از تردید قبل از عملیات فتح المبین تا جملات کلیدی حضرت امام خمینی (ره)
بیشتر فرماندهان که میخواستند جواب سؤالشان را از حضرت امام خمینی بگیرند، به آقا محسن گفته بودند از امام سؤال کند که با توجه به کشته شدن نیروهای دشمن و شهادت نیروهای خودمان که همه مسلمان هستند، تکلیف ما چیست؟
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، عملیات فتح المبین با رمز «یا زهرا (س)» در منطقه جبهه جنوبی، شوش و دزفول از دوم تا دهم فروردین ماه سال 1361 با هدف آزادسازی منطقه غرب دزفول و جاده دزفول ـ دهلران و تأمین اندیمشک، شوش، دزفول و جاده اندیمشک ـ اهواز به صورت گسترده با فرماندهی مشترک سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی انجام شد. در این عملیات 124 گردان پیاده، 9 گردان زرهی از نیروهای خودی و 92 گردان پیاده، 39 گردان زرهی، 29 گردان مکانیزه، 3 گردان کماندو، 3 گردان گارد و 12 گردان توپخانه از نیروهای دشمن حضور داشتند.
آزادسازی 2 هزار و 400 کیلومترمربع از سرزمینهای اشغالی شامل دهها بخش و روستای منطقه و چند جاده و تنگه مهم، خارج شدن دزفول و شوش و اندیمشک و پایگاه هوایی دزفول از دید و تیر مؤثر دشمن از جمله نتایج عملیات فتحالمبین بود. 25 هزار کشته و 17 هزار اسیر آماری از تلفات دشمن در این عملیات است. همچنین انهدام 18 هواپیمای جنگنده، 361 تانک و نفربر، 300 خودرو، 50 توپ و 30 دستگاه مهندسی از خسارتهایی بود که به دشمن وارد شد.
به مناسبت سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، به بخشی از تاریخ شفاهی مرتضی قربانی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در هشت سال دفاع مقدس که در کتاب «در مسیر پیروزی» به ثبت رسیده است، میپردازیم که به ماجرای تردید میان فرماندهان و رزمندگان اسلام قبل از آغاز عملیات فتحالمبین اشاره دارد:
* تردیدی که پیش از عملیات فتحالمبین ایجاد شد
ما در عملیات طریقالقدس الحمدلله خوب جنگیدیم و عملیاتمان موفقیتآمیز بود. در این عملیات، نیروهای دشمن را عقب زدیم و عده زیادی هم اسیر گرفتیم، اما چون تعدادی از یگانهایمان در محور جنوب کرخه زیر آتش دشمن قرار گرفتند، مسائلی مطرح شد. بیشتر بحثها درباره جناح چپ منطقه نبرد بود که تیپ عاشورا و تیپ یک لشکر 16 در آنجا مستقر بودند و عملیات و اقداماتشان موفقیتآمیز نبود. در آنجا عده زیادی از نیروهای خودی شهید یا مجروح شده بودند. البته تلفات سنگینی هم به عراقیها وارد شده و عده زیادی از آنها کشته شده بودند.
همان زمان، سؤالاتی ذهن بعضی از دوستان را مشغول کرد؛ از جمله اینکه در این جنگ - جنگی که ما در آن حقیم و آنها باطلاند - یک عده مسلمان دارند با هم میجنگند و از هر دو طرف هم کشته میشوند. عدهای از برادرها که این سؤال برایشان پیش آمده بود، توی جلسات خودمان آن را مطرح میکردند و جوابهایی هم به آنها داده میشد، ولی قانع نمیشدند. در واقع افرادی که مخالف خط امام و جهاد بودند، شک و تردید در رزمندگان و فرماندهان ایجاد میکردند و دلایل شرعی هم میآوردند. بهترین تصمیم را محسن رضایی گرفت و قرار شد که خدمت حضرت امام برویم.
وقتی که میخواستیم به تهران برویم، خیلی به ما سفارش میکردند که دستهجمعی و با لباس فرم سپاه نرویم، چون منافقین فعال بودند. ما مسلح به ژ 3 و کلاشینکف و نارنجک بودیم و الحمدلله ترسی از منافقین نداشتیم، ولی به هر حال بر مسائل حفاظتی و امنیتی تأکید میشد. من و زینالدین و احمدپور با یک ماشین تویوتا از دزفول راه افتادیم. رانند همان هم زینالدین بود که با سرعت رانندگی میکرد و خیابانهای تهران را میشناخت. سر ساعت 9 صبح خدمت حضرت امام رسیدیم.
در ابتدای جلسه، صیاد شیرازی و محسن رضایی گزارشی از عملیات طریقالقدس و فتح بستان که سپاه و ارتش انجام داده بودند، ارائه کردند. آقا محسن نقشهای پهن کرد و گزارش کاملی از عملیات طریقالقدس تقدیم امام کرد و بعد گفت: إنشاءالله میخواهیم عملیات فتحالمبین را هم با هشت تیپ از سپاه و چهار تیپ از ارتش به سرعت شروع کنیم. بعد از آن هم درباره عملیات بیتالمقدس توضیحاتی داد و گفت: میخواهیم بعد از عملیات فتحالمبین، برای آزادسازی خرمشهر این عملیات را انجام بدهیم.
بیشتر فرماندهان که میخواستند جواب سؤالشان را از حضرت امام بگیرند، به آقا محسن گفته بودند از امام سؤال کند که با توجه به کشته شدن نیروهای دشمن و شهادت نیروهای خودمان که همه مسلمان هستند، تکلیف ما چیست؟
* اسم تکتک این شهدا در طومار زرین امام حسین (ع) ثبت شده است
حضرت امام فرمودند «ای کاش من هم یک پاسدار بودم! شما با تدبیر، تفکر و تعقل کارها را انجام بدهید. چه کشته شوید و چه بکشید، پیروزید و اسم تکتک این شهدا و رزمندگان در طومار زرین امام حسین (ع) ثبت و ضبط شده است. پس به جبهه بروید و مقابل دشمن محکم بایستید. به گمانم ایشان حدود 20 دقیقه صحبت کردند. بعد از جلسه، بچهها دور امام جمع شدند و سر و صورت ایشان را غرق بوسه کردند. آنجا به برادران ارتش و سپاه واقعاً روحانیت خاصی دست داد. همگی یکی یکی دست امام را بوسیدیم و الحمدلله بشاش و سرحال و با روحیه خوب از اتاق امام بیرون آمدیم.»
* پاسداربازی درنیاور
حسن درویش از عشایر شوش دانیال بود که با محبت زیاد گردن امام را بوسید. آقا محسن دست او را کنار زد و گفت: پاسداربازی درنیاور. امام فرمودند بگذارید پاسداربازی دربیاورد. بیشتر فرماندهانی که آن روز خدمت امام رسیدند، شهید شدند.
انتهای پیام/