یادداشت| "پارسی" در شعر فارسی؛ حافظ
گذشته از آنکه شعر شاعران پارسیگو خود گنجینهای ارزشمند برای شناخت ارزشهای ادبی و فرهنگی این زبان است، واژه «پارسی» نیز خود ارزشی جداگانه برای بررسی و پژوهش دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، واژه پارسی در شعر شاعران پارسیگو یا بهمعنی زبان فارسی است یا در معنی منسوب به کشور پارس یا ایران به کار گرفته شده است و البته که واژههایی چون «دری» و «پهلوی» نیز در معنی زبان فارسی به استخدام درآمده است. نگاهی به دیوان حافظ میاندازیم و پارسی را در سرودههای خواجه شیراز جستوجو میکنیم.
در غزلی که با این مطلع آغاز میشود: نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند/ نه هرکه آینه سازد سکندری داند، در آخرین بیت غزل چنین میخوانیم:
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
در اینجا وی دلکش بودن و لطف طبع خود را به دری بودن و دری سرودن و فهم آن را هم مستلزم دانستن ظرافتهای این زبان دانسته است.
در غزل دیگری با مطلع "ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود"، در بیتی میگوید:
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
قند پارسی استعاره از شعر و غزل حافظ است که زبان پارسی از جهت شیرینی به شکر تشبیه شده است. شعر حافظ به هندوستان میرود و پارسیدوستان و پارسیگویان آنجا قدرش را میدانند.
در جایی دیگر در مطلع غزلی میگوید:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی
پهلوی زبان فارسی دوره میانه است که گونه شفاهی آن را پهلوانیک و شکل نوشتاریاش را پارسیک گفتهاند و آن را زبان اوستایی نیز میگویند و نمونههای بهجامانده از ترانههای آن دوره در خراسان و آذربایجان را فهلویات میگوییم؛ حافظ یک بار دیگر در همین غزل بر آن تأکید میکند و میگوید:
مرغان باغ قافیهسنجند و بذلهگوی
تا خواجه مَی خورد به غزلهای پهلوی
در بیتی در غزل معروف "دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا" میخوانیم:
خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
در اینجا افزون بر ساختن جناس زیبای پارسی و پارسا، پارسیگویان را به صفت خوبان یاد میکند و شاید مراد حافظ از خوبان پارسیگو زیبارویان خنیاگر باشد که اشعار پارسی را به لحن و آواز خوش میخواندند.
در غزلی دیگر میخوانیم:
از گل پارسیام غنچهٔ عیشی نشکفت
حبّذا دجلهٔ بغداد و می ریحانی
در اینجا ضمن آنکه ممکن است مقصود گلهای شهر شیراز باشد، مراد از گل پارسی شاید غزلهای فارسی حافظ است که در زمان حیات او در شیراز آوازه آن پیچیده بود و حافظ احتمالاً گلهمند از اوضاع روزگار حاکمیت امیرمبارزالدین در شیراز آرزوی رفتن از این شهر را کرده است و البته در درجایی دیگر هم این آرزو را بر زبان آورده است و میگوید:
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
خرّم آن روز که حافظ ره بغداد کند
محمدجعفر محمدزاده/ نویسنده و پژوهشگر زبان فارسی- مدیر رادیو ایران
انتهای پیام/