گفتوگوی تسنیم با خانواده شهیدان زادهگندم / انتظار ۳۹ ساله مادر شهید در فراق فرزندش + فیلم
گروه استانها-انتطار آن هم از جنس انتظار مادر شهیدی که۳۹ سال را در فراق و بیخبری از فرزند گذرانده واژهای غریب و روایتی نانوشته و ناخوانده است و تنها مادری که خود را به دیدار فرزند در حد تکهای از پیکر اوقانع کرده باشد این جنس از انتظار را درک میکن
به گزارش خبرگزارى تسنیم از دزفول ، هنوز کوچه پس کوچههای شهر گواهی میدهند که از این خیابانها و کوچهها مردانی به پاخاستهاند که برای دفاع از وطنشان و برای ناموسشان بلا را به آغوش کشیدند و رفتند و روانه دشتهایی شدند که سرنوشتی همچون کربلا را داشت.
اما سالها گذشته است هنوز اسم آنهایی که جانشان و جوانیشان را فدای آرامش مردمشان کردند زنده است. خونشان گرم است و انگار هنوز میجوشد و به رگهای جاماندگان غیرت میبخشد. سالها گذشته است به قدر39سال هجر و فراق و دوری بیآنکه خبری از پیکرش بیاید و پیکرش برگردد.
در این باره در ادامه گفتوگوهای خبرنگار تسنیم با خانوادههای معزز شهدای شهرستان 2600شهید والامقام دزفول این بار با (غلام علی زاده گندم و زهرا حاجی مانده، خواهرشهید موسی حاجی مانده و مادر و پدرشهیدحمید و شهید جاویدالاثر نورعلی زاده گندم) به گفت وگو نشستیم.
مادر شهیدان زادهگندم از روزهای پر تلاطمی که پشت سر گذاشته بود، برایمان میگوید: دو پسر داشتم که شهید شدند؛ اکنون پنج دختر دارم. نورعلی متولد1341در عملیات والفجر مقدماتی در سال 1361/11/21جاویدالاثر میشود. 39سال است که چشم انتظار خبری از نورعلی هستیم. حمید متولد1346 که در فاو عراق در سال1365/3/20 شهید شد.
نورعلی را خدا در سن16سالگیام به ما داد. خانواده حاج آقا بچه کوچیک نداشتند. زمانی که نورعلی به دنیا آمد همه مثل پروانه به دور او بودند. یک شب نورعلی حالش خراب شد زمانی که او را به دکتر بردیم؛ دکتر به ما گفت: به بیماری مننژیت مبتلا شده است. اصلاً ما نمیدانستیم مننژیت چه بیماری است. یکی میگفت دیوانه میشود و دیگری میگفت نابینا میشود خدا خواست او شفا پیدا کرد. گذشت تا نورعلی در دوسالگی دچار فلج اطفال شد و زمینگیر شد. برای درمانش تمام دار و ندار زندگیمان را هزینه کردیم. زمانی که خواست راه برود اینبار یک پای او کوتاه بود. 500هزارتومان که معادل یک زندگی مرفه در آن زمان بود برای درمانش هزینه کردیم. بازهم فایدهای نداشت تا تصمیم گرفتیم عملش کنیم؛ با زبان روزه با دلی شکسته مدام به اهواز میرفتیم تا نورعلی خوب شد و توانست راه برود.
مادر شهید در ادامه میگوید: نورعلی قبل از اینکه به جبهه برود در مسجد محل مدام فعالیت میکرد و در پخش و توزیع اعلامیه همکاری داشت. زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد همراه عمویش برای دورههای آموزشی میرفت. عمویش به نورعلی گفت: نورعلی با توجه به شرایط پایت نمیتونی فعالیت کنی و دو بزنی. نورعلی ناراحت شد و گفت: مامان چرا عمو به من میگوید نباید بروم الان زمانی نیست که کسی نرود.
مادرشهیدان زاده گندم به چگونگی شهادت فرزند شهیدش اشاره کرد و گفت: فرمانده نورعلی برایم تعریف میکرد که نورعلی در عملیات والفجرمقدماتی جاویدالاثر میشود. عملیات، عملیاتی سنگینی است دوتا از همرزمهای نورعلی زخمی میشوند. نورعلی زخم آنها را میبند و در جلو لودر آنها را میگذارد و خودش پشت فرمان میرود که عراق نورعلی را با آرپی چی میزند.
گویی تمام خاطرات از کودکی تا لحظه شهادتشان برای مادر تداعی شده است، مادرشهیدان زاده گندم در ادامه میگوید: زمانی که از نمازجمعه به خانه آمدم. حمیدپسرم به خانه آمده بود. به حمید گفتم: حمید مادر پس برادرت؟ حمید گفت: مامان دوربین دست خودم بود؛ همه بچهها را عراق برد دیگر انتظار نورعلی را نکشید.
تصویر شهیدوالامقام حمیدزاده گندم
مادرشهید در ادامه خاطراتش با بیان اینکه هرکاری میکردم که مانع رفتن آنها بشوم میگوید: حمید بعد یکی از عملیاتها به خانه آمده بود.وقتی که خوابید. پلاک و ساعتش را پنهان کردم تا بلکه مانع رفتنش به جبهه بشوم. زمانی که بیدار شد وقتی جست و جو کرد و پیدایشان نکرد. گفت: مامان خداحافظ. به حمید گفتم: مادر حمید من که هنوز ندیدمت. حمید گفت: مامان نگران نباش اتفاقی برایم نمیافتد.
از مادر شهید خواستم از خاطرات فرزندانش بیشتر برایمان تعریف کند انگار تک تک لحظات زندگی فرزندانش را به ذهن سپرده بود تا در این سالهای چشم انتظاری تنها آن خاطرات امید دهنده ادامه زندگیاش باشد، مادرشهید زمزمهکنان گفت: یک روز حمید آلبوم عکسهایش را آورد و گفت: مامان این دوستم شهید شده این یکی دوستم اسیر و.به عکس خودش که رسید گفت: مامان این هم بزودی شهید میشه.
وقتی از مادر شهیدانزاده گندم سئوال میکنم مادر دلتان نمیخواست رخت دامادی بر تن فرزندانت کنی؟ مادر شهید دانههای اشک را از دنباله مژههایش میچیند و میگوید: دلم نخواست دامادشون کنم؟ سفر مکه که رفته بودم لباس برای نورعلی و حمیدم خریده بودم؛ سالها است که در زیرزمین خانه هستند.
سالها است خانه و کوچه را آب و جارو میکند هر روز صبحش را با چشمانی منتظر رو به در باز میکند خانهاش همواره بوی عطر و اسپند میدهد سالها چشم انتظاری او را خسته نکرده چرا که انتظار موجود آسمانی را دارد؛ فرزندش را خودش 39 قبل بدرقه کرده بود، از مادر شهیدان زاده گندم میپرسم اگر یک روز خبر آمدن نورعلی پسرت را به شما بدهند اولین جمله که به نورعلی میگوید؟ مادر جوابم را با بغض میگوید: دوست دارم دست و پای نورعلی را حنا بزنم و او را یک دل سیر ببینم فقط.
تصویر شهیدوالامقام نورعلی زاده گندم
دوباره اشک میدود توی چشمهایش و بغض گلوگیرش میشود و حال بیقراریاش را مثل سالهای اول توصیف میکند در ادامه میگوید: هر زمان که شهید میآورند. من و پدر نورعلی مریض میشویم. مدام چشمان به در خانه است. با خودمان میگوییم الان است که خبر بازگشت پیکر نورعلی را به ما هم بدهند. مدام تلویزیون را نگاه میکنیم تا شاید خبری از نورعلی به ما بدهند اما هیچ خبری نیست که نیست.
وقتی از مادر شهیدنورعلی زاده گندم سئوال میکنم چه چیزی مادران شهدای جاویدالاثر را آرام میکند؟حزن چشمهای مادر شهید لب وا میکند و میگوید: با یادآوری غریبی و سختیهای حضرت زینب(س) خودم را آرام میکنم.
پدرشهیدان در ادامه صبحتها مادرشهیدان میگوید: هر زمان که مشکلی برایم پیش بیاد هر دو فرزندان کمکم میکنند.
وقتی از پدر شهیدان زاده گندم سئوال میکنم وقتی دلتنگ فرزندان شهیدتان میشوید چی آرامتان میکند؟ لحظهای سکوت فضای خانه را فرا میگیرد؛ پدر شهیدان حمید و نورعلی زاده گندم میگوید: در گذشته روضه برای دل خودم میخواندم همه برایم گریه میکردند به یکباره از خدا خواستم صبری به من بدهد و همیشه صلوات میفرستم و آرام میشوم.
هر لحظه در انتظار پسرم هستم از همین یک جمله میشد عمق دلتنگی پدرنورعلی که سالها بیخبر از پاره تنش است را احساس کرد، پدر شهید در ادامه میگوید: با اینکه من خودم نورعلی را راهی جبهه کردم و مانع رفتنش به جبهه نشدم و پشیمان نیستم چرا که فرزندانم را در راه خدا دادم ولی هنوز چشم انتظارخبری از نورعلیام هستم.
به گزارش تسنیم، شهرستان دزفول در عملیات والفجر مقدماتی در بهمن ماه 1361 تعداد 93 شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرده است. در ادامه گزیدهای از صبحتهای جان سوز پدر و مادر شهیدحمیدزاده گندم و شهیدجاویدالاثر نورعلی زاده گندم را از دوری ساله فرزند شهیدش را مشاهده کنید.
انتهای پیام/337/ی