کتابهایی که تن فردوسی را در گور میلرزاند
کنار تأثیر افزایش بیرویه چاپ کتابهای ترجمه بر ایجاد شکاف فرهنگی، باید از آسیبهای زبانی این آثار نیز یاد کرد؛ زبانی که گاه تن فردوسی، پاسدار زبان فارسی، را در گور میلرزاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ادبیات کودک و نوجوان که در ایران بهواسطه مثلها، متلها، فابلها و بهطور کلی ادبیات شفاهی سابقهای طولانی دارد، در نیم قرن اخیر و با ورود نگاههای حرفهای به این مقوله، رنگ دیگری به خود گرفت و توانست در برهههای مختلف خوش بدرخشد. ادبیات کودک و نوجوان پس از انقلاب با ورود ناشران حرفهای و نکتهبین، نویسندگانی که نویدبخش فصل جدیدی برای این حوزه بودند و فعالیت مراکز تخصصی در این زمینه، توانست از حالت سنتی پوست بیندازد و با نگاهی تخصصیتر به حیات خود ادامه دهد.
با نگاهی به جریان ادبیات کودک و نوجوان در چهار دهه گذشته به این نتیجه میرسیم که دهه 60 فصل جدید و پررونقی برای ادبیات این حوزه است. ادبیات کودک پس از گذراندن یک دوران سیاسی پیش از پیروزی انقلاب و سالهای منتهی به دهه 60، در دهه بعدی به یک ثبات رسید. پیش از آن، ادبیات کودک و نوجوان همواره بستری برای بیان مسائل مختلف سیاسی از زاویه دید فعالان در گروههای مختلفی بود. «ماهی سیاه کوچولو» مصداق بارزی از این جریان است که صمد بهرنگی از این بستر برای ارائه اندیشههای چپ مارکسیستی بهره برد؛ رویهای که الگو شد و در آثار دیگر نویسندگان پس از او نیز رگههایی از این نوع اندیشه و بهرهبرداری دیده شد.
ادبیات کودک و نوجوان با فاصله گرفتن از ادبیات سمبلیک و با وارد شدن به ادبیات خلاق و رئال کنار ارائه ترجمههای مفید از آثار درخشان توانست پا به عرصه جدیدی بگذارد، ادبیاتی که خیلی زود به یکی از امیدهای ایران برای عرضه در بازارهای جهانی مطرح شد و پس از آن توانست در همراهی با سینما، آثار قابلتوجهی را به مخاطب جهانی عرضه کند.
واقعیت این است که هرچه از دهه 60 و 70 به این سو حرکت میکنیم، ادبیات کودک و نوجوان شادابی و درخشندگی خود را کموبیش از دست داده و در برهههایی به روزمرگی و روزمرگی دچار شده است. دهه 90 را باید آغازی برای رکود ادبیات کودک و نوجوان نامید؛ رکودی که تا امروز نیز ادامه یافته است و ظاهراً نشانهای برای پایان دادن به آن دیده نمیشود. اگر ادبیات کودک در دهه پیش از پیروزی انقلاب گرفتار بهرهبرداریهای سیاسی شد، در دهه اخیر در چنبره مسائل اقتصادی دست و پا زد، موضوعی که منجر به رکود ادبیات ایرانی و رونق ادبیات ترجمهای در بازار کتاب کودک شد.
شاید گزاف نباشد اگر مدعی شویم که تاکنون به این اندازه کتاب ترجمهای وارد بازار نشر ایران نشده است؛ کتابهایی که بیضابطه و بدون در نظر گرفتن مسائل زیباییشناسی و ادبی، صرفاً برای جبران خسارتهای واردشده به ناشران مجال ظهور و بروز در بازار را یافتهاند، اما چرا فعالان حوزه کودک نسبت به ورود این حجم از ادبیات کودک به بازار ایران اظهار ناخرسندی دارند و آن را زنگ خطر برای این عرصه میدانند؟
بنا بر آمارهای منتشرشده از آمار نشر در سال 1400، 16 هزار و 846 عنوان کتاب کودک و نوجوان منتشر شده است که از این میان 10 هزار و 171 عنوان تألیف و شش هزار و 675 عنوان ترجمه بوده است. آمارها نشان میدهد که فاصله میان کتابهای تألیفی با ترجمه در نیمه نخست سال جاری کمتر شده است؛ بهطوری که در این مدت هفت هزار و 708 عنوان کتاب کودک و نوجوان منتشر شده است که از این میان چهار هزار و 542 عنوان آن تألیفی و سه هزار و 166 عنوان آن ترجمه بوده است؛ رقابتی تنگاتنگ که نشاندهنده رشد انتشار آثار ترجمه در بازار کتاب است، هرچند در برخی از برههها و ماهها این فاصله ممکن است بیشتر شده باشد، اما روند کار حکایت دیگری دارد.
با توجه به افزایش سهم چندبرابری کتابهای ترجمه در بازار، برخی از نویسندگان و فعالان حوزه کودک، آن را «بیضابطه» توصیف میکنند و روندی برای مرگ تدریجی ادبیات بومی میدانند. محمدرضا شرفی خبوشان، از نویسندگان حوزه نوجوان و برگزیده جایزه جلال، در پاسخ به این پرسش که این رشد صعودی چه تأثیری بر جامعه و ادبیات خواهد گذاشت، گفت: نباید بگوییم که چه تأثیری میگذارد، بلکه باید بگوییم چه تأثیری گذاشته است. تأثیرات خود را گذاشته است. نسل نوجوان ما بهواسطه خواندن رمانهای ترجمهشده و دیگر محصولات خارجی مانند سریالها، فیلمها و... در معرض تولیداتی قرار میگیرد که دستپرورده نویسنده و هنرمند ایرانی نیست، این پدیده به حد بحران رسیده و باید چارهاندیشی کنیم.
او معضل افزایش کتابهای ترجمه در بازار نشر را محصول نگاه سودمحور و وضعیت اقتصاد نشر کشور دانست و افزود: ناشر و بنگاهی که کتاب یا سریالی را منتشر میکند، سراغ محصول آمادهشده میرود، قرار نیست به نویسنده و تولیدکنندگان این محصولات مبلغی پرداخت کند. ناشر بهجای اینکه صرف هزینه کند که بخواهد حقالتألیف به نویسنده ایرانی بدهد، صرفش در این است که بهسراغ محصول حاضر و آماده برود تا سودش را ببرد؛ بنابراین نگاه سودمحور این آسیب را به ما وارد کرده است.
بهگفته نویسنده «بیکتابی»؛ اگر بخواهیم وارد نگاه سودمحور شویم، باید وارد چرخه صنعت و تجارت شویم، این چرخه از جهتی بهنفع ماست، از این جهت که بتوانیم این سود را متوجه مؤلف و تولیدکننده کنیم، نه متوجه واسطهها، باید چارهای برای این امر اندیشید، باید با کسانی که در این حوزه حضور دارند، صحبت کرد که؛ چه باید کرد تا از این وضعیت خارج شد؟ بحثهایی چون؛ آیا باید وارد حوزه کپیرایت شویم یا نه؟ جلوی واردات و ترجمهها را همانند دیگر محصولات بگیریم یا نه؟ برای انتشار این دست از آثار مالیات در نظر بگیریم یا خیر؟...، اینها سؤالاتی است که باید به آن پرداخت و به تعریف روشنی رسید.
هرچند مسئولان قرار است با در نظر گرفتن تدابیری، امکانات را بهسمت حمایت از ادبیات ایرانی کنند، اما عدم تصمیمگیری دقیق در این زمینه، منجر شده به این شده است که این جریان ادامهدار باشد، این مسئله سبب شده است بازار کتاب کودک که پیشتر بازاری قائم به مخاطب و نویسنده بود، در سالهای گذشته از این تعادل خارج شود و بهسمت ناشرمحور بودن پیش رود. صرفه اقتصادی ناشر در چنین روندی تعیین کرده است که چه کتابی به دست مخاطب برسد و چه کتابی کنار گذاشته شود. در این قرعه، عموماً کتابهایی اقبال انتشار یافتهاند که پیشتر در بازاری دیگر جواب داده باشند و بهنوعی به ناشر این اطمینانخاطر را بدهند که سرمایهاش باز خواهد گشت؛ کتابهای خارجی که در اکثر مواقع بدون پرداخت حق رایت، صرف هزینه برای حقالتألیف و دستمزد تصویرگر سریعاً وارد چرخه بازار شدهاند.
زهره پریرخ، نویسنده پیشکسوت حوزه کودک و نوجوان، دراینباره به تسنیم گفت: چاپ کتاب کودک هزینه دارد؛ از متن گرفته تا تصویرگری و... . یک انتشارات باید به فکر تأمین هزینههایش نیز باشد. اگر انتشارات از جریان کار فرهنگی تنها بهسمت جریان کار تجاری کشیده شود و با نگاه یک بنگاه تجاری به کار بپردازد، نتیجه اثربخش نخواهد داشت. توجه به «مسائل تجاری» باید «هماهنگ» با «دلسوزی» در عرصه فرهنگی باشد. من ناشر باید به این فکر کنم که اگر من ایجاد سرمایه میکنم، باید در درجه اول با اثر خوب ایجاد سرمایه کنم، نه اینکه هرچه به دستم رسید، چاپ کنم، به این بیندیشم که آیا این کتاب کپیرایت دارد یا خیر، این کتاب چگونه پسند فرزند کشور من را تغییر میدهد و... .
او ادامه داد: اگر قرار است فرزند من نقش مثبتی در جامعه من داشته باشد، باید با فرهنگ، تاریخ و مذهب خودم رشد کند؛ البته کتابهای ترجمه پنجرههایی هستند بهسمت جوامع دیگر که باید به این جوامع نگاهی داشته باشیم و از فرهنگ آنها لذت ببریم، ولی نه اینکه بر ما حاکم و چتر سر ما شود. ضرر ترجمه این است که گاه یک زبانی را وارد جامعه ما میکند که شیرین، ورزیده و جاافتاده نیست و جامعه ما را مانند سیل با خود میبرد. خب، این زبان شیرین فارسی قرار است به کجا کشیده شود؟ اگر کسی دلسوز باشد، چه در کار ترجمه و چه کار نشر، باید به محتوا و تصویر کتاب توجه کند. تصویر، ذهن انسان را میسازد، ناشر و مترجم باید به این فکر کند که؛ این تصویر چه تأثیری بر کودک من میگذارد؟ آیا حس زیباییشناسی او را رشد میدهد یا اینکه حس او را بهسمت توهم پیش میبرد؟
کنار تأثیری که کتابهای ترجمهای بر رکود ادبیات ایرانی و ایجاد شکاف فرهنگی میان کودک و نوجوان و فرهنگ بومی دارند، نباید از تأثیرات زبانی این آثار نیز غافل بود. ترجمههای ارائهشده در این آثار گاه آنقدر سطحپایین و بدون در نظر گرفتن شگردهای زبانی و ادبی است که تن فردوسی را ـ بهعنوان سخنوری که او را پاسدار زبان فارسی میدانیم ـ در گور میلرزاند. مترجم گاه از یاد میبرد که درست نوشتن مایه حفظ سلامتی زبان است. در بسیاری از آثاری که بهاصطلاح بهصورت فلهای ترجمه میشوند، مترجم تجربه کار آنچنانی ندارد و همین موضوع سبب میشود تا معادلسازی خوبی در این زمینه صورت نگیرد و دایره واژگانی کودک و نوجوان نیز قربانی شود. ترجمه واژه به واژه کنار حذف خلاقیتهای زبانی، بسیاری از کتابهای ترجمهای را به سطحی رسانده است که عموماً از آن با عنوان کتابهای زرد یاد میکنند.
انتهای پیام/+