آیتالله رشاد در گفتوگو با تسنیم: حیث باطنی انقلاب اسلامی بود که شاه را از کشور بیرون کرد
همه میگفتند امام خمینی نباید از پاریس به ایران برگردند، امثال استاد مطهری و دیگر ملیها هم نظرشان این بود که امام نباید به ایران بیایند چون خطراتی ایشان را تهدید خواهد کرد، اما امام یک روز صبح گفتند که "باید برویم".
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامی ایران بهمثابه رخدادی سیاسی ـ الهی، از چنان ماهیت پیچیده و تودرتویی برخوردار است که نظریهپردازان در تطبیق تئوریهای مرسوم و رایج انقلاب به انقلاب اسلامی دچار مشکل شده و ناگزیر از رفو کردن و ترمیمهای پیاپی و متعدد در تئوریهای خود شدهاند.
این اشکال شاید از آنجا ناشی میشود که غالب تحلیلگران و نهادهای تحقیقاتی، در ارزیابی و سنجش تحولات انقلاب، معاییر مادی، تجربی و پوزیتویستی صرف را مبنا قرار میدهند و برحسب قواعد ماتریالیستی به تحلیل چیزی میپردازند که بهواقع پیش از این عالم، به عالم ملکوت تعلق دارد و بیش از آن که رخدادی سیاسی و این جهانی بهشمار آید، تجلی اسم "الله اکبر" شناخته میشود.
آیتالله علیاکبر رشاد، مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، که افزون بر جامعیّت علمی و مراتب فلسفی، خود از سابقون انقلاب و نمایندگان معرفتی آن است، در گفتوگو با تسنیم، از باطن ملکوتی و معنوی انقلاب سخن میگوید و تأکید میکند که در بازخوانی این واقعه متضلّع و پردامنه نباید نگرش معنوی را از دست نهاد.
مشروح گفتوگوی ما را با این عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی و مدرّس خارج فقه و اصول در زیر میخوانید:
سخنرانی آیتالله رشاد در جمع اهالی انقلابی شهر تهران
*همان طور که استحضار دارید انقلاب اسلامی ایران با ارایه هستیشناسی و معرفتشناسی بدیع خود که ریشه در تعالیم مقدس دین اسلام داشت، تعریف جدیدی از روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی عرضه کرد؛ بااینهمه هنوز در محافل آکادمیک و پژوهشی ما، درباره علل، ماهیت و زمینههای انقلاب اسلامی ایران بحثی مُقنع که بتواند تمام ابعاد و زوایا و خَبایای آن را توصیف و تحلیل کند به چشم نمیخورد؛ بهاعتقاد شما این مشکل از کجا ناشی میشود و تعریف خود شما از انقلاب چیست؟
انقلاب اسلامی یک پدیده نیست، انقلابی بهمفهوم لغوی آن یا حتی بهمفهوم اصطلاحی رایج آن نیست که تنها یک دگرگونی که دفعتاً اتفاق میافتد، قلمداد شود. این انقلاب بهمثابه یک اتفاقی که بعضی از شئون جامعه را در کشور تغییر داده باشد تلقی نمیشود، اگر هم پدیده است، پدیدهای پویاست و هرگز متوقف نمیگردد، اگر پدیده است، پدیدهای پایدار است و انشاءالله زوال نمیپذیرد،
انقلابی که در عصر افول انقلابها، روزافزون رو به گسترش است. در روزگاری که انقلاب کردن بهتعبیر عامیانه ورافتاده بود و همه انقلابها در سراسر جهان و عظیمترین آنها که بخش بزرگی از جهان را فرا گرفته بود مانند انقلابهای چپ و انقلابهای مارکسیستی، سقوط کردند، در چنین روزگاری انقلاب اسلامی اتفاق افتاد، درست یک حرکت بهظاهر خلاف روند عادی جهانی.
*همان طور که اشاره کردید اگر ما جهات مختلفی را برای انقلاب اسلامی در نظر بگیریم، قطعاً یکی از این جهات که باید مورد توجه قرار بگیرد این حیث است که از نظر متفکران آن روزگار، عصر انقلاب در دنیا سپری شده بود و همه از "اصلاح" سخن میگفتند، اما انقلاب اسلامی، اساس این نگرش و روند را تغییر داد.
بله دقیقاً، اصلاً در آن روزگار این شعار جا افتاده بود که دین، افیون تودههاست. این انقلاب آمد و این تئوری پذیرفته را که بسا صدها میلیون انسان آن را باور کرده بودند ابطال نمود و ثابت کرد که دین افیون تودهها نیست بلکه برانگیزنده تودههاست، شور و شورش و شعور از دین برمیخیزد.
این که تصور میشد انقلاب یک امر مادی است، این انقلاب آمد و گفت خیر؛ انقلاب و این مصداق از انقلاب امری دنیوی نیست و سر و کار با آخرت مردم دارد، یک جریان معنوی است و اصلاً امری مادی نیست.
یکی از جهات دیگری هم که کمتر به آن توجه شده است تحلیل انقلاب با نگرش معنوی است، این نگاه، نگاهی بسیار خوب و تفطّنی است به این جهت که حیث باطنی انقلاب و ژرفای انقلاب بود که شاه را از کشور بیرون کرد.
*منظورتان این است که جوهره اصلی انقلاب "معنویت" بود نه امور مادی و عینی تاریخی؟
بله، ببینید! در طول تاریخ و در جوامع مختلف شاهان زیادی از سوی ملل برخاسته بیرون رانده شدهاند و این اصلاً اتفاقی تازهای نبود، گرچه سلطنت و نظام پادشاهی در ایران ریشهدار بود و در کمتر نقطهای از جهان چنین رژیم پایدار و پرپیشینهای سقوط کرده است چون در غالب کشورها، رژیمهای پایدار اینچنینی ماندهاند.
بههرحال هنوز که هنوز است جوامعی بر پایه نظام سلطنتی اداره میشوند اما در ایران جمهوریت آمد و سلطنت برگشت که این بسیار مهم بود و مهمتر از آن، این جهت بود که این انقلاب آمد و ماهیت انقلاب کردن را تغییر داد، جهتگیری انقلابی بودن را تغییر داد، هرچه معنویتر و باتقواتر و آخرتباورتر، انقلابیتر.
این انقلاب همه چیز را تغییر داد، اگر بخواهیم ویژگیها بهمعنای اختصاصات انقلاب اسلامی را برشمریم، فهرست بلندی خواهد شد، یکی از آن جهات همین حیث معنوی بودن انقلاب اسلامی است که شما هم به آن اشاره کردید.
این واقعه، واقعهای معنوی و آخرالزمانی بود، بهتعبیری که میتواند یکی از حلقات سلسله معنوی وحیانی الهی ـ که در طول تاریخ رخ داده است و غالباً انبیای الهی با الهام از سپهر الهی سرحلقه این حلقات بودند ـ باشد. این بار هرچند یک مرد الهی اما غیر از پیامبر ولی با تمام آن حالات و روحیات و خصوصیات که اولیای الهی دارند، یک مرد معنا، یک مرد معرفت و یک مرد عرفان آمد و وارد عرصه شد.
*اما بهنظر میرسد از نظر آحاد جامعه، جهاد سیاسی و حماسی حضرت امام خمینی(ره) برجستهتر بوده است و بیشتر این وجه ایشان دیده شده است و در این شرایط بسیاری از وجوه شخصیتی حضرت امام(ره)، از جمله این حیث که ایشان بیش از آن که یک سیاستمدار (در معنای مرسوم و متعارف کلمه) باشد یا حتی فقیه و اصولی باشد، یک عارف بوده، دیده نشده است.
همین طور است، ایشان عارفی بود که هم در مقام معرفت و نظر و هم در مقام عمل و سلوک عارف بود و به مراتبی از جهات معنوی، جهات سلوکی و جهات عرفانی دست یافته بود و بسیاری از امور او از این منظر قابل مطالعه است، بسیاری از اتفاقهایی که رقم زد، باید از این جایگاه و پایگاه دیده و مطالعه شود.
بسیاری از تصمیماتی که ایشان رقم زد و تأثیرگذار بود که شخصاً خودم این موارد را از حاج احمد خمینی رضوان الله علیه شنیدم، مثلاً راجع به بازگشت ایشان به ایران بود که همه میگفتند امام از پاریس به ایران نباید برگردند، امثال استاد مطهری و دیگر ملیها هم نظرشان این بود که امام نباید به ایران بیایند چون خطراتی ایشان را تهدید خواهد کرد، اما امام یک روز صبح گفتند که "باید برویم."
در قضیه پیامی که حضرت امام(ره) برای گورباچف فرستادند، سقوط امپریالیسم غربی را پیشبینی کردند، حاج احمدآقا میگفتند یک روز صبح امام بیرون آمدند و این پیام را نوشته بودند و ترکیب را هم مشخص کرده بودند. امام(ره) زمانی که چیزی مینوشتند حتی یک تکه مقوا هم زیر دست خود نمیگذاشتند، پیرمردی 80ساله با آن ادبیات زیبا، حماسی و شورانگیز به همین سادگی مینوشتند.
استحضار دارید که دیوان حضرت امام را بنده گردآوری کردم، اشعار ایشان را که نگاه میکردم تماماً و شاید هم تمام اشعاری که در دهه شصت توسط ایشان نوشته شده بود، عموماً لابهلای روزنامهها و خبرنامهها به نگارش درآمده بود، مثلاً خبرنامهای را خوانده بودند و در حاشیه آن شعر نوشته بودند.
شعرا معمولاً در سکوت و با توجه مینشینند، شعر را مینویسند و ویرایش میکنند، ولی ایشان در لابهلای امورات خود و حتی خواندن اخبار یا گزارشی که برای ایشان ارسال شده بود، شعری نوشته بودند؛ که البته بعداً بخشهای عمده این اشعار را در تقویمی که خانم فاطمه طباطبایی به امام داده بودند و از ایشان خواسته بودند آنها را پاکنویس و مرتبسازی کنند، نوشته بودند.
غرض این بود که بگویم ایشان آمده بودند، نامه را نوشته بودند و پیشبینی کرده بودند که امپریالیسم چپ سقوط میکند و آن پیشبینی عظیم در آن پیام نوشته شده بود که "مارکسیسم به تاریخ خواهد پیوست و شما به آمریکا پناه نبرید بهسمت ما بیایید."، جا دارد مضامین این پیام مورد مطالعه قرار گیرد، ما هیچ کاری در این بخش نکردیم حتی هیچ گونه سادهنگاری در خصوص آن پیام تاریخی، برای فهم بیشتر این افراد هم صورت نگرفته است.
خاطرم هست زمانی یکی از سفیرانی که قرار بود به روسیه برود و فردی انقلابی هم بود، پیش من آمد، بنده به ایشان عرض کردم که "شما پیام امام(ره) را دنبال کنید". برای این پیام با این عظمت هیچگونه کار فکری، کار تفسیری، کار تحلیلی و کار عملی صورت نگرفته است.
شخصی را در تاریخ سراغ دارید که پسرش فردی مانند حاج آقا مصطفی باشد؟ شخصیتی که قطعاً ایشان در فلسفه، در اصول، در تفسیر نابغه بودند و من تصورم این است که این بزرگوار اگر میماند و فلسفه را ادامه میداد، مکتبی جدید تأسیس مینمود، غالب مشهورات فلسفی ما را ایشان نقد کرده و یک مجموعه فلسفی به نگارش درآورده است که متأسفانه در همان حملههایی که به بیت حضرت امام(ره) صورت میگرفت، مفقود شده است.
همشیره ایشان، خانم دکتر مصطفوی رساله دکترای خود را نیز در جستوجوی این مجموعه فلسفی ادامه داد، این نشان میدهد که این مرد نگاهی جدی، شجاعانه و نقادانه نسبت به فلاسفه دارد. ایشان در اصول انصافاً حرف نو داشتهاند، در خیلی از جاها یا حرف نو داشتند و یا حرفهای دیگران را نقد اساسی میکردند. تفسیر ایشان نیز به همین روال بوده است که حتی یک جلد و نیم تفسیر پرحجم از ایشان فقط برای سوره حمد است که نشان میدهد ایشان مفسری برجسته نیز بودند.
امام(ره) فرمود: "مصطفی امید آینده اسلام است."، امام احساساتی نبودند که بخواهند از سر احساسات این سخن را گفته باشند، حتی روزی که حاج آقا مصطفی به رحمت خدا رفتند امام درس خود را ترک نکردند و بعد از درس به منزل پسرشان آمدند، وقتی هم این خبر به گوش امام رسید امام فرمودند؛ "این از الطاف خفیه الهی است."، هرطور فکر میکردیم متوجه نمیشدیم که چگونه شهادت حاج آقا مصطفی میتواند از الطاف خفیه الهی باشد. ایشان فرزند امام بودند، امام باید غمگین میشدند اما آن جمله را فرمودند.
حاج آقا مصطفی یک نابغه، یک فاضل و یک استاد بودند، حالا متوجه شدیم که اگر رحلت ایشان پیش نمیآمد انقلاب صورت نمیگرفت.
رحلت ایشان بهانه شد برای شکسته شدن تمام مرزها، هنگامی که جنگ واقع شد امام باز هم این تعبیر را فرمودند که "جنگ از الطاف خفیه الهی است."، حالا تازه بعد از چهل و چند سال متوجه میشویم که چطور جنگ از الطاف خفیه الهی است.
اگر جنگی نمیبود آیا این اقتدار وجود داشت؟ آیا این قدرت موشکی به وجود میآمد؟ آیا این ابهتی که جمهوری اسلامی در دنیا پیدا کرده است، پیدا میشد؟ آیا این ترسی که ابرقدرتها و مستکبرین از جمهوری اسلامی و انقلاب و ملت ما دارند در دلشان میبود، اینها هشت سال مقاومت را دیدند؟
*شما بهعنوان استادی ممحّض در حوزه فلسفه اسلامی که با اندیشهها، چهرهها و دانشوران این عرصه، آشنایی بلاواسطه و مستقیم دارید؛ کدام وجه از وجوه اندیشگی امام(ره) را برجستهتر مییابید؟
بنده در همان مقدمه دیوان امام(ره) این یادداشت را نوشتهام که اصولاً امام فقیه بود، اصولی بود، فیلسوف بود و اسفارگوی برجستهای بود. دو نفر بودند که اسفار میگفتند، علامه طباطبایی و حضرت امام(ره). با پیام مرحوم آیتالله بروجردی رضوان الله تعالی علیه، مرحوم علامه درسشان را تعطیل کردند، امام هم درس خود را تعطیل کردند و گفتند "من از مرجعیت اطاعت میکنم"، یعنی امام در تراز علامه طباطبایی(ره)، استاد مسلم حکمت و عرفان بودند.
تمام کتابها و نقدهای ایشان برای دوره جوانی و قبل از میانسالی ایشان است. مرحوم استاد مطهری و آقای منتظری که شاگردهای اول حضرت امام بودند اول شاگرد فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بودند، بعد شاگرد اصول و فقه ایشان شدند، یعنی آنها درخواست میکنند که امام درس خارج فقه و اصول شروع کنند و امام همزمان و همراه با شاگردان خود درس خارج فقه اصول را شروع میکنند و با شاگردهای خود به درس آیتالله بروجردی میرفتند، یعنی امام اول عارف است بعد اصولی و سپس سیاستمدار شده است.
*با این تقریر بهنظر میرسد که از نظر شما، میان دو حوزه معرفت عرفانی و سیاسی، بهلحاظ معرفتشناختی، نسبت تمانعی برقرار نیست.
بله. بهعقیده بنده مایههای انقلابیگری امام(ره) از عرفان ایشان آغاز شده است و ریشه در حس عرفانی و سلوکی ایشان دارد و این سّر توفیق است، این سّر موفقیتهاست و این سّر فتوحاتی است که اتفاق میافتد، سدها شکسته میشود و همه حرفها تغییر میکند.
بیش از صد سال بود که انقلابیون جز به جنگ مسلحانه فکر نمیکردند، اصلاً معنی نداشت انقلابی بودن و مسلحانه نجنگیدن، حتماً باید با ترور و حمله و جنگ مسلحانه به انقلاب فکر میکردند، امام رویه مبارزه را هم تغییر دادند و هیچ وقت دست به سلاح نبردند.
بعضیها به ملاقات امام(ره) رفتند و اصرار کردند ولی ایشان هرگز اجازه ندادند که از اسلحه استفاده شود، همان بیست و یکم و بیست و دوم بهمن ماه هم ایشان فرمان جهاد و دست بردن به سلاح را نداد و فقط تهدید کرد و فرمودند؛ "حکومت نظامی را نقض کنید در غیر این صورت ممکن است ما کار دیگری بکنیم."
امام هیچگاه نفرمودند که ما سلاح به دست میشویم، همانطور که سلاح به دست مردم هم افتاد ولی هرگز ایشان فرمان جنگ مسلحانه ندادند و انقلاب را بر کلام و کتاب بنا نهادند، با این روش همه رویهها و سنتها تغییر کرد.
واقعاً با انقلاب اسلامی تمام عادتها شکسته شد. افسوس که چنین اتفاق عظیمی بیدخالت امثال بنده، همچنان و بهلطف خدا پایدار و پویاست و ادامه پیدا میکند و روزافزون در حال درنوردیدن مرزهاست.
*اجازه بدهید بهعنوان جمعبندی نهایی بحث، انقلاب اسلامی ایران را از منظری عملگرایانه بررسی کنیم و دیدگاه شما را درباره صورتبندی و نظم جدیدی که انقلاب و امام(ره) دایرمدار آن بودند جویا شویم، بهاعتقاد شما این صورتبندی و نظم جدید توانست به نتایج ملموس و مطلوبی هم منتهی شود؟
من پاسخ شما را با طرح یک سؤال مشخص میدهم؛ ما امروز قویتر هستیم یا 40 سال پیش؟ قطعاً امروز ما قطبی در جهان هستیم و یک طرف تمامی مسائل در عالم، ایران است، کسی میتواند در جهان امروز تصمیمی بگیرد و کاری انجام دهد و اقدامی کند که ما یک طرف آن قضیه نباشیم؟ امکان ندارد.
هیچچیز در عالم بدون حضور ایران نمیتواند اتفاق بیفتد، این اتفاق بسیار بزرگی است و انشاءالله ادامه خواهد داشت و این انقلاب به ظهور حضرت حجت(عج) (مستند به روایات فراوانی که وجود دارد) منتهی خواهد شد.
یکی از این روایات که وعده و نوید امن انقلاب اسلامی در آن آمده است، تصدیق نام امام(ره) است، این دیگر تحلیل نیست، در جلد هفتاد و سوم "بِحار"، مرحوم علامه مجلسی روایتی نقل میکند که خلفای اول و دوم و سوم نزدیک منزل پیامبر(ص) ایستادند، حضرت علی(ع) نیز حضور داشتند. پیامبر از منزل بیرون آمده روبهروی حضرت علی(ع) نشستند و شروع به بحث در خصوص قومی کردند، خلفا سؤال کردند که "این قوم کجا هستند؟"، آنحضرت پاسخ ندادند. هرکدام از خلفا سؤال کردند حضرت پاسخی ندادند تا زمانی که حضرت علی(ع) پرسیدند "این قوم چهکسانی هستند؟"، که پیامبر(ص) پاسخ دادند "ایشان شیعیان تو هستند" و ویژگیها و صفاتی از جمله دوست داشتن "روحالله" بدون دوست داشتن مال را ذکر فرمودند.
گفتوگو از احسان حضرتی
انتهای پیام/+