رقابت کاتولیکها و پروتستانها برای یارگیری در قلب ایران
در سالهای اخیر بحث بر سر سرمایهگذاری نظام جمهوری اسلامیایران در حوزههای فرهنگی و اختصاص بودجه برای آموزش دانشجویان و طلاب خارجی، یکی از مباحث رایج در رسانههای اجتماعی بوده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ مخالفان جمهوری اسلامی همیشه با ردیف کردن بودجههای نهادهای فرهنگی از جمله سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، جامعه المصطفی(ص) و سازمانهایی مانند آن، این بودجهها را از مصادیق حیف و میل بیتالمال جا زده و علیه آنها تبلیغات درازدامنهای را به راه انداختهاند.
واقعیت اما این است که این بودجهها نسبت به آنچه که باید به امر فرهنگ اختصاص یابد، بسیار کم است و اگر مشکلات بودجهای نبود، انتظار این بود که این میزان، بسیار بیشتر باشد. اما جای این سوال هست که فقط جمهوری اسلامی است که برای صدور فرهنگ ملی و بومیخود و آموزش زبان فارسی به عنوان یکی از عناصر اصلی سازنده هویت، پول خرج میکند؟ برای پاسخ به این سوال، خوب است یک نمونه تاریخی را مورد توجه قرار دهیم.
فرانسویها از دیرباز در زمینه سرمایهگذاری در بخش فرهنگی، جزو کشورهای پیشتاز جهان بودهاند. آنها از قرن نوزدهم با تاسیس یک نهاد بزرگ در گستره جهانی به نام آلیانس فرانسه سعی در آموزش مفاهیم و مولفههای فرهنگی خود بخصوص زبان فرانسوی کردند. آنها همچنین در سطح جهان، با تأسیس مدارس فرانسوی، سرمایهگذاری وسیعی در حوزه فرهنگ و آموزش زبان صورت دادند. اتفاقاً با وجود داعیه لائیسم، پیوندی محکم میان مدرسههای فرانسوی و فعالیت میسیونرهای مذهبی در سطح جهان دیده میشود. گویی برای فرانسه، گسترش فرهنگ و آموزش زبان فرانسوی، نوعی وظیفه مذهبی تلقی میشود.
مدرسه فرانسوی در تهران
نخستین هیات میسیونرهای فرانسوی در دوران فتحعلیشاه وهمزمان با ورود ژنرال گاردان نماینده ویژه ناپلئون در سال 1807 میلادی وارد ایران شد ولی ناکامیدر اجرای ماموریتهای ژنرال گاردان، حضور جدی مسیونرهای مسیحی را تا زمان به سلطنت رسیدن محمدشاه به تاخیر انداخت. در این زمان بود که روابط میان تهران و پاریس بهبود یافت و این بار هم فرانسه سعی کرد از بهبود روابط دو کشور به نفع نفوذ فرهنگی در ایران استفاده کند. آنها نخست، یک مرکز پژوهشی برای تحقیقات مردم شناسی در تبریز و سپس یک مدرسه در جلفای اصفهان تاسیس کردند. بعد از آن راه برای ورود مسیونرهای پروتستان برای انجام آنچه ماموریتهای فرهنگی، انسان دوستانه و بهداشتی نامیده میشد، باز شد. این هیأتها که همگی مأموریتهای تبشیری داشتند، اغلب در مناطقی از ایران که مسیحیان درآنجا حضور پررنگی داشتند، حضور مییافتند و بعد از آن پای میسیونرهای لازاری که شعبهای از مسیحیان کاتولیک بودند، هم به ایران باز شد. جالب اینجاست که رقابت میان کاتولیکها و پروتستانها، در تبلیغات میسیونری عوامل آنها در ایران هم خود را نشان داد. برای مثال مدرسه سن لوئی در تهران را لازاریستها با هدف جذب ارمنیان ایران و تغییر آیین آنها به مذهب کاتولیک راهاندازی کردند. پس از چندی، این گروههای رقیب، آنان مجبور شدند مناطق مسیحینشین ایران را برحسب میزان پذیرش مذاهب کاتولیک و پروتستان میان خود تقسیم کنند و در همان مناطق، مدارس فرانسوی را هم تاسیس کنند.
ضمن اینکه نگرانی از فعالیت میسیونرهای مسیحی آمریکایی هم باعث میشد میسیونرهای فرانسوی، وجود یکدیگر را در ایران به شکلی تحمل کنند تا میدان را به صورت کامل برای رقیبان آمریکایی خود خالی نکنند. این را هم به خاطر داشته باشیم که فرانسه در همان زمان در برخی مناطق ایران که دارای جمعیت یهودی بود، شعباتی از مدارس آلیانس یهود را تاسیس کرد. این مدارس فرانسوی، مخصوص یهودیان که علاوه بر آموزش زبان فرانسوی، به آموزش زبان عبری هم توجه داشتند؛ در دوران مظفرالدین شاه در تهران، اصفهان، همدان، تویسرکان، شیراز، کرمانشاه و سنندج تاسیس شدند.اگرچه تاسیس مدارس آلیانس یهود در ایران با چالشها و مقاومتهای بیشتری نسبت به مدارس مسیحی رو به رو بود اما بالاخره آنها توانستند جای پای خود را در ایران محکم کنند. به هرحال در آن دوران، در ایران شاهد رقابت میان میسونرهای آمریکایی و فرانسوی از یک سو، فرانسویهای لازاریست و پروتستان از یک سو و فرانسویان مسیحی و یهودی از دیگرسو هستیم.
اهداف پشت پرده مدارس فرانسوی
در آن زمان، دولت عثمانی یکی از دولتهای قوی و مهم در سطح جهانی بود و در رقابت با فرانسه و کشورهای متحدش قرار داشت. جامعه مسیحی ایران بخصوص در مناطق مرزی غرب کشور تحت حملات مداوم نیروهای عثمانی قرار داشت و میسیونرهای مسیحی وظیفه داشتند، به این افراد خدمات بهداشتی، پزشکی و امدادی ارائه دهند تا آنان را به ماندن در مرزهای ایران در کنار مناطق عثمانی ترغیب کنند و برای رقیب مهم خود در عرصه رقابتهای منطقهای، استخوانی لای زخم نگه دارند. مدارس فرانسوی اگرچه در ابتدا با هدف تبلیغ آموزههای مذهبی درمیان مسیحیان ایران، ایجاد شده بود؛ پس از چندی تغییر ماهیت داد و به مدارسی برای آموزش علوم جدید و بخصوص آموزش زبان فرانسوی توسط معلمان فرانسوی تبدیل شد. آلیانس فرانسه در سال 1306 قمری در تهران و شیراز دفتر زد و دوسال بعد، نخستین مدرسه آن در تهران آغاز به کار کرد. به سرعت مدارس فرانسوی در شهرهای دیگر ایران مانند تبریز، بروجرد، سنندج، رشت و بوشهر تاسیس شد و صدها نوجوان و جوان ایرانی به عشق آموزش زبان فرانسه که زبان نخبگانی و روشنفکری زمانه محسوب میشد، وارد این مدارس شدند. در مدارس آلیانس، آموزههای ایدئولوژیک یا سیاسی مستقیم به دانشآموزان ارائه نمیشد اما روایت اروپایی و فرانسوی از تاریخ، جغرافیا و علوم تدریس میشد و به همین دلیل فارغ التحصیلان این مدارس ناخودآگاه به شیوه فرانسویها میاندیشیدند و به دنیا مینگریستند.
نبود شیوه درست و نوینی برای آموزش علوم در مدارس ایرانی، در کنار دلسوزی معلمان مدارس فرانسوی و شیوههای کارآمد تدریس آنان باعث شد که مردم برای ثبت نام فرزندانشان در مناطق مختلف ایران ترغیب شوند. در برخی مناطق تنها مدارس سنتی مکتب خانه ای وجود داشت و مشخص است که خانوادهها برای رفتن فرزندانشان به مدارس فرانسوی با هم رقابت میکردند. این استقبال بخصوص بعد از دوران پیروزی انقلاب مشروطیت تشدید شد و زمانی که شور تجدد کشور را فراگرفته بود، مدارس فرانسوی مکانی آرمانی برای رسیدن به این ایده آل بود و به این ترتیب بود که افرادی همچون میرزا آقاخان کرمانی، صادق هدایت، محمدعلی جمالزاده، پروین اعتصامی، نیمایوشیج، محمد قاضی و ... در مدارس فرانسوی در ایران رشد یافتند. افرادی که هرکدام در حوزههای مختلف روشنفکری و تاثیرگذاری فرهنگی در زمانه خود تاثیرگذار بودند.
نویسنده: آرش شفاعی
انتهای پیام/