روایتی از بیداد شاه در «مه و دود»
رمان «مه و دود» نوشته سجاد خالقی یکی از رمانهای نوجوان نشر مهرستان است که قرار ماجرایی در بستر تاریخی زمان شاه و مربوط به اصلاحات اراضی را روایت کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، رمان «مه و دود» نوشته سجاد خالقی یکی از رمانهای نوجوان نشر مهرستان است که قرار ماجرایی در بستر تاریخی زمان شاه و مربوط به اصلاحات اراضی را روایت کند. هرچند این رمان قهرمان نوجوانی به نام اردشیر دارد و تقریباً برای خودش مردی شده است و شجاعتهای زیادی از خود نشان میدهد اما این رمان برای بزرگسالان هم جذاب است و صرفاً نمیتوان نامش را رمان نوجوان گذاشت.
داستان رمان با ابهام و پیچیدگی شروع میشود و صفحات زیادی در حد چند فصل باید پیش برود تا خواننده متوجه ارتباط قهرمانها و ضد قهرمانهای رمان شود که جانقلی و لاچین چه ارتباطی با هم دارند و چه چیزی این دو نفر را در یک مسیر قرار داده است تا سراغ خدامراد بروند و از او بخواهند بلد رفتن به تنگهای شود که هیچ کس از آن زنده بیرون نیامده است. چرا خدا مراد این قدر خشن است و در منطقهای کوهستانی زندگی میکند که هیچ ربطی به مردم محلی آنجا ندارد.
در ابتدای رمان نقش اردشیر پسر نوجوان خدامراد کم رنگ است اما هر چه داستان پیش میرود این نقش پررنگتر میشود و بیشتر جان میگیرد و کم کم معلوم میشود که چه دلیلی باعث شده دو فرد خشن و نظامی تا این حد خطر کنند و جان خود را به خطر بیاندازند. در قسمتی از این رمان میخوانیم:
«خدامراد بلند شد به طرف اردشیر رفت تا مطمئن شود سردش نیست. از همان جا آرام گفت تا بنچاق زدن برای زمین.
-سیب زمینی هست هنوز؟
لاچین یکی از روی زمین برداشت و دستش داد. جانقلی سیب را یکجا در دهان گذاشت و با همان دهان پر گفت: سه تا نسخه از بنچاق نوشته بودن. یه نسخه را به جایی دفن کردن که معلوم نیست کجاست و کی ازش خبر داره. یه نسخه رو فرستادن برای نجف که علما در جریان باشن اما معلوم نشد چی به سر نسخه و آدمای همراه اومد. نسخه آخری افتاد دست چندتا از مبارزین همون منطقه که اسم سردسته شون فرامرزه این بندههای خدا بنچاق را برداشتن و زدن به کوه و بیابون و کلی آدم هم دنبالستون هستند. آدمای سپاه برای پیدا کردن این نسخه و کشتن فرامرز جایزه گذاشتن حالا خدا عالمه که میخوان بنجاق رو نابود کنن تا بعداً کسی پیداش نکنه و مدعی بسته یا بنچاق رو بهونه کردن یا این یارو فرامرز و رفقاش رو گیر بندازن و بکشن؟
لاچین که بلعیده شدن ناگهانی سیب زمینی را با دقت نگاه میکرد لبش را پایین داد تا بد شدن حالش را نشان دهد بعد توضیحات جانقلی را کامل کرد.
آخرم همین دوسه ماه پیش یکیشون را که زخمی شده بود گیر آوردن و یارو را آنقدر زجر دادن تا اعتراف کرد قرار بوده نسخه را بیارن این طرفا یعنی یه جایی که عقل جن هم بهش نمیرسه و هیچ آدم عاقلی بهش فکرم نمیکنه. این چند تا آدم خیلی حرفهان که تا الان زنده موندن .این فرامرزه بچه رشته. هم ولایتی میرزا کوچیک خان.»
انتشارات مهرستان اخیراً برای کتاب «مه و دود» پویش کتابخوانی به راه انداخته و برای کتاب خوانهای نوجوان هم جایزه در نظر گرفته است. علاقه مندان برای تهیه این کتاب میتوانند عدد 13 به شماره 0937 439 6430 بفرستند.
انتهای پیام/