شرحی شیرین از زندگی پهلوان حماسه بازی دراز
غفارحدادی در مقدمه کتاب «یک محسن عزیز» مینویسد: آنچه مرا به نوشتن این سفرنامه تشویق کرد، «نشناختن» بود. نشناختن کسی که رزومهاش میگفت یکی از بزرگترین و موفقترین فرماندهان دوران جنگ بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات سوره مهر به تازگی چاپ پنجم کتاب «یک محسن عزیز» را در دسترس علاقهمندان به ادبیات دفاع مقدس و خاطرات جنگ قرار داد.
فائضه غفار حدادی که از چهرههای جوان در حوزه خاطرهنویسی و زندگینامهنویسی دفاع مقدس است، اینبار در کتاب خود به سراغ زندگی شهید محسن وزوایی رفته است؛ فاتح بازی دراز و از چهرههای نامآشنا در جنگ تحمیلی. تاکنون آثار مختلفی درباره شهید وزوایی منتشر شده است؛ از «ققنوس فاتح» گرفته تا «آخرین نبرد» اما غفارحدادی در «یک محسن عزیز» ضمن مطالعه کارهای گذشته، با پیدا کردن اسناد جدید و همصحبتی با راویان متعدد که گاه برای اولینبار صورت گرفته، اثری خوشخوان ارائه کرده که برای همه به ویژه نسل جوان خواندنی است و لحظات شیرینی را رقم خواهد زد.
یکی از مزیتهای کتاب «یک محسن عزیز» نامههایی است که شهید وزوایی سالها برای خواهرش در آمریکا ارسال میکرد. این نامهها برای نخستینبار منتشر شده و بُعد جدیدی از شخصیت شهید وزوایی را بدون پرده در معرض دید مخاطب قرار میدهد.
غفار حدادی در کتاب «یک محسن عزیز» با استفاده از زبان داستان، روایت خود از زندگی این شهید عزیز را ارائه کرده است؛ با این حال تأکید دارد که انتخاب این قالب، بر مستند بودن کار اخلال ایجاد نکرده است: هر چند قالب روایت داستانی را برای به بند کشیدن محتویات مستندی که داشتم انتخاب کردم، اما همواره مستند بودن را ارجح بر داستانی بودن دانستم و تمام تلاشم این بود که اگر به بُعد داستانی کار می پردازم، حتی آن جزئیات ریزش هم واقعی باشند. برای همین شاید بتوانم ادعا کنم که برای هر سطر از این کتاب می توانم منبع و سند بیاورم.
همراه کردن مستندات تاریخی با روایتی ادبی و داستانی موضوع جدیدی نیست. کتابهای خاطرات دفاع مقدس از سالهای پایانی دهه 80 تاکنون رفته رفته به سمت استفاده از این نوع سبک پیش رفتهاند؛ سبکی که با انتشار کتاب «دا» ظهور و بروز بیشتری یافت، امروزه به سبک عمدتاً متداول در کتابهای خاطرات دفاع مقدس بدل شده است. با این حال برخی از پژوهشگران معتقدند این سبک ممکن است به ضرر بُعد پژوهشی این آثار ختم شود؛ به ویژه آنجا که مرز میان این دو گاه آنقدر باریک میشود که تشخیص آن سخت خواهد شد. با این حال «یک محسن عزیز» تلاش کرده تا مرزی مشخص میان این دو وادی داشته باشد؛ هرچند برخی از منتقدان نسبت به بخشهایی از کتاب انتقاد داشتهاند.
از دیگر مزیتهای کتاب «یک محسن عزیز» توجه نویسنده به ابعاد مختلف زندگی قهرمان کتاب است. عمده آثار منتشر شده درباره این شهید عزیز، وجه زیست او در دفاع مقدس و تأثیر این حضور بر رزمندگان و جنگ را وجه اصلی و غالب کتاب خود انتخاب کردهاند، اما ما در «یک محسن عزیز» با وجوه مختلفی از زندگی شهید وزوایی آشنا میشویم. نویسنده ضمن توجه به فعالیتهای پیش از جنگ و جبهه او مانند حضور در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی، به حریم زندگی شخصی او نیز وارد شده و مطالب خواندنی و جدیدی از این وجه را نیز پیش چشم مخاطب میگشاید.
نویسنده در مقدمه کتاب خود، در توصیف شخصیت اصلی و قهرمان کتاب «یک محسن عزیز» مینویسد: روزی در میانه 18 سالگی شبیه ما بود. شبیه ما آدمهای معمولیِ این روزها و نه حتی آدمهای نسلِ خودش. میتوانست خوش باشد و بیخیالِ همهچیز رشد کند و به پول و شهرت و هر چیزی که میخواست برسد. میتوانست به تاریخ گره نخورد؛ در روزگاری که تاریخ، زیادی گره خورده بود. ولی افتاد به باز کردن یک به یک گرههایی که سر راه رشد کشورش افتاده بود و یا در لحظه میافتاد. استبداد، فقر، استعمار، جنگ. با دست، با دندان، با جان. یکی را که باز میکرد، گره کورتری جلوی راهش سبز میشد. عادت به کارهای سخت نداشت. اما آدمِ کارهای سخت شد. بس که امید داشت به حل مشکلها و نمیترسید از خطر کردن و ناامید نمیشد از شکستها. گرهها جلویش غول میشدند و او از هفت خان میگذشت تا آنها را باز کند و گاهی هفت وادی سخت را باید میگذراند که قسمتی از جغرافیای مردم را از دست بدقلقیِ تاریخ نجات بدهد.
روزی که در میانه 22 سالگی، از جانش برای باز کردن گرهی مایه گذاشت، اصلاً شبیه آدمهای معمولی نبود. نه آدمهای معمولیِ نسل خودش و نه آدمهای نسل ما و نه حتی نسل گذشتهاش. این کتاب شرح یک سفر چهار ساله است. چهارسالی که در آن کسی از یک آدم معمولی به یک قهرمانِ فراموش نشدنی تبدیل شده است. شرح یک سفر چهارساله جذاب و رو به رشد. یک سفرِ عمودی.
آنچه مرا به نوشتن این سفرنامه تشویق کرد، «نشناختن» بود. نشناختنِ کسی که رزومهاش میگفت یکی از بزرگترین و موفقترین فرماندهان دوران جنگ بوده. اما چرا «شناخته شده» نبود؟ با این سؤال وارد زندگی محسن شدم و هرچه پیشتر رفتم، بیشتر دانستم که تاریخِ بیوفا به جبران دخالتهای محسن، او را به دیار غفلت تبعید کرده. ...
انتهای پیام/