود!، امام میفرماید: "إِنَّ الَّذِی قَدَرَ أَنْ یُدْخِلَ الَّذِی تَرَاهُ، الْعَدَسَةَ أَوْ أَقَلَّ مِنْهَا، قَادِرٌ أَنْ یُدْخِلَ الدُّنْیَا کُلَّهَا الْبَیْضَةَ لَا تَصْغَرُ الدُّنْیَا وَ لَا تَکْبُرُ الْبَیْضَةُ"، در این روایت، امام علیهالسلام قرار گرفتن جهانِ بزرگ را در تخم مرغ کوچک، جایز دانستند.
پس در یک دسته از روایات، انطباع جهان کبیر در تخم مرغ صغیر، محال، و در دیگری ممکن دانسته شده، علامهی حسنزاده به کمک بحث وجود ذهنی، وجه جمع و رفع تعارض را اینچنین بیان میکند، اگر به نحو عینی باشد، محال، و اگر به نحو حکایی باشد، ممکن است، ایشان در اینباره چنین میگوید: "ثم جاء صنفان من الروایة من اهل العصمة علیهم السلام فی انطباع الکبیر فی الصغیر احدهما فی امتناعه و الثانی فی جوازه و الامتناع ناظر الی الوجودالعینی والجواز ناظر الی الوجود الظلی"(حسن زاده، النور المتجلی فی الظهور الظلی ص76)
پس مرحوم علامهی حسنزاده، معتقد به تأثیرگذاری معلومات فلسفی در فهم و تفسیر گزارههای وحیانی بودند، اما نه از اینجهت که اینگزارهها، خالی از معنا بوده، و معلومات فلسفی به آنها، معنا، و یا تعیّن خاص معنایی بدهد، بلکه از آنجهت که معلومات فلسفی، طریقی به سوی فهم دلالتها و یا استلزاماتی میشود که عرفِعام از آنها غافلاند و معلومات فلسفی، آنها را آشکار میکند.
همهی آثار علامهی حسنزاده، مشحون از همین معارف است، ایشان حقیقتا یک فیلسوفِ وحیپژوه بود، زیرا کمتر کسی را میتوان یافت که به گستردگی این مرد بزرگ، آیات و روایات را در آثارش آورده و دربارهی معنای آنها سخن گفته باشد.
آثار ایشان منبعی غنی برای فقه اکبر است، ای کاش رسالهها، پایاننامهها، کتب و مقالات متعددی با محوریت تفسیرهای فلسفیِ این عارف بزرگ نوشته میشد تا مشخص شود چه کسی باورهایش مطابق با معارف اهلبیت است.
انتهای پیام/